1-1- مقدمه

شهر مجموعه­ای از فضاهاست. فضاهایی که یکی از وجوه تمایز محیط شهری با محیط غیرشهری (روستایی، طبیعی، دست نخورده و واژگان دیگری که می­توان در مقابل شهر قرار داد) است. فضا مفهومی ادراکی[1] است. ادراک از فضا را نمی­توان به عنوان عنصری یکپارچه در نظر گرفت که در تمامی افراد یکسان است. یک فضای واحد می­تواند بسته به سن، جنسیت، قومیت، طبقه­ی اجتماعی و متغیرهای دیگر فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و جمعیت­­شناختی به اشکال متفاوتی ادراک شود.

برای نمونه، تصوری که یک کودک از بیلبورد تبلیغاتی یک شرکت تولید شکلات دارد، تصویری از یک حسرت است، برای یک زن مستخدم که چهار فرزند کوچک دارد و برای پیرزنی که مبتلا به بیماری دیابت است نیز یک حسرت است اما این «حسرت» تنها عنوانی یکسان دارد و ماهیت آن در ادراک افراد نام­برده یکسان نیست. زیرا هر احساس یا شناختی از خاستگاه­های متفاوتی برمی­خیزد. یک بیلبورد تبلیغاتی می­تواند برای کسی که شیرینی­گریز است حس نامتبوعی ایجاد کند و برای یک طرفدار حقوق حیوانات احساس انزجار[2] و فردی که گرایش­های ضد سرمایه­داری دارد احتمالا بیش از آن که مجذوب بیلبورد شود به چهره­­ی سرمایه­­داری و چرخه­ی سودی که پشت نصب این بیلبورد نهفته است توجه می­­کند. تفاوت نگرش این افراد ناشی از ماهیت تمایزات اجتماعی – فرهنگی است. اگر یک بیلبورد ساده­ی شهری بتواند تصوراتی این چنین متمایز را در ذهن بینندگان ایجاد کند، باید انتظار داشت تصور ادراک­شده­­ی[3] افراد از رابطه­ای که در شهر با «چیزها» و «فضاها» برقرار می­کنند و احساسی که از این رابطه در آنان ایجاد می­شود نیز بسته به ­زمینه­ اجتماعی و فردی متفاوت باشد.

چنان­­چه پیش ­فرض وجود رابطه میان فضاهای شهری و نگرش­­های افراد را پذیرا شویم به این نتیجه­گیری خواهیم رسید که روابط اجتماعی افراد نیز از فضاهای شهری تاثیر می­گیرد. زیرا پیوند میان شناخت­ها و احساسات با منش­ها و کنش­ها از دیدگاه جامعه­شناختی امری بدیهی است. با توجه به اهمیت جنسیت به مثابه­­ی یک عامل تعیین­کننده­ی بنیادین در شیوه­­های جامعه­پذیری افراد،‌ پیش­بینی می­­شود که نگرش­های مردان و زنان نیز نسبت به مولفه­های فضایی متمایز باشد و به تبع آن کنش­ها و منش­های فضایی به شکل متفاوتی در دو جنسیت بروز یابد.

برای نمونه، یک کوچه­ی تاریک در یک مرد ورزشکار که با ساک ورزشی به سمت باشگاه می­رود همان ادراکی را تولید نمی­کند که در یک دختر پانزده ساله که از کلاس به خانه برمی­گردد. انتظار زن جوان برای تاکسی در کنار یک اتوبان نیز همان تجربه­­ای نیست که یک مرد با آن مواجه می­شود. اما عنصر متمایزکننده­­ی این ادراک­ها چیست؟ آن­چه که دختر پانزده ساله را از کوچه­ی تاریک می­ترساند یا احساس زنی که کنار اتوبان منتظر تاکسی ایستاده است، یعنی «احساس ناامنی» ناشی از تنظیمات فضایی، نه ناشی از جنس[4] این افراد بلکه تابعی از مولفه­های فضایی و موقعیت این افراد در اجتماعی است که به آن تعلق دارند. فرض ما بر این است که احساس ناامنی برای زن شهرنشین تجربه­ای زیسته است. اما آیا شهر به خودی خود این ترس را ایجاد می­کند؟ به نظر می­­رسد که چنین نباشد. همین زن، زمانی که همراه با فرد دیگری (به خصوص اگر همراه او مرد باشد) در همان نقطه­­ی اتوبان ایستاده باشد، احساس ناامنی در او به شدت کاهش می­یابد. پس مکان شهری به خودی خود نمی­تواند عامل تولید احساس ناامنی در کنشگران باشد. یک زن به تنهایی در مرکز شهر قدم می­زند بدون این که احساس ناامنی داشته باشد. شاید علت حضور و تجمع مردم در مرکز شهر است. اما آیا مردمی که در اتوبان سوار بر اتومبیل­های خود می­گذرند فرقی با این افراد دارند؟ آن­چه میان مرکز شهر و اتوبان تمایز ایجاد می­کند نحوه­ی تنظیم مولفه­های فضایی است. حضور مردم چه در اتوبان­ها و چه در مرکز شهر عنصری ثابت است. چیزی که در اتوبان ایجاد تمایز می­کند نوع طراحی فضا است که افراد پیاده را به درون اتومبیل­هایشان منتقل کرده است. فضای اتوبان، با حذف پیاده­روها قدرت قدم زدن را از افراد سلب می­کند. فرد خود را به عنوان عنصری مزاحم در فضایی که قرار نیست کسی در آن راه برود تصور می­کند. اما این احساس برحسب جنسیت اشکال متفاوتی به خود می­گیرد. ادراک زنان از این نوع هنجارشکنی جزئی چیزی متفاوت از ادراک مردان است. برای یک زن، یک کوچه­ی خلوت در میانه­ی روز، یک خیابان تاریک، کنار اتوبان، درون یک تاکسی که سرنشینان دیگرش همه مرد هستند، صندلی جلوی همان تاکسی، پل­های عابرپیاده، کوچه­های بن­بست، پارک­های خلوت،‌ زیر پل­های بزرگ، محله­هایی که برچسب ناامنی خورده­­اند یا به هر دلیلی بدنام هستند، حومه­ های خلوت شهری،‌ پیاده­­روهای کم­­عرض، خیابان­­هایی که محل کسب­ و­کار مردان هستند[5]، سرویس­­های بهداشتی عمومی، اتوبوس­­های حمل و نقل عمومی خلوت (به خصوص در ابتدا و انتهای روز)، حتا خانه­­ی خود فرد زمانی که در آن تنهاست، اتومبیل­­های شخصی غیرتاکسی که در حمل و نقل عمومی مشغول به کار هستند، همه تصور ناامنی را تداعی می­کنند.

این احساس ناامنی می­تواند ریشه در تجربیات مستقیم خود فرد، تجربیات غیر مستقیم فرد (نزدیکان او)،‌ حافظه­­ی جمعی شهروندان از این فضاها و تا حد زیادی شکل فضاهای شهری داشته باشد. فردی که یک بار در یک کوچه ­ی تاریک مورد حمله قرار گرفته باشد، احتمال کمی می­­رود که هنگام عبور مجدد از مکان­­های مشابه احساس امنیت داشته باشد. اگر دوست یا خواهر او نیز تجربه­­ی مشابهی را برای او بازگو کرده باشد، باز تصور او از فضایی که در ذهن او ایجاد شده است می­­تواند به تولید احساس ناامنی در فضاهای مشابه فضاهای تصورشده­­ی قبلی بیانجامد. تجربیاتی که شهروندان یک شهر از خشونت در فضاهای مختلف شهری دارند می­­تواند در حافظه­­ی جمعی ثبت شده و آن را نسبت به فضاهای مشابه احساس کند. اگر شهری در زمانی نزدیک تجربه­ی ناگواری، مانند ربوده شدن افراد در اتوبان، را داشته باشد، نمی­توان انتظار داشت که شهروندان آن از حضور در اتوبان­ها احساس امنیت کافی داشته باشند. حافظه­­ی جمعی در شهر می ­تواند عنصری تعیین­ کننده در نحوه­­ی نگرش شهروندان به فضاها و روابط شهری باشد. اما می­­توان تصور کرد که همین شهروندان اگر می­­توانستند در اتوبان­هایی قدم بزنند که محل­هایی مخصوص عبور عابران پیاده داشت که از طریق موانع یا چنان­چه در برخی خیابان­­ها مرسوم است، کانال­­های بزرگ آب از محل عبور اتومبیل­ها جدا می­­شد، شاید احساس بهتری از قدم زدن در اتوبان­­ها حاصل می­شد (رهبری، 1393).

بحث ناامنی شهری که در چند بند گذشته به آن پرداخته شد تنها یک نمونه از تاثیر فضاهای شهری بر ادراک شهروندان است که چنان­چه شرح آن رفت، بسته به

 جنسیت متفاوت است. مجموعه­ی این برداشت­های احساسی و شناختی تولید شده در شهروندان به یک ادراک عمومی از حقوق شهروندی می­انجامد که تمرکز ما در این پژوهش مطالعه­ی ابعاد و عوامل تاثیرگذار بر آن و ارتباط آن با مفهوم جنسیت است. بدیهی است که هم زنان و هم مردان از مولفه­های فضایی تاثیر می­پذیرند. از این رو به جای تمرکز بر ادراک زنان، مفهوم جنسیت را به عنوان عاملی تعیین­کننده در ادراک از فضاهای شهری در نظر گرفتیم تا علاوه بر بررسی وضعیت ادراک زنان از حق به شهر، به مطالعه­ی تفاوت­های جنسیتی نیز بپردازیم.  بدین منظور این نوشتار به شرح زیر به شش فصل تقسیم­بندی شده است:

فصل یکم: کلیات

در این فصل به بیان مساله، اهمیت و ضرورت پژوهش، پرسش­ها، اهداف و فرضیه­های پژوهش و هم چنین مشکلات و محدودیت­های پژوهش پرداخته شده است.

فصل دوم: پیشینه­ پژوهش

در این فصل پژوهش مورد بررسی قرار گرفته است. این فصل به دو بخش پژوهش­های داخلی (ادبیات تولید شده توسط محققان داخل ایران) و پژوهش­های خارجی (ادبیات بین­المللی) تقسیم­بندی شده است ضمن این که جایگاه پژوهش حاضر در ادبیات مربوطه مشخص می­شود.

فصل سوم: مبانی نظری

در این فصل مرور نظریه­های استفاده شده در پژوهش و چهارچوب­های نظری و مفهومی این پژوهش به تفصیل معرفی شده و نحوه­ی استفاده از مفاهیم و مدل­های کلیدی در پژوهش به بحث گذاشته شده است.

این مطلب را هم بخوانید :

فصل روش­ پژوهش به معرفی روش­ها و تکنیک­های انتخاب شده برای انجام پژوهش اختصاص­یافته و نشان می­دهد که در تولید هر بخش­ از داده­های مورد نیاز، از چه رویکردهای روش­شناختی بهره گرفته شده است. ضمن این که مواردی چون جامعه آماری، نمونه­گیری، بررسی ابزار تحقیق با انجام آزمون­های اعتبار و روایی نیز در این فصل مدنظر گرفته است.

فصل پنجم: یافته­ها

فصل یافته­ها به گزارش یافته­های تحقیق می­پردازد که در سه بخش یافته­های کمی (گزارش یافته­های حاصل از پیمایش)، یافته­های کیفی (گزارش یافته­های حاصل از روش­های کیفی از جمله مصاحبه و مشاهده عمیق) و یافته­های مشاهده­ای به بحث گذاشته شده است.

فصل ششم: نتیجه­گیری

در این فصل که مهم­ترین بخش پژوهش محسوب می­گردد به پرسش­های اصلی و فرعی پژوهش که در بخش کلیات مطرح شده­اند پاسخ داده می­شود و یافته­های پژوهش به بحث گذاشته می­شود. این فصل شامل برخی پیشنهادها نیز خواهد بود. پژوهش حاضر از نوع بنیادی و توسعه­ای است و انتظار می­رود بخش نتیجه­گیری آن ضمن گسترش مرزهای مفهومی و نظری جامعه­شناسی شهر و فضا، به ایجاد ایده­های جدید نظری نیز بینجامد. بنابراین آن­چه در بخش پیشنهادها مطرح می­گردد (با توجه به کاربردی نبودن تحقیق) بیش از آن که شامل برنامه­ها­­ی عملی باشد، در راستای راهبردهای نظری است.

بخش ضمایم و منابع دو بخش انتهایی نوشتار حاضر را تشکیل می­دهند.

2-1- بیان مسأله

شهر به عنصری غالب در زندگی انسان امروزی بدل شده است. گزارش جمعیتی سازمان ملل متحد در سال 2014 نشان می­دهد که در حال حاضر در سطح جهان، جمعیت شهرنشین از جمعیت روستانشین بیشتر است. در سال 1950، 30 درصد از جمعیت جهان در شهرها زندگی می­کردند. در سال 2014، این جمعیت به 54 درصد افزایش یافت و انتظار می­رود که در سال 2050، 66 درصد جمعیت جهان ساکن شهرها باشند (سازمان ملل متحد[1]، 2014). در ایران نیز مانند شاخص­های جهانی، درصد شهر‌نشینی در‌حال افزایش است و شاهد افزایش 24‌ درصدی شهرنشینی در 35 سال گذشته هستیم كه این روند ممكن است همچنان ادامه داشته باشد. درصد شهرنشینی از 47‌ درصد در سال 1355 به  71.4 درصد در سال 1390 رسیده است. شاخص شهرنشینی ایران نسبت به میانگین جهانی بسیار بالاست و در حال حاضر، حدود سه چهارم جمعیت كشور در مناطق شهری زندگی می­­كنند (مشفق و حسینی، 1391). در ایران شهر تهران به عنوان مادر شهر اصلی با اختصاص یک چهارم جمعیت شهری کشور و شهرهای مشهد، تبریز، اصفهان و شیراز نیز به عنوان شهرهای بزرگ با هجوم گسترده مهاجرین، افزایش شدید جمعیت، توسعه حاشیه‌نشینی، رشد فزاینده اشتغال کاذب و بروز انواع مسائل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی روبرو می‌باشند (کاظمی­پور، 1385). این مسائل در کنار روندهای رو به رشد نرخ شهرنشینی در جهان و ایران، نشان­دهنده­ی اهمیت مطالعات شهری در جهان امروزی است.

جامعه­شناسی شهر و فضا یکی از زیرشاخه­های رشته­ی جامعه­شناسی است که در دهه­ی اخیر بیش از پیش مورد توجه اندیشمندان این رشته قرار گرفته است. این شاخه از جامعه­شناسی به گمان اندیشمندان این

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...