دانلود پایان نامه ارشد: تحلیل هم آیندی مطالعات فرهنگی در ایران |
2-6- گرامشیِ هال ……………………………………………………………………… 38
2-7- سیاست همآیندی در مطالعات فرهنگی و مولفه های آن …………………….. 40
2-7-1- فروبستگی خودسرانه …………………………………………………………… 43
2-7-2- مفصلبندی ………………………………………………………………………… 45
2-7-3- انحراف نظریهای ………………………………………………………………….. 50
2-8- گروسبرگ، زمینهگرایی رادیکال و «مطالعات فرهنگی»ها ……………………… 52
2-9- مطالعات فرهنگی در ژاپن ………………………………………………………….. 60
2-10- مطالعات فرهنگی در ترکیه ……………………………………………………….. 63
2-11- جمعبندی ……………………………………………………………………………. 66
فصل سوم-روششناسی ………………………………………………………………….. 67
3-1- روششناسی ………………………………………………………………………….. 67
3-2- روش انجام پژوهش …………………………………………………………………. 70
3-3- ملاحظات اخلاقی پژوهش ………………………………………………………….. 75
فصل چهارم-تحلیل دادهها ……………………………………………………………… 76
4-1- پیشدرآمد …………………………………………………………………………….. 76
4-2- ارغنون و ظهور امر فرهنگی: از زمینههای امکان تا بزنگاه پایان…………………. 78
4-3- مرکز پژوهشهای بنیادی و کندوکاوهایی بیشتر پیرامون امر فرهنگی: بزنگاهِ نخستین مواجهه……. 100
4-4- امر فرهنگی و جامعهشناسی نظری-فرهنگی: تدارک استلزامات سازمانی…..107
4-5- دانشجویان دکتری جامعهشناسی نظری-فرهنگی دانشگاه تهران و ملاحظاتی پیرامون مواضع سوژگیشان…..119
4-6- یوسف اباذری در آستانه: دیالکتیک نزولی در بزنگاه اصلاحات ………………..126
4-7- یوسف اباذری، زندگی روزمره و مطالعات فرهنگی …………………………….. 135
4-8- شاگردان اباذری و مطالعات فرهنگی: دشواریها و پیامدهای یک کشف …….. 143
4-8-1- رویکرد هاله لاجوردی ……………………………………………………………. 146
4-8-2- رویکرد عباس کاظمی ………………………………………………………….. 150
4-8-3- رویکرد محمد رضایی ……………………………………………………………. 158
4-9- گروه ارتباطات دانشگاه تهران و مطالعات فرهنگی: پس سهم ما از کیک چه میشود؟….. 162
4-10- مطالعات فرهنگیِ علم و فرهنگ: فضایی آستانهای در سرحدات درون و بیرونِ آکادمی …..171
4-11- از مدیریت امور فرهنگی به مطالعات فرهنگی در دانشگاه علامه طباطبایی: چرخشی پیشامدی……..182
4-12- توفیق در آستانه: بزنگاه مطالبهی بازگشت امر کلی به مطالعات فرهنگی….192
4-13- توفیق و مطالعات فرهنگی: از توضیح نسبت امر کلی و جزئی، تا رادیکالکردن فضای آکادمی…. 206
4-14- انحلال گروه مطالعات فرهنگی علامه: واسازی روایت رسمی………. 217
4-15- انحلال گروه مطالعات فرهنگی علامه: روایتی ازسطوح چندگانهی ستیز بر سر مواضع سوژگی….. 227
این مطلب را هم بخوانید :
4-16- سیاست کژبازنمایی و مورد عجیب کاشان: ماورای اطلاق عام و خاص مطالعات فرهنگی………….243
فصل پنجم-بحث و نتیجه گیری ……………………………………………………..246
فهرست مراجع ……………………………………………………………………….251
چکیده:
اغلب گفته ها و نوشته ها پیرامون مطالعات فرهنگی در ایران، به توصیف و بازگویی نمودهای آشکار و عموماً نهادی آن پرداختهاند. این مجموعه گفتارها، یا حالتی تجویزی داشته و سنجهای را در مطالعات خود پیشاپیش مفروض گرفتهاند، یا آنکه شأنی استعلایی برای روایت خویش قائل بودهاند. در جملگی آنها، آنچه مغفول ماندهاست، مطالعهی امکانهای ظهور مطالعات فرهنگی بهعنوان پیکرهای از دانش، در بستر همآیندیهای تاریخی، جدالهای معرفتشناختی، مناسبات قدرت، امور پیشامدی و تفاسیر ناشی از مواضع سوژگی کارگزاران و بازیگران عمدهی این عرصه بودهاست. پژوهش حاضر با معرفی امکانها و ملاحظات موجود در مطالعات فرهنگی بهمنظور اتخاذ موضعی تاریخی، بهویژه شیوهی تحلیل همآیندی میکوشد نمودهای حاضرِ مطالعات فرهنگی در ایران را، در پرتو امکانهای پدیداریشان مطالعه نماید. استدلال پژوهش حاضر براساس مجموعهی گفتوگوهای روایی جامع با اصحاب مطالعات فرهنگی در ایران چنین است که مطالعات فرهنگی در ایران، بههنگام ورود به مناسبات نهادی و رشتهای، ارتباط معنادارش را با علل معرفتشناختی ممکنشدناش از دست داد و بیشتر در سطح اسمی و گزارهمحوری که صرفا با نمودهای رشتهای مطالعات فرهنگی در ارتباط است، باقی ماند. این رخداد، پیامدهای جدی برای سیاست مطالعات فرهنگی، بهویژه امکانهای مداخلهای آن بههمراه داشتهاست. این پژوهش همچنین میکوشد نشان دهد، چگونه بیتوجهی به هم آیندیهای تاریخی و امکانهای پدیداری دانش، بر سیاستهای آن، تأثیراتی عمیق و بنیادین برجای میگذارد.
فصل اول: کلیات پژوهش
1-1- بیان مسأله
مطالعهی پیکرهای از دانش به عنوان واقعیتی تاریخی و فرهنگی و مجموعهی عواملی که پدیداری چنین پیکرهای را ممکن میسازد، دشواریها و در عین حال ملاحظات خاص خود را دارد. برخی این مطالعه را برپایهی پدیدارشناسی استعلایی استوار میسازند و فعالیتهای معنابخش سوژهی خودمختار و آزاد را مطمح نظر قرار میدهند. برخی رویهای هرمنوتیکی پیش میگیرند و میکوشند حقیقتی غایی را از متن کردارهای اجتماعی، تاریخی و فرهنگی کشف نمایند؛ جمعی نیز ممکن است از منظری ساختارگرایانه در پی ایجاد الگوی صوریِ قاعده مندی برای مطالعه ی این پیکره ها باشند. بنابراین اتخاذ رویکردی که بتواند چنین مطالعهای را به سامان رساند آسان نیست. از سویی اتخاذ هر یک از این رویکردها نیازمند اقامهی دلایلی متقن بوده و از جانب دیگر، رفتن به سمت هر یک از این رویکردها، پیامدهای خاصی نیز به همراه دارد.
بنابراین اگر پیکرههای دانش را به مثابه سوژه در نظر آوریم، نحوهی مطالعهی این سوژه مسأله ساز میشود. مسألهساز بودن این مطالعه بیشتر به جهت آن است که فلسفهی سوژه، بسته به آنکه در کدامین چهارچوب هستیشناسانه دیده شود، پیامدهای نظری و عملی خاصی به همراه میآورد. برای مثال فلسفهی سوژهای که متکی بر گفتمانِ انسانشناسانهی علوم انسانی استوار گردد، می تواند مدعی دارا بودن مقولاتی شود که حوزهی کل تجربهی ممکن را تعریف میکند و درپی بنیادیابی برای شرایط چنین امکانی در فعالیت برسازندهی ذهن استعلایی است، آنچه که از آن در نظم اشیای فوکو به مثابه «خودشیفتگی استعلایی» یاد شدهاست (به نقل از دریفوس و رابینو، 1389: 183). مسألهی تغییرات رخداده در تعبیرهای تاریخی از فلسفهسوژه به اختصار در فصل دوم مطرح خواهد شد، اما آنچه در این مرحله ذکر آن ضرورت دارد، توجه دادن به وجوه پروبلماتیک فلسفهی سوژهای است که در دل گفتمانهای مختلف جهت مطالعهی پیکره ها یا مختصات خاصی از دانش بهکار میرود. این فلسفهی سوژه به ویژه اگر از جانب کارگزاران همان پیکرهی دانش بهکار برده میشود، نمیتواند بی توجه به ویژگیهای هستی شناسانه و معرفتشناسانهی آن قلمرو خاص دانش باشد.
دربارهی مطالعات فرهنگی و چگونگی ممکنشدن آن نیز چون بسیاری از پیکرههای دانش، این ملاحظات بایستی مدنظر قرار گیرند. چرا که بدون در نظر گرفتن بسیاری از این ملاحظات، مطالعهی مطالعات فرهنگی به عنوان واقعیتی تاریخی و فرهنگی دشوار خواهد بود. البته کنار هم ردیف کردن گزارههای تاریخی ساده به عنوان واقعیاتی محتوم و مشخص میتواند پیشبینیپذیرترین اقدام در جریان این مطالعه باشد. برای مثال اگر بنا باشد مبنای مطالعه، مطالعات فرهنگی بریتانیایی باشد گزاره ای بدین شکل جعل کنیم: «مرکز مطالعات فرهنگی بیرمنگام از سال 1964 کار خود را آغاز کرد». چنین به نظر میرسد که این یک گزارهی تاریخی است که حکایت از آغاز به کار یک مرکز مطالعاتی در جوار دانشگاهی بریتانیایی دارد. به همین سیاق میتوان گزارههای دیگری راجع به این مرکز تولید کرد؛ گزارههایی رسمی با عناوین و تاریخهایی صریح و قطعی. چنین شیوهای در توصیفات تاریخی، بسیار به کار رفته است. روایتی رسمی و پیوسته که از نقطهای آغاز و در سیری خودآگاهانه و تعلیلی و تحت رهبری داهیانهی مورخ یا توصیفگرِ تاریخ، به خط پایان می رسد. چنین روایتی با درک سنتی از تاریخ که به شماری از رویدادهای دارای گسترهی زمانی و نسبت متقابلاً معلوم یا به تعبیر دیگری مطالعهی «درزمانی» رویدادها می پردازد نیز سازگار است (استنفورد، 1389: 355). به همین ترتیب میتوان مطالعات فرهنگی در ایران را نیز روایت کرد. آغاز یا آغازهایی صریح برایش متصور بود، دستورِکارها و نمودهایی عینی برایش برشمرد و پیکره ای غول آسا از مقالات، پایان نامه ها و گفتارها را برای بهدست دادن روایتی از ظهور و بروز آن در ایران شاهد آورد.
این شیوه گرچه مداوماً به جعل گزارههای تاریخی میپردازد، اما شیوهای به شدت غیرتاریخی است. این همان رویکرد داهیانه و استعلاییای است که فوکو بدان خرده میگیرد و صریحاً عنوان می دارد که: «چیزی بهنام متفکر غیرتاریخی که برخوردار از مزیت روشنفکری باشد و نیز چیزی بهعنوان گفتمان نابی که دیرینهشناس مدعی کاربرد آن است، وجود ندارد» (دریفوس و رابینو، 1389: 190) وسوسهی درافتادن در خطسیری که آمالاش به دست دادن گفتمانی ناب باشد، بسیاری از کارگزاران قلمروهای گوناگون دانش از جمله مطالعات فرهنگی را تهدید میکند، تا بدانجا که ممکن است این کارگزاران مدعی قدرت تجویزی برای توصیف تاریخیشان شوند که این قدرت خود متکی بر قواعدی استعلایی است.
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1399-07-01] [ 05:42:00 ب.ظ ]
|