جامعه مورد مطالعه در این تحقیق شامل 150 بیمار مبتلاء به بیماریهای پوستی (46 نفر با تشخیص آکنه ،34 نفر کهیر ،29 نفر آلوپسی آرئاتا و 40 نفر پسوریازیس) مراجعه کننده به مرکز درمانی و آموزشی سینا شهر تبریز در نیمه دوم سال 1389بود که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار اندازهگیری مورد استفاده ،در این پژوهش عبارت بودند از ؛ نسخه فارسی پرسشنامه سنجش کیفیت زندگی بیماران پوستی (DLQI) جهت ارزیابی کیفیت زندگی. پرسشنامه سلامت عمومی( 28(CHQ- جهت ارزیابی سلامت روانی و پرسشنامه عزت نفس کوپر اسمیت جهت ارزیابی عزت نفس.جهت تجزیه و تحلیل دادهها از آزمون ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چند متغیره همزمان استفاده گردید . نتایج نشان داد که بین عزت نفس و کیفیت زندگی رابطه معنادار آماری(01/0=P) وجود دارد بنابراین فرضیه اول تحقیق تایید شد. همچنین نتایج حاکی از وجود رابطه بین سلامت روانی و کیفیتزندگی (001/0=P) و تایید فرضیه دوم تحقیق را دارد.
بر این اساس یافتههای تحقیق بیانگر این مطلب میباشند که اگر چه بین سلامت روانی و عزت نفس با ارزیابی کیفیت زندگی بیماران پوستی رابطه وجود دارد . اما متغیر سلامت روانی و ابعاد آن در مقایسه با متغیر عزت نفس سهم بیشتری را در پیشبینی کنندگی متغیر کیفیت زندگی بیماران پوستی دارا میباشند.
کلید واژه: کیفیت زندگی ،سلامت روانی ،عزت نفس
فهرست مطالب
عنوان…………………………………. صفحه
چکیده…………………………………….. 1
فصل اول :کلیات تحقیق
1-1 مقدمه……………………………… … 3
1-2 بیان مساله…………………………. … 5
1-3 ضرورت انجام تحقیق…………………… … 11
1-4 اهداف تحقیق………………………… … 13
1-4-1 هدف اصلی…………………….. … 13
1-4-2 اهداف اختصاصی………………… … 13
1-5 فرضیه ها…………………………… … 13
1-6 سوالات تحقیق………………………… … 13
1-7 متغیرها……………………………….. 14
1-8 تعاریف نظری و عملیاتی…………………… 14
فصل دوم : ادبیات تحقیق
1-2 مقدمه……………………………… … 17
2-2 مروری بر تئوریها و اندیشههای صاحبنظران… … 17
2-2-1 بیماریهای سایکوسوماتیک پوست……. … 17
2-2-2انواع بیماریهای پوستی و کیفیت زندگی … 19
2-2-3 تعریف کیفیت زندگی…………………….. 29
2-2-3-1 خاستگاه مفهوم کیفیت زندگی………… 36
2-2-3-2 کیفیت زندگی فراگیر زندگی برگر-اشمیت و نول ……………………………….. 37
2-2-4 شاخصهای کاربردی کیفیت زندگی……………. 38
2-2-5 نظریه کیفیت زندگی…………………….. 39
2-2-6 عوامل موثر بر کیفیت زندگی از دیدگاه فرانس 40
2-2-7 اصول اساسی در ارتباط با کیفیت زندگی…….. 41
2-2-8 ارتباط کیفیت زندگی با سلامتی……………. 42
2-2-9 فواید شادمانی و رضایت از زندگی…………. 43
2-2-10 آسیب شناسی روانی بیماریهای پوستی ……… 43
2-2-11 رابطه ابعاد خودپنداره با سلامت عمومی و مولفههای آن …………………………………………. 46
2-2-12 کلیاتی درباره عزت نفس………………… 47
2-2-13 طبقه بندی عزت نفس……………………. 51
2-14 مروری بر تحقیقات انجام شده………….. 52 ……………………………………… …………………………………………….. …………………………………………….. ………………………………………
مدل تحلیلی تحقیق……………………….. 54
فصل سوم: روش تحقیق
3-1 مقدمه…………………………………. 56
3-2 جامعه آماری……………………………. 56
3-3 حجم نمونه……………………………… 56
3-4 روش نمونهگیری………………………….. 56
3-4-1 نوع روش تحقیق…………………….. 57
3-4-2 معرفی ابزار اندازهگیری…………….. 57
3-5 روش تجزیه و تحلیل دادهها………………… 60
فصل چهارم:تجزیه و تحلیل دادهها
4-1 مقدمه…………………………………. 62
4-2 آمارههای توصیفی………………………… 62
این مطلب را هم بخوانید :
4-2-1 توزیع فراوانی جنسیت……………….. 62
4-2-2 توزیع فراوانی میزان تحصیلات…………. 63
4-2-3 توزیع فراوانی تشخیص بیماری…………. 64
4-2-4 توزیع فراوانی تاثیر بیماری بر کیفیت زندگی …………………………………. 65
4-2-5 توزیع پراکندگی سن…………………. 66
4-2-6 توزیع پراکندگی عزت نفس…………….. 67
4-2-7 توزیع پراکندگی سلامت روانی………….. 68
4-2-8 توزیع پراکندگی جسمانی کردن…………. 69
4-2-9 توزیع پراکندگی اضطراب و اختلال خواب….. 70
4-2-10 توزیع پراکندگی نارسایی عملکرد اجتماعی 71
4-2-11 توزیع پراکندگی افسردگی……………. 72
4-2-12 توزیع پراکندگی کیفیت زندگی………… 73
4-3 آمارههای استنباطی………………………. 75
4-3-1 همبستگی عزت نفس و کیفیت زندگی………. 75
4-3-2 همبستگی بین ابعاد سلامت روانی و کیفیت زندگی …………………………………. 76
4-3-3 رگرسیون چندگانه برای تبیین کیفیت زندگی بر اساس مولفه عزت نفس……………………………….. 77
4-3-4 رگرسیون چندگانه برای تبیین کیفیت زندگی بر اساس مولفه سلامت روانی………………………… 78
4-4 یافتههای تلویحی………………………… 80
4-4-1 مقایسه عزت نفس بر اساس جنسیت……….. 80
4-4-2 مقایسه سلامت روانی بر اساس جنسیت…….. 81
4-4-3 مقایسه کیفیت زندگی بر اساس جنسیت……. 81
4-4-4 همبستگی بین احساسات و نشانهها با عزت نفس …………………………………. 82
4-4-5 همبستگی بین فعالیتهای روزانه با عزت نفس 82
4-4-6 همبستگی بین امور شغلی و تحصیلی با عزت نفس …………………………………. 83
4-4-7 همبستگی بین روابط بین فردی و عزت نفس 83
4-4-8 همبستگی بین تفریحات و عزت نفس………. 84
4-4-9 همبستگی بین احساسات و نشانهها با سلامت روانی …………………………………. 84
4-4-10 همبستگی بین فعالیتهای روزانه با سلامت روانی …………………………………. 85
4-4-11 همبستگی بین امور شغلی و تحصیلی با سلامت روانی ……………………………………… 85
4-4-12 همبستگی بین روابط بین فردی با سلامت روانی …………………………………. 86
4-4-13 همبستگی بین تفریحات با سلامت روانی….. 86
4-4-14 مقایسه کیفیت زندگی بر اساس نوع بیماریها …………………………………. 87
4-4-15 مقایسه سلامت روانی بر اساس نوع بیماریها 87
4-4-16 مقایسه عزت نفس بر اساس نوع بیماریها 88
فصل پنجم: بحث و نتیجه گیری
5-1 مقدمه……………………………… 91
5-2 یافتهها …………………………… 92
5-3 یافتههای اصلی………………….. 93
5-4 بحث و نتیجهگیری………………… 96
5-5 محدودیتهای پژوهش …………………… 99
6-5پیشنهادات پژوهش……………………… 100
منابع فارسی……………………….. … 101
منابع انگلیسی……………………… 104
ضمائم…………………………………. 110
چکیده انگلیسی……………………… 117
فهرست جداول
فصل چهارم: تجزیه و تحلیل دادهها
جدول4-1 توزیع فراوانی جنسیت……………… 62
جدول4-2 توزیع فراوانی میزان تحصیلات……….. 63
جدول 4-3 توزیع فراوانی تشخیص بیماری….. 64
جدول4-4 توزیع فراوانی تاثیر بیماری بر کیفیت زندگی 65
جدول4-5 توزیع پراکندگی سن……………….. 66
جدول 4-6 توزیع پراکندگی عزت نفس………….. 67
جدول4-7 توزیع پراکندگی سلامت روانی………… 68
جدول 4-8 توزیع پراکندگی جسمانی کردن………. 69
جدول 4-9 توزیع پراکندگی اضطراب و اختلالات خواب 70
جدول 4-10 توزیع پراکندگی نا رسایی و عملکرد اجتماعی …………………………………. 71
جدول 4-11 توزیع پراکندگی افسردگی…………. 72
جدول 4-12 توزیع پراکندگی کیفیت زندگی…. 73
جدول 4-13 همبستگی بین عزت نفس و کیفیت زندگی 75
جدول 4-14 همبستگی بین ابعاد سلامت روانی وکیفیت زندگی …………………………………. 76
جدول 4-15 تبیین نمره مولفه کیفیت زندگی بر اساس مولفه عزت نفس………………………………. 77
جدول 4-16 تبیین نمره مولفه کیفیت زندگی بر اساس مولفه سلامت روانی…………………………………. 78
جدول 4-17مقایسه عزت نفس بر اساس جنسیت…….. 80
جدول4 -18 مقایسه سلامت روانی بر اساس جنسیت…. 81
جدول 4-19 مقایسه کیفیت زندگی بر اساس جنسیت 81
جدول 4-20 همبستگی بین احساسات و نشانهها با عزت نفس …………………………………. 82
جدول 4-21 همبستگی بین فعالیتهای روزانه با عزت نفس 82
جدول4 -22 همبستگی بین امور شغلی و تحصیلی با عزت نفس …………………………………. 83
جدول 4-23 همبستگی بین روابط بین فردی با عزت نفس 83
جدول 4-24 همبستگی بین تفریحات با عزت نفس….. 84
جدول 4-25 همبستگی بین احساسات و نشانهها باسلامت روانی …………………………………. 84
جدول 4-26 همبستگی بین فعالیتهای روزانه باسلامت روانی …………………………………. 85
جدول 4-27 همبستگی بین امور شغلی و تحصیلی باسلامت روانی …………………………………. 85
جدول 4-28 همبستگی بین روابط بین فردی با سلامت روانی …………………………………. 86
جدول 4-29 همبستگی بین تفریحات با سلامت روانی 86
جدول 4-30 مقایسه کیفیت زندگی بر اساس نوع بیماریها 87
جدول 4-31 مقایسه سلامت روانی بر اساس نوع بیماریها 88
جدول 4-32 مقایسه عزت نفس بر اساس نوع بیماریها 89
فهرست نمودارها
فصل چهارم: تجزیه و تحلیل دادهها
نمودار4-1 توزیع فراوانی جنسیت……………. 63
نمودار4-2 توزیع فراوانی میزان تحصیلات……… 64
نمودار 4-3 توزیع فراوانی تشخیص بیماری…….. 65
نمودار4-4 توزیع فراوانی تاثیر بیماری بر کیفیت زندگی …………………………………. 66
نمودار4-5 توزیع پراکندگی سن……………… 67
نمودار 4-6 توزیع پراکندگی عزت نفس………… 68
نمودار4-7 توزیع پراکندگی سلامت روانی………. 69
نمودار 4-8 توزیع پراکندگی جسمانی کردن… 70
نمودار 4-9 توزیع پراکندگی اضطراب و اختلالات خواب 71
نمودار 4-10 توزیع پراکندگی نا رسایی و عملکرد اجتماعی …………………………………. 72
نمودار 4-11 توزیع پراکندگی افسردگی……….. 73
نمودار 4-12 توزیع پراکندگی کیفیت زندگی……. 74
فصل اول
کلیات تحقیق
1-1 مقدمه
امروزه بعلت توسعه شهرنشینی و صنعتیشدن جوامع و تغییرات روز افزون در محیط، افراد با چالشهای عدیدهای در زندگی روزمره مواجه شده بهطوریکه جهت سازگاری با تغییرات و شرایط موجود، متحمل استرس و فشار روانی روز افزون میگردند.تغییرات و رخدادهای مهم زندگی، مطلوب و یا نامطلوب با آشفتگی و استرس در زندگی افراد همراه میباشند. تقریبا همه ما شنیده و یا افرادی را دیدهایم که پس از تجربه یک رویداد استرسزا بیمار گشتهاند، برای مثال؛ فردیکه چند ماه پس از مرگ همسر به سرطان مبتلاء شده و پزشک عوامل استرسزا را عاملی دخیل در بروز و شدت بیماری قلمداد مینماید.
این عقیده که حالتهای روانی میتوانند بر کنشهای بدن انسان تاثیرگذارد حرف تازهای نمیباشد. قرنها پیش متفکرانی به تاثیر ذهن بر بدن اشاره نمودهاند. به عقیده بقراط اختلالات روان- تنی واکنشهای غیرطبیعی بدن به هیجانات فشارآور، تصادفات و موقعیتها میباشند. وی همچنین متوجه شد که تجربههای شدید هیجانی، بویژه ترس و عصبانیت، موجب آشفتگیهایی در واکنشهای بدنی میگردد (ولمن، 1375).
واژه سایکوسوماتیک توسط هینروث[1]در سال (1818) بکار برده شد. واژهای که نه تنها نسبتا دقیق بود بلکه، ارائه آن منجر به درک روشنی از این بیماری شد. بعدها ژاکوبی[2] این واژه را به سوماتوسایکیک[3] واژهای که به تاثیر متقابل ذهن (روان) و جسم تاکید میورزد، تغییر داد (پانکنزی[4]، 2005). سازمان سلامت ملی[5] (1992) تاکید مینماید فشار روانی، نقش مهمی در بسیاری از بیماریهای روانی، خود ایمنی،بیماریهای قلبی، بیماریهای دستگاه گوارش، دردهای مزمن و بسیاری از بیماریهای دیگر دارد (معانی، 1376).
هولمز و راهه[6] 43 مورد از رویدادهای مهم زندگی را که منجر به فشار روانی در افراد میگردد را تدوین نمودند. بر این اساس چنانچه افراد به میزان بیشتری در معرض عوامل استرسزا و تغییرات مهم زندگی قرار گیرند در آینده به بیماریهای روان تنی مبتلاء خواهند گشت (سادوک و سادوک، 1388 )
علاوه بر فشار روانی، عوامل دیگری همچون تیپهای شخصیتی، تعارضات و توان سازگاری افراد در بروز بیماریهای روان تنی دخالت دارند. بعنوان مثال؛ فریدمن و رزنمن[7] تیپهای شخصیتی A را برای توصیف شخصیت افراد مبتلا به بیماری عروق کرونری قلب بیان نمودند. در خصوص توان سازگاری افراد با فشار روانی و استرسهای زندگی محققان بر این عقیده میباشند؛ چنانچه فرد با استرسهای کلی خوش بینانه برخورد نماید کمتر در معرض بیماریهای روان- تنی قرار میگیرد (به نقل از همان منبع).
وجود شبکههای پشتیبانی (خانواده، دوستان) از عواملی میباشند که اثر فشار روانی بر سلامت را خنثی میسازند.افرادیکه از موهبت داشتن شبکههای پشتیبانی برخوردار میباشند همواره دارای سلامت بیشتری خواهند بود. میزان انواع سرطان و بیماریهای قلبی ـ عروقی در آنها کمتر دیده میشود و اگر هم بیمار گردند سریع تر بهبود مییابند (معانی،1376).
البی[8]معتقد است کاستن از استرس و افزایش سه عامل مهارت سازگاری، عزت نفس و گروههای حمایت کننده منجر به کاهش شیوع اختلالات روانی میگردد (به نقل از شاملو، 1385).
بر این اساس، پزشکان همواره شاهد مراجعه بیمارانی میباشند که علیرغم داشتن شکایات جسمانی و همراه بودن علائم و نشانههای بیماری هیچ علت مشخصی را در بروز بیماری آنان نمییابند.
1-2 بیان مسئله
مقوله سلامتی از بدو پیدایش بشر و در قرون و اعصار متمادی مطرح بوده اما متاسفانه عموماً بُعد جسمانی آن در نظر گرفته شده و به بُعد روانی آن کمتر توجه شده است. سلامتی عاملی مهم برای ایفای نقشهای اجتماعی و موضوع مشترک بسیاری از فرهنگها میباشد.حالتی است که نه تنها به شرایط فیزیولوژیک فرد، بلکه به بسیاری از جنبههای کارکرد روانی او نیز وابسته است. بر این اساس سازمان جهانی بهداشت[9] (1990) ضمن توجه دادن مسئولین کشورها در تامین سلامت جسمانی، روانی و اجتماعی بر این نکته تاکید میورزد که هیچکدام از این ابعاد بر دیگری ارجحیت ندارد (نوربالا و همکاران ،1380).
سلامت صرفاً عدم بیماری نمیباشد، شخص ممکن است از نظر آسیب شناسی هیچگونه مشکل عینی نداشته باشد، ولی با وجود این سالم هم نباشد مطمئنا هر گونه انحرافی که در حالت کنشی فرد رخ دهد و خود آنرا غیر طبیعی بداند حاکی از عدم سلامت فرد میباشد ( رابین دیماتئو، 1388).
سلامتی واژهای است که بیشتر مردم با آنکه مطمئن میباشند معنای آنرا میدانند لیکن تعریف آنرا دشوار مییابند.از این رو تعاریف بسیاری از سلامتی ارائه شده است. مفهوم سلامت روان ابعاد خاصی از انسان همانند، هوش، ذهن، حالت و فکر میباشد از سوی دیگر سلامت روان بر سلامت فیزیکی افراد مؤثر میباشد. فرهنگ بزرگ روان شناسی لاروس بهداشت روانی را اینگونه تعریف مینماید: استعداد روان برای هماهنگ، خوشایند و مؤثر کار کردن، در موقعیتهای دشوار انعطاف پذیر بودن و برای بازیابی تعادل خود توانایی داشتن (به نقل ازگنجی،1380).
کپلن[10](1964) بهداشت روانی را در سه سطح مورد بررسی قرار داد که عبارت بودند از؛ پیشگیری اولیه، پیشگیری ثانویه و پیشگیری ثالثه. از نظر وی پیشگیری اولیه به معنای کاهش در مقدار بروز موارد اختلال روانی در یک جامعه، از طریق مقابله با شرایط آسیب زا قبل از وقوع آن، پیشگیری ثانویه عبارت از مداخله زود هنگام در شناخت و درمان سریع نشانههای بیماری با هدف کاستن از شیوع و گسترش آن و پیشگیری ثالثه عبارت از کاستن از گسترش عوارض جانبی بیماری یا اختلال میباشد (به نقل ازشاملو، 1385).
تعریفی که بیش از همه پذیرفته شده است مربوط به سازمان جهانی بهداشت (1948) میباشد. بر اساس این تعریف سلامتی عبارت است از رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی، و نه تنها بیمار یا معلول نبودن. این تعریف از سلامتی مفهوم بهزیستی [11]را بوجود میآورد که خود دارای اجزای عینی و ذهنی میباشد. اجزای عینی آن با آنچه بطور معمول بعنوان استاندارد زندگی یا سطح زندگی نامیده میشود ارتباط دارد و به اجزای ذهنی آن کیفیت زندگی[12] اطلاق میگردد (اورلی و همکاران[13]، 1998).
در سالهای اخیر، انجمن کانادایی بهداشت روانی، بهداشت روانی را در سه بخش تعریف نموده است:
نگرشهای مربوط به خود (تسلط بر هیجانهای خود، آگاهی از ضعفهای خود و رضایت از خوشیهای ساده).
نگرشهای مربوط به دیگران (علاقه به دوستیهای طولانی و صمیمی، احساس تعلق به گروه، احساس مسئولیت در مقابل محیط انسانی و مادی).
نگرشهای مربوط به زندگی (پذیرش مسئولیتها، انگیزه، توسعه امکانات و علائق خود، توانایی اخذ تصمیمهای شخصی و انگیزه خوب کارکردن (به نقل از ایروانی و نجات، 1378).
مزلو[14] در تعریف بهداشت روانی ، بر رشد افراد در جهت خودشکوفایی تاکید مینماید.از نظر وی هر عاملی که این نیرو را به حرکت درآورد، فرد را در جهت بهداشت روانی و خلق نیازهای بالاتر هدایت خواهد کرد.همچنین فردی که تمامی تلاشش به ارضاء نیازهای زیستی محدود گردد، رشد نخواهد یافت و به بهداشت روانی کامل نخواهد رسید (گنجی،1380).
مفهوم کیفیت زندگی بعد از جنگ جهانی دوم با پژوهش بر روی بیماران مبتلاء به دیابت و ایدز آغاز گردید (جیواگ نولی و همکاران[15]،2006). در واقع کیفیت زندگی به عنوان قضاوت شناختی آگاهانه راجع به رضایت فرد از زندگی تعریف می گردد، بر همین اساس هنگامی که فرد دچار بیماری مزمن میشود علائم فیزیکی، پیش آگهی درمان، رژیم درمانی و موضوعات مربوطه میتوانند اثرات شدیدی بر درک کلی رضایت از زندگی بگذارند (رجسک و میهولکو[16]،2001 ).
علیرغم مفاهیم متعدد از کیفیت زندگی، سازمان جهانی بهداشت (1991) تعریف نسبتا جامعی از کیفیت زندگی ارائه نموده است. کیفیت زندگی عبارت است، از ادراک افراد از شرایط کنونی خود با توجه به فرهنگ و نظام ارزشی ارتباط آنها با اهداف، انتظارات، استانداردها، نگرانیها و تاثیر آنها در سلامت جسمانی، شرایط روانی، استقلال روابط اجتماعی میباشد (هاس[17]،1994).
گیل و فناشتاین[18] (1994) بیان نمودند؛ کیفیت زندگی شیوه درک و عکسالعمل بیمار نسبت به شرایط جسمانی خود و دیگران و همچنین جنبههای دیگر زندگی همچون، عقلانی، شغلی، جسمانی، خانوادگی و دوستان را شامل میگردد. کینگ[19](1994) معتقد است ابعاد مختلفی بر روی کیفیت زندگی اثر می گذارند و این ابعاد شامل وضعیت اقتصادی- اجتماعی، روحی- روانی و شغلی میباشد.
ایوانز و کوپ[20](1989) ابعاد کیفیت زندگی را بُعد جسمانی، روانی، اجتماعی، خانوادگی، اقتصادی، تفریحی و معنوی میدانند. آنها بُعد جسمانی را دریافت فرد از تواناییهایش در انجام فعالیتها، وظائف روزانه که نیاز به صرف انرژی دارد تعریف نموده و بُعد روانی را جنبههای روحی و احساسی سلامت مانند افسردگی، ترس، عصبانیت، خوشحالی و آرامش دانستهاند، از نظر آنها بُعد خانوادگی شامل تعاملات خانوادگی، میزان حمایتهای خانوادگی تاثیراتی که شغل بر ایفای نقش اعضاء دارد و نقش افراد خانواده در برداشت کلی از کیفیت زندگی میباشد و بُعد تفریحی تنها بر وقت آزاد تکیه نکرده بلکه مشتمل بر کلیه فعالیتهای جسمانی و تجارب اوقات فراغت میباشد. بُعد معنوی نیز، بخش قابل توجهی از زندگی بسیاری از انسانها را به خود اختصاص داده که به کمک آن انسانها میتوانند از عهده مشکلات و شادمانی زندگی بر آیند.
گاگنموس، و همکاران[21](1995) در تعریف بُعد اجتماعی ذکر می نمایند که این بعد به توانایی فرد در برقرار کردن ارتباط با اعضاء خانواده، همسایگان، همکاران و سایر گروههای اجتماعی وضعیت شغل مربوط می گردد.
اسپیلکر و رویسکی[22]، 1999؛ جاشکه و همکاران[23] (1989) کیفیت زندگی را به دو دسته؛ کیفیت زندگی مرتبط با سلامت و کیفیت زندگی فاقد ارتباط با سلامت تقسیم مینمایند. حوزههای کیفیت زندگی مربوط به سلامت شامل؛ موقعیتهای عملکردی (توانایی بیمار در انجام کارهای منزل، استفاده از تلفن، و یا پوشیدن لباس) سلامت روانی یا سلامت هیجانی (افسردگی، اضطراب، عاطفه مثبت و اعتماد به نفس) تعهدات اجتماعی (روابط با سایر افراد، شرکت نمودن در فعالیتها) علائم و نشانهها (درد، خستگی و تنگی نفس) میباشد.
در خصوص تعریف کیفیت زندگی مربوط به سلامت میتوان گفت که کیفیت زندگی مربوط به سلامت بستگی به میزان تاثیر پذیری سلامت جسمانی، روانی و اجتماعی فرد از یک بیماری یا درمان آن دارد (سلا[24]، 1995). کیفیت زندگی مربوط به سلامت نوعی برداشت ذهنی از بیماری یا درمان آن است. به همین دلیل، بیماران با وضعیت سلامت مشابه، به علت تفاوتهای فردی مربوط به توقعات و راهبردهای مقابلهای ممکن است کیفیت زندگی همسان نداشته باشند (تستا و سیمونسون[25]، 1996).
تحقیقات نشان میدهند،در آنچه که کیفیت زندگی را تشکیل میدهد نه تنها تفاوتهای فردی وجود دارد ،بلکه تفاوتهای بین فرهنگی نیز موثرند و این امر موجب میگردد که اندازهگیری کیفیت زندگی چالش انگیز شود(به نقل از کرتیس، 1388).
در دهههای اخیر ارزیابی کیفیت زندگی در بیماریهای مختلف بیش از پیش توجه محققان پزشکی را به خود معطوف نموده است (اشمید-ات[26]،2010). در درماتولوژی، کیفیت زندگی جهت اهداف بالینی، تحقیق، سیاسی و مالی، ارزیابی میگردد و از آنجا که بیماریهای پوستی میتوانند آثار مخربی بر کیفیت زندگی مبتلایان بر جای گذارند ارزیابی آنها اجتناب ناپذیر خواهد بود (درجانی و همکاران، 1387).
در ارزیابی کیفیت زندگی مبتلایان به بیماریهای پوستی، سلامت روانی عاملی تعیینکننده و بالقوه میباشد. (کو[27]، 1995؛ وو، و همکاران،[28] 1988) بر وجود کاهش خودباوری، اعتماد به نفس، تصویر بدنی منفی و احساسخود کم بینی در مبتلایان به بیماریهای پوستی و تاثیر آن بر کیفیت زندگی تاکید مینمایند. (پاپاداپولوس و همکاران[29]، 2000؛ سامپوگنا و همکاران[30]، 2004؛ تابوردا و همکاران[31]، 2010) بر وجود رابطه بین درماندگیهای روانی از قبیل خشم، اضطراب، احساس شرمندگی و افسردگی وکاهش کیفیت زندگی در بیماران پوستی اشاره مینمایند.
فالکس و وارناک[32]، (2008)؛ پوتوکا، و همکاران[33]، (2009) بر مسائل و واکنشهای هیجانی در افراد مبتلا به انواع بیماریهای پوستی تاکید می نمایند. آنان اظهار مینمایند شخص مبتلا به بیماری پوستی،در وهله نخست می بایستی با واکنشهای هیجانی خود و در مرحله بعد، با واکنشهای اطرافیان در محیط خانواده و محل کار مقابله نماید. زیرا که عوارض جسمانی ناخوشایند مانع از انجام فعالیتهای روزمره افراد شده و منجر به کاهش کیفیت زندگی آنان میگردد.
عزت نفس[34]، عنصر بنیادین ساختار شخصیت میباشد، که در زندگی روانی انسانها و نگرش آنها نسبت به محیط خارجی بسیار مؤثر بوده و اعمال و رفتارهای فرد را در ارتباط با محیط پیرامون خصوصاً در شرایط دشوار کنترل مینماید.در پژوهشی که کوپر اسمیت[35] (1967) در زمینه عزت نفس انجام داده آن را یک ارزیابی فردی معرفی نموده که با توجه به خویشتن حفظ میگردد، بر این اساس عزت نفس عبارت است از قضاوتی فردی از شایستگی خود.
بر اساس نظریه مزلو، عزت نفس یا احترام به خود شامل کسب توفیق و تایید، احساس شایستگی، کفایت و مهارت، یعنی نیاز فرد به ایجاد تصور مثبت در دیگران نسبت به خودش است (کریمی، 1375). مزلو برای تحقق عزت نفس و خود شکوفایی به وجود معیارهای بالینی اشاره مینماید؛ ادراک خوب از واقعیت،پیشرفت در قبول خود، دیگران و طبیعت، پیشرفت در داشتن اراده، پیشرفتهای نسبی در مسائل اصلی، آزاد بودن و شوق زندگی داشتن، خود مختاری فزاینده و مقاومت در تشکیل گروهها، ابتکار داشتن در قضاوت و غنی بودن در انگیزش، فراوانی تجربههای بسیار بالا ،همانند سازی خوب با انسانیت، بهبود روابط با دیگران، راحتی در قبول دیگران، رشد خلاقیت و تحرک در نظام ارزشها (گنجی، 1380). (ماکسول و بروس،[36]1992) معتقدند عزت نفس پایین منجر به آسیبهای روانی عدیدهای در افراد میگردد، آنان نشان دادند که روابط معناداری بین افسردگی و پرخاشگری با عزت نفس پایین وجود دارد .
در خصوص رابطه عزت نفس با کیفیت زندگی نیز پژوهشهای فراوانی صورت گرفته است، (پوتوکا و همکاران، 2009؛ کو و لبول[37]، 2001) عزت نفس را عامل پیشبینیکننده رضایت مندی زندگی و مؤثر در تعیین و ارزیابیکیفیت زندگی میدانند و بر وجود رابطهای مثبت بین آنها تاکید مینمایند. آنان همچنین عزت نفس را عاملی مؤثر بر سلامت روانی افراد دانسته و بیان نمودند؛ اگر فردی به این احساس دست یابد که بعلت بیماری از دیگران ضعیفتر و بیارزشتر است، عزت نفس منفی را در درون خود پرورش میدهد، منجر به احساس حقارت، افزایش اضطراب، ترسخشم و افسردگی در افراد میگردد.
حال که شواهد گویای رابطه مثبت میان عزت نفس و کیفیت زندگی و همچنین سلامت روانی و کیفیت زندگی میباشد، پژوهش حاضر به دنبال بررسی این مساله است که سهم هرکدام از متغیرهای عزت نفس و سلامت روانی در پیشبینی متغیر کیفیت زندگی در بیماران مبتلاء به بیماریهای پوستی چگونه است؟
[1] .Heinroth
[2] .Jacobi
[3] .somatopsychic
[4] .Panconesi
[5] . national institute of health
[6].Holmz &Rayhe
[7] .Fredman &Rosenman
[8] .Albee
[9] . world health organization
[10] .kaplan
[11] .well-being
[12] .Quality of life
[13].Orley & et al.
[14] .Maslow
[15] .Giovagnoli & et al.
[16] .Rejeske &Mihalko
[17] .Hass
[18] .Gill &Feinstein.
[19] .King
[20] .Evans& Cope