کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آخرین مطالب



 



1-8-تعریف متغیرهای پژوهش………………………………………………………………………………………….     11

1-8-1- آموزش مهارت های زندگی………………………………………………………………………………….      11

1-8-2-سرسختی روان شناختی………………………………………………………………………………………….    11

1-8-3-بهزیستی اجتماعی………………………………………………………………………………………………….   11

فصل دوم: ادبیات پژوهش

2-1- مقدمه……………………………………………………………………………………………………………………..   13

2-2- آموزش مهارت های زندگی………………………………………………………………………………………     15

2-2-1- تعریف……………………………………………………………………………………………………………….   15

2-2-2- موارد کاربرد مهارت های زندگی…………………………………………………………………………..      15

2-2-3- تاریخچه…………………………………………………………………………………………………………….    16

2-2-4- نظریه…………………………………………………………………………………………………………………   17

2-3- سرسختی روانشناختی………………………………………………………………………………………………     24

2-3-1- تعریف……………………………………………………………………………………………………………….   24

2-3-2- نظریه…………………………………………………………………………………………………………………   25

2-3-3- مولفه‌های سرسختی……………………………………………………………………………………………..     30

2-4- بهزیستی اجتماعی……………………………………………………………………………………………………    33

2-4-1- تعریف……………………………………………………………………………………………………………….   33

2-4-2- نظریه…………………………………………………………………………………………………………………   35

2-4-3- شاخص های سلامت اجتماعی……………………………………………………………………………..      37

2-4-4- سازمان جهانی سلامت…………………………………………………………………………………………     38

2-4-5- حمایت اجتماعی…………………………………………………………………………………………………    39

2-5- پیشینه پژوهش………………………………………………………………………………………………………..    41

فصل سوم: روش تحقیق                                                                                    

3-1- مقدمه………………………………………………………………………………………………………………………  46

3-2- روش پژوهش…………………………………………………………………………………………………………..  46

3-3- روش گردآوری داده ها………………………………………………………………………………………………   46

 

3-4- جامعه و نمونه آماری…………………………………………………………………………………………………   47

3-5- روش نمونه گیری……………………………………………………………………………………………………..   47

3-6- ابزار پژوهش…………………………………………………………………………………………………………….  47

3-6-1- مهارتهای زندگی…………………………………………………………………………………………………..   47

3-6-2- پرسشنامه سرسختی روان شناختی…………………………………………………………………………..     48

3-6-3- پرسشنامه بهزیستی اجتماعی…………………………………………………………………………………..    48

3-7- روش های تجزیه و تحلیل آماری……………………………………………………………………………….     48

فصل چهارم: تجزیه و تحلیل داده ها                                                                      

4-1- آمار توصیفی…………………………………………………………………………………………………………….  50

4-2- آمار استنباطی……………………………………………………………………………………………………………   51

فصل پنجم: بحث و نتیجه گیری                                                                           

5-1- بحث و نتیجه گیری…………………………………………………………………………………………………..   58

5-2- نتیجه گیری کلی……………………………………………………………………………………………………….   61

5-3- پیشنهاد پژوهش………………………………………………………………………………………………………..   62

5-3-1- پیشنهاد کاربردی…………………………………………………………………………………………………..   62

5-3-2- پیشنهاد پژوهشی…………………………………………………………………………………………………..   62

5-4- محدودیت پژوهش……………………………………………………………………………………………………   63

منابع………………………………………………………………………………………………………………………………… 64

پیوست……………………………………………………………………………………………………………………………..  69

چکیده:

این پژوهش به هدف مقایسه اثربخشی آموزش مهارت های زندگی بر آشفتگی روانشناختی و تاب آوری در خانم­های خانه دار و شاغل و  از نوع آزمایشی است. در این پژوهش روش جمع آوری داده ها پرسشنامه بوده که در این پژوهش از دو پرسشنامه «سرسختی روان شناختی» و «بهزیستی اجتماعی» در دو نوبت «پیش از ارائه برنامه آموزش مهارت زندگی» و «پس از ارائه برنامه آموزش مهارت زندگی» بر روی نمونه ها اجرا گردید. جامعه آماری این پژوهش خانم­های شاغل و خانه دار شهر رشت می باشند. در این تحقیق نمونه ها بر اساس نمونه گیری تصادفی از بین خانم­های شاغل و خانه دار شهر رشت در سال 1393 به دست آمد حجم نمونه عبارت است از 60 مادر (30 شاغل و 30 خانه دار) است که از دو دبستان شهید فهمیده و دبستان شهید فتحی پور انتخاب گردیدند. در این پژوهش از آزمون های آمار توصیفی و استنباطی و با نرم افزار spss ورژن 20 بهره برده شد. در این پژوهش هر دو متغیر پارامتریک هستند. از این رو از آزمون های پارامتریک تحلیل کواریانس و T مستقل بهره برده شد. یافته ها نشان داد با اطمینان 99% می توان گفت آموزش مهارت های زندگی بر سرسختی روانشناختی و بهزیستی اجتماعی در زنان اثربخش می­باشد. هیچگونه تفاوت معناداری بین زنان شاغل و خانه دار در پیش آزمون و پس آزمون در زمینه بهزیستی اجتماعی وجود ندارد.

کلید واژه: اثربخشی، آموزش مهارت­های زندگی، آشفتگی روانشناختی، تاب آوری، زنان.

 

این مطلب را هم بخوانید :

فصل اول

کلیات پژوهش

  • موضوع:

اثربخشی آموزش مهارت­های زندگی بر سرسختی روانشناختی و بهزیستی اجتماعی

در خانم­های خانه دار و شاغل

  • مقدمه:

مهارتهای زندگی عبارت است از مجموعه‌ای از توانایی‌ها که زمینه سازگاری و رفتار مثبت و مفید را فراهم می‌آورند. پژوهش‌های متعدد و گسترده‌ای تأثیر مثبت آموزش مهارتهای زندگی را در کاهش سوء مصرف مواد، پیشگیری از رفتارهای خشونت‌آمیز، تقویت اتکا به نفس، افزایش مهارتهای مقابله با فشارها و استرس‌ها، برقراری روابط مثبت و مؤثر اجتماعی و … نشان داده‌اند (مک دانالد و همکاران، 1991).

آدمی در مسیر تكاملی خود مالك منابع و وسائلی برای زندگی مؤثر است، اوست كه می‌تواند خود را در زمان حال تجربه كند و گذشته و آینده را از طریق به یاد آوردن و پیش بینی وقایع به تجربه در آورد.

خداوند متعال نیز آدمی را آگاه و مسئول آفریده است تا بتواند از طریق آگاهی های خود ، قادر به انتخاب باشد و مسئولیت  رفتارهای نهان و آشكار خود را بپذیرد و توانائی آن را به دست آورد كه پاسخ های  مناسبی به محرك های درونی و بیرونی خود ارائه نماید و به عنوان موجودی متكامل شامل جسم، هیجانات، افكار، احساسات و ادراكات در محیطی مناسب به اصلاح و تعادل رفتار خود بكوشد و خود را به شكوفائی برساند (آقازاده، 1379).

برای دستیابی به فضائل، موانع و دردها و رنج­های فراوانی در برابر انسان است. اگر آدمی بتواند بر مشكلات خود فائق آید و از سدهای پیش راه بگذرد، نگهداشتن و پایداری فضیلت‌های به دست آمده را آسان از دست نمی دهد و چنان چه فرزندان ما به این حكمت زیبا در كسب فضائل آگاه شوند قطعاً در بردباری و شكیبائی ها استوارتر خواهند بود. نقش مشاور نیز در این مسیر تكاملی نقشی حساس و مؤثر است، آگاه كردن آدمی به چگونگی مقابله و مبارزه با مشكلات، پشتیبانی و حمایت از مراجعان و تقویت روحیه و بالا بردن ظرفیت های احساسی و روانی آنان از نكات ممتاز كاركرد او در کمک به كسب فضائل است و تلاش های او در جهت تقویت خود باوری، اعتماد به نفس و استقلال زمینه های تكامل و تقرب آدمی را به منبع والای پاكی ها فراهم خواهد نمود (آقازاده، 1379).

مهارت های زندگی عبارتند از: مجموعه ای از توانائی ها كه زمینه سازگاری و رفتار مثبت و مفید را فراهم می آورند، این توانائی ها فرد را قادر می سازند كه مسئولیت های نقش اجتماعی خود را بپذیرد و بدون لطمه زدن به خود و دیگران با خواست ها ، انتظارات و مشكلات روزانه ، به ویژه در روابط بین فردی به شكل مؤثری روبرو شود. انسان در تعاملات حیاتی خود با محیط اجتماعی واجد صفاتی خاص می شود . مهم ترین تأثیراتی كه محیط زندگی بر رفتار به جای می گذارد از طریق احساسات و عواطف است و همین ها است كه نگرش آدمی را تحت تأثیر قرار داده، تغییراتی اساسی را رقم خواهد زد و نهایتاً‌ در این تعاملات آدمی تجربیاتی را كسب می كند که پس از تكرار و تمرین  رفتارها ، مهارت هائی را به وجود می آورد. پژوهشگران معتقدند تعدادی از مهارت های كسب شده پایه فعالیت های مربوط به ارتقای بهداشت روان را سبب خواهد شد (حسینی، 1363).

مهارتهای زندگی شخص را قادر  می سازند تا دانش ، نگرش و ارزش های وجودی خود را به توانائی های واقعی و عینی تبدیل كند و بتواند از این توانائی ها در استفاده صحیح تر نیروهای خود بهره گیرد و زندگی مثبت و شادابی را برای خود فراهم سازد.

شخصی كه از مهارتهای زندگی در مراوده و ارتباط با دیگران كمك می گیرد به احراز موفقیت‌های ذیل نائل خواهد شد

الف: قدرت تحمل نسبت به نظرات مختلف و احساس امنیت  نسبت به گفتار دیگران

ب: انجام  بموقع  كار با توجه به شرایط زمان و مكان

ج: برنامه ریزی و كوشش در امور مفید و دوری از هر كار بی فایده

د: راز داری و كنترل گفتار

هـ : برداشت واقع بینانه از جهان و عبرت آموزی از وقایع تاریخ گذشته

و: تقویت خود پنداره و اتكاء به نفس

ز: استفاده از ظرفیت ها و كنش های هوش

همچنین مهارتهای زندگی اثر مناسبی در جهت كاهش آسیب های فردی و اجتماعی خواهند داشت و با ایجاد نگرش های اصولی و علمی در انتخاب بهترین شیوه در انجام بهینه هر فعالیت نقش مؤثر خود را اثبات  خواهند نمود.

در معرفی انواع مهارت های زندگی كه در ساختار شخصیتی انسانها مشاهده و در عملكرد آدمی نقش های ارزنده ای بجای می گذارد در این مقاله به اختصار سخن گفته خواهد شد ، تعداد و تنوع این مهارت ها در دیدگاههای متفاوت و جوامع مختلف قابل بررسی است ، هدف اصلی ما بررسی نقش سازنده مشاوره در چگونگی ایجاد مهارت های زندگی و گزینش بهینه آن است كه می تواند تحول عظیمی را در ساختار زندگی انسان بوجود آورد (سیف، 1371).

تعدادی از مهارت های زندگی بشرح ذیل ارائه خواهد شد.

1-تصمیم گیری

2- حل مسئله

3- تفكر خلاق

4- تفكر انتقادی

5- روابط مؤثر اجتماعی

6- خودشناسی

7- همدلی

8- انعطاف پذیری (شعاری نژاد، 1384)

مهارت های زندگی می تواند با آموزش به فرد در زمینه واکنش درست به مشکلات بر سرسختی روان شناختی و در نتیجه بهبود وضعیت زندگی و بهزیستی اجتماعی بیافزاید.

سرسختی روان شناختی، یک ویژگی شخصیتی است که در رویارویی با حوادث تنش زای زندگی به عنوان منبع مقاومت و سیر محافظ عمل می کند و ترکیبی از باورها در مورد خود و جهان است که از سه جزء تعهد، کنترل و مبارزه جویی تشکیل شده است. اما در عین حال مجموعه ای واحد است که از عمل هماهنگ این سه جزء تشکیل یافته است (کوباسا[1]، 1979، 1).

بهزیستی اجتماعی را ارزیابی فرد از ابعاد به هم وابسته اما از نظر تجربی مستقل، عاطفه مثبت، عاطفه منفی و رضایت زندگی فرد نیز تعریف کرده اند (هاریس و لایتسی، 2005، 19).

آموزش مهارتهای زندگی
سرسختی روان شناختی
بهزیستی اجتماعی

  • بیان مسأله:

سازمان جهانی بهداشت مهارتهای زندگی را چنین تعریف نموده است: توانایی انجام رفتار سازگارانه و مثبت به گونه ای که فرد بتواند با چالشها و ضروریات زندگی روزمره خود کنار بیاید. بطور کلی مهارتهای زندگی عبارتند از توانایی هایی که منجر به ارتقای بهداشت روانی افراد جامعه، غنای روابط انسانی، افزایش سلامت و رفتارهای سلامتی در سطح جامعه می گردند. مهارتهای زندگی هم به صورت یک راهکار ارتقای سلامت روانی و هم به صورت ابزاری در پیشگیری از آسیب های روانی – اجتماعی مبتلا به جامعه نظیر اعتیاد ، خشونت های خانگی و اجتماعی ، آزار کودکان ، خودکشی ، ایدز و موارد مشابه قابل استفاده است به طور کلی مهارتهای زندگی ابزاری قوی در دست متولیان سلامت روانی جامعه در جهت توانمندسازی جوانان در ابعاد روانی – اجتماعی است. این مهارتها به افرادکمک می کنند تا مثبت عمل کرده، هم خودشان و هم جامعه را از آسیب های روانی – اجتماعی حفظ کرده و سطح بهداشت روانی خویش و جامعه را ارتقاء بخشند (پارسا، 1388، 1).

با رشد فزاینده آگاهی در حوزه روان­شناختی و پیدایش گستره­های نو، مفهوم سرسختی به عنوان یکی از ویژگی­های شخصیتی مورد توجه نظریه پردازان روان شناسی به ویژه روا شناسان مثبت­گرا قرار گرفته است. در این چهارچوب سرسختی به عنوان ترکیبی از نگرش ها و باورها تعریف می شود که به فرد انگیزه و جرأت می دهد تا در مواجهه با موقعیت های فشارزا و دشوار، کارهای سخت و راهبردی انجام دهد و برای سازگاری با آن شرایط سرسختانه فعالیت کند تا از میان رویدادهایی که می تواند به صورت بالقوه واجد پیامدهای فاجعه آمیز و ناخوشایند باشند راهی به سوی رشد و تعالی باز کند و فرصت هایی برای رشد فراهم آورد (مدّی[2]، 2002، 173).

سرسختی احساس بنیادی از کنترل است که به فرد سرسخت امکان ترسیم و دسترسی به فهرستی از راهبردها را می دهد و باعث پرورش دیدی خوش بینانه نسبت به استرس ها می شود. نتایج برخی از مطالعات نشان می دهند که افرادی که از سرسختی روان شناختی قوی برخوردارند، در مقایسه با افراد دارای سرسختی روان شناختی ضعیف در پاسخ به تنش کمتر، دچار آسیب جسمانی و یا روانی شوند. در دو مطالعه که بر روی نمونه های متفاوت انجام شده مشخص شده رابطه مثبت و معنی داری بین سرسختی و کیفیت زندگی وجود دارد. در دو مطالعه دیگر نیز بین سرسختی روان شناختی و سلامت روان رابطه معنی­دار یافته شده است. همچنین در مطالعه بر روی بازماندگان زلزله بم مشخص شد بین سرسختی و خودتاب آوری با سلامت روان رابطه مثبت معنی دار وجود دارد (حقیقی، 1392، 386).

این یافته ها شاید بتواند نشان دهد که سرسختی یک نیاز اساسی برای افزایش بهزیستی اجتماعی است.

به طور کلی بهزیستی ارزیابی یک فرد از کیفیت تجربیات، آگاهی ها، ارتباط ها و سایر مسایل فرهنگی و مرتبط با ارزشمندی­های فرد در زندگی اوست (کییز و همکاران، 2002، 82).

ریان و دسی (2001) و دیگر پژوهشگران ابعاد گوناگونی از احساس بهزیستی را مورد دقت قرار داده اند.

چنانچه در سال 1948 سازمان بهداشت جهانی، بهزیستی اجتماعی را یکی از چند متغیر کلی سلامت فرد تعریف کرد. مدل چند وجهی کییز (1998، 2) از بهزیستی اجتماعی شامل پنج جنبه می شود که میزان کارکرد بهینه افراد را در عملکرد اجتماعی آن­ها معلوم می کند.

پنج عنصر یا جنبه ی بهزیستی اجتماعی از نظر کییز (1998، 2) یعنی پیوستگی، یکپارچگی پذیرش، تشریک مساعی و شکوفایی با اندازه های مربوط به سلامت روان مربوط هستند.

با توجه به آنچه گفته شد این پژوهش برآن است تا بداند آیا آموزش مهارت­های زندگی بر سرسختی روانشناختی و بهزیستی اجتماعی خانم­های خانه دار و شاغل اثربخش می باشد؟

  • اهمیت و ضرورت پژوهش:

پژوهش های متعدد نشان داده اند که خودآگاهی، عزت نفس واعتماد به نفس شاخص های اساسی توانمندی ها وضعف های هر انسان است. این سه ویژگی فرد را قادر می سازد که فرصت های زندگی اش رامغتنم شمرده برای مقابله با خطرات احتمالی آماده باشد به خانواده و جامعه اش بیاندیشد ونگران مشکلاتی که در اطرافش وجود دارد باشد و به به چاره اندیشی بپردازد. مهارت های زندگی به عنوان واسطه های ارتقای سه ویژگی فوق الذکر در آدم ها می توانند فرد وجامعه را در راه رسیدن به اهداف فوق کمک نمایند (پارسا، 1388، 1).

کوباسا (1979) سخت کوشی را به عنوان سازه ای متشکل از سه مؤلفه به هم وابسته شامل تعهد، کنترل و مبارزه طلبی معرفی کردند. این سازه هنگام مواجهه فرد با ظرایط و حوادث استرس زا بر تفسیرها و برداشت های او برای سازش بهتر تأثیر می گذارند. مرلفه تعهد به باور فرد نسبت به اهمیت، ارزش و معناداری فعالیت ها  امور زندگی اطلاق می شود؛ مرلفه کنترل تعیین کننده این باور است که تغییرات زندگی قابل پیش بینی و کنترل پذیر هستند؛ و مؤلفه مبارزه طلبی بیان کننده این باور است که تغییرات زندگی واقعیییت هایی معمول هستند و به منزله موقعیت ها و آوردگاه­هایی برای مبارزه تلقی می شوند نه تهدید. این باورها می توانند نقش محافظتی داشته باشند زیرا ویژگی استرس زایییی یک حادثه را کاهش می دهند و در نتیجه تأثیر عامل استرس زا بر سلامت روانی را تحلیل می برند (بشارت، 1388، 3).

سرسختی روانشناختی سازه ای است که به عنوان یک ویژگی شخصیتی و با نقش موثر خود در تعدیل پیامدهای استرس، مطالعات گسترده ای را تا کنون به خود اختصاص داده است. فلاسفه و دانشمندان علوم اجتماعی در طول سالها تحقیق، افراد بسیاری را مشاهده کردند که به دلیل ویژگی های شخصیتی معینی، بهتر با موقعیت های ناخوشایند زندگی، سازگار بودند (سامانی و همکاران، 1386، 290).

در فرهنگ عامه نیز افرادی هستند که با صفاتی چون «مقاوم» و «صبور» شناخته می شوند، این افراد ظاهراً بهتر از سایرین، مشکلات را تحمل می کنند و دیرتر از پای در می آیند. تا سه دهه اخیر، پژوهش های بسیار اندکی در زمینه ویژگی های شخصیتی (رفتاری و شناختی) چنین افرادی انجام شده بود. در اواخر دهه 1970 یک تیم تحقیقاتی به سرپرستی سالواتور مدی و سوزان کوباسا یک پژوهش طولی در زمینه شغلی انجام دادند. آنها میان افرادی که در شرایط شغلی همراه با استرس شدید، در کارشان موفقیت کسب کرده بودند و کسانی که در شرایطی مشابه، دچار مشکلات عملکردی شده بودند، تمایز قایل شدند. آنها باور سرسختی را به عنوان یک سیستم حیاتی برای حفظ سلامت و عملکرد، در برابر استرس پیشنهاد كردند و فرض كردند كه سرسختی از اثرات زیان آور فشار روانی جلوگیری می­كند و به این ترتیب شخصیت سرسخت از بیماریهای وابسته به فشار روانی محافظت می­كند (مجیدیان، 1386، 120).

کییز (1998، 2) بهزیستی­اجتماعی را به عنوان گزارش شخصی افراد از کیفیت ارتباطات آنها با دیگران تعریف می­کند.

از ابتدا نیز بهزیستی اجتماعی به عنوان ادراک  افراد از یکپارچگی آنها با جامعه پذیرش دیگران، پیوستگی با اجتماع و احساس فرد از مشارکت با جامعه تعریف می شد (لارسون، 1996، 38).

کییز (1998، 2) درک کیفیت، سازمان بندی و قابل فهم بودن دنیا را عنصر پیوستگی و کیفیت ارتباط با جامعه را عنصر یکپارچگی در نظر می گیرد.

از نظر او شناخت و پذیرش دیگران، عنصر پذیرش و ارزش فرد به عنوان یک شریک اجتماع عنصر تشریک مساعی و سرانجام باور به تحول مثبت اجتماعی عنصر شکوفایی بهزیستی اجتماعی است. این عناصر می تواند وحدت اجتماعی، تشریک مساعی، پیوند اجتماعی و حس ظرفیت برای رشد مداوم جامعه و میزان راحتی افراد را در پذیرش دیگران ارزیابی کنند (کییز، 2005، 83) و در مجموع وجود یا عدم وجود سلامت روان را مطرح می کند.

  • اهداف پژوهش:

هدف از این پژوهش کمک به زنان در راستای افزایش سرسختی روانشناختی و بهزیستی اجتماعی برای افزایش توانایی در رویارویی با سختی ها و زندگی و مهارتهای ارتباطی می باشد.

1-5-1- هدف اصلی پژوهش:

بررسی تفاوت اثربخشی آموزش مهارت­های زندگی بر سرسختی روانشناختی و بهزیستی اجتماعی

1-5-2- اهداف فرعی پژوهش:

  • بررسی تفاوت سرسختی روان شناختی بین زنان شاغل و خانه دار
  • بررسی تفاوت بهزیستی اجتماعی بین زنان شاغل و خانه دار

    • فرضیه های پژوهش:

      • فرضیه اصلی پژوهش:



موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[دوشنبه 1399-06-31] [ 08:33:00 ب.ظ ]




1-6-1-3 استرس… 13

1-6-1-4 اعتیاد. 14

1-6-2 تعاریف عملیاتی.. 14

فصل دوم: پیشینه پژوهش…. 15

2-1 مهارتهای زندگی.. 16

2-1-1 تعریف مهارتهای زندگی.. 17

2-1-2 تاریخچه مهارت های زندگی.. 17

2-1-3 اهمیت مهارت های زندگی.. 17

2-1-4 مهارتهای اصلی زندگی.. 18

2-1-4-1 مهارت خود آگاهی.. 19

2-1-4-2 مهارت همدلی.. 19

2-1-4-3 مهارت روابط بین فردی.. 19

2-1-4-4 مهارت ارتباط موثر. 19

2-1-4-5 مهارت مقابله با استرس… 19

2-1-4-6 مهارت مدیریت بر هیجانها 20

2-1-4-7 مهارت حل مساله. 20

2-1-4-8 مهارت تصمیم گیری.. 20

2-1-4-9 مهارت تفکر خلاق.. 20

2-1-4-10 مهارت تفکر نقادانه. 20

2-2 مهارت های مقابله ای.. 21

2-2-1 مفهوم مقابله. 21

2-2-2 تدابیر ومنابع مقابله. 21

2-2-3-1 انواع مقابله های كارآمد. 22

2-2-3-2 مقابله های ناكارآمد و غیرمفید. 24

2-3 استرس… 26

2-3-1 ماهیت استرس… 28

2-3-2 آستانه استرس… 30

2-3-3 نظریه ها و الگوهای استرس… 30

پایان نامه - مقاله

 

2-3-3-1 نظریه روان تحلیل گری.. 30

2-3-3-2 نظریه ضعف جسمانی.. 31

2-3-3-3 نظریه تکوین و تعادل خودکار. 31

2-3-3-4 نظریه پردازش اطاعات… 32

2-3-3-4-1 الگوی فرهنگی- اجتماعی.. 32

2-3-3-4-2 الگوی مذهبی.. 32

2-3-3-4-3 الگوی روان تنی.. 33

2-3-3-4-4 الگوی واکنش حفاظتی.. 34

2-3-3-4-5 الگوی پاسخ فیزیولوژیکی.. 34

2-3-3-4-6 الگوی بیوشیمی.. 35

2-3-3-4-7 الگوی دوهرنوند. 36

2-3-3-4-8 الگوی متغیرهای روان شناختی و اختلال های جسمانی.. 37

2-4 تاریخچه اعتیاد در ایران. 39

2-5 بررسی پژوهشهای موجود. 40

2-5-1 تحقیقات انجام شده در داخل ایران. 40

2-5-2 تحقیقات انجام شده درخارج ازکشور. 44

فصل سوم: روش پژوهش…. 47

3-1 روش پژوهش…. 48

3-2 معرفی متغییرها 48

3-3 جامعه آماری.. 48

3-4  نمونه آمار. 48

3-5 روش نمونه گیری.. 48

3-6 ابزار پژوهش…. 48

3-6-1 پرسشنامه استرس بِک… 48

3-6-2 چک لیست راهبردهای مقابله ای لازاروس و فولکمن.. 50

3-6-3 آموزشهای مهارتهای زندگی.. 50

3-7 شیوه اجرا 57

3-8 روشهای تحلیلی آماری.. 57

این مطلب را هم بخوانید :

فصل چهارم: یافته های  پژوهش…. 58

4-1 آمار توصیفی.. 59

4-2 آمار استنباطی.. 61

فصل پنجم: بحث و نتیجه گیری.. 65

5-1 بحث و نتیجه گیری.. 66

5-2 محدودیت ها 72

5-3 پیشنهادات… 72

5-3-1 پیشنهادات پژوهشی.. 72

5-3-2 پیشنهادات کاربردی.. 72

فهرست منابع. 73

منابع فارسی.. 74

منابع غیر فارسی.. 81

پیوست… 84

پیوست 1 : پرسشنامه راهبردهای مقابله ای لازاروس… 85

پیوست 2 : پرسشنامه اضطراب بِک… 88

چکیده

مقدمه: اعتیاد بلای خانمان­سوز و ریشه مشکلات اجتماعی است و با توجه به این مسئله هدف از انجام این پژوهش بررسی اثربخشی آموزش مهارتهای زندگی بر استرس و شیوه های مقابله با استرس افراد معتاد مراجعه کننده به مراکز ترک اعتیاد است.

روش: جامعه آماری این پژوهش شامل  کلیه افراد  مراجعه کننده به مراکز ترک اعتیاد استان کرمانشاه است.نمونه پژوهش تعداد 40 نفر بطور تصادفی در 2 گروه آزمایش و گواه قرار گرفتند، گروه آزمایش متشکل از 20 نفر از افراد معتاد که آموزش گروهی مهارتهای زندگی را در طول 10 جلسه هفتگی دریافت کردند و گروه گواه متشکل از همین تعداد افراد، که این آموزشها را دریافت نکردند. ابزار مورد استفاده در این پژوهش پرسشنامه های استرس بک و راهبردهای مقابله ای لازاروس و فولکمن بود که در دو مرحله پیش آزمون و پس آزمون بر روی 2 گروه آزمایشی وگواه انجام شد. برای تحلیل داده‏ها از شاخص آماری تحلیل کوواریانس، در نرم افزار spss استفاده شده است.

یافته ها: نتایج تحلیل نشان داد که آموزش مهارتهای زندگی، موجب کاهش معنا داری در میانگین نمرات استرس گروه آزمایشی نسبت به گروه گواه گردید.همچنین این آموزشها، موجب افزایش معناداری در میانگین نمرات راهبردهای مقابله ای مسئله محور در بین گروه آزمایشی شد اما این آموزش­ها موجب کاهش معناداری در راهبردهای مقابله ای هیجان محور نگردید.

نتیجه گیری و بحث: نتایج این پژوهشها نشان داد که آموزش مهارتهای زندگی می تواند بعنوان یک روش مداخله ای مفید برای کاهش استرس و افزایش اتخاذ راهبردهای مسئله محور در برابر استرس معتادین به کار رود.

واژگان کلیدی : استرس، مهارتهای زندگی، راهبردهای مقابله ای، معتادان، کرمانشاه

1-1 مقدمه

سازمان بهداشت جهانی سلامت روانی را به عنوان “حالتی از بهزیستی كه در آن فرد توانایی­های خود را می­شناسد و می­تواند با فشارهای روانی بهنجار زندگی كنار آید و به نحو پر ثمر و مولدی كار كند و برای اجتماع خویش مفید باشد “و” توانایی انجام رفتار سازگارانه و مثبت به گونه ای  که فرد بتواند با چالشها وضروریات زندگی خود کنار بیاید”  تعریف می­كند و بطور کلی مهارتهای زندگی عبارتند از: توانا یی­های که منجربه ارتقای بهداشت روانی افراد جامعه، غنای روابط انسانی، افزایش سلامت و رفتارهای سلامتی در سطح جامعه می­گردند. مهارتهای زندگی هم به صورت کسب راهکار سلامت و رفتارهای سلامت روانی و هم بصورت ابزاری در پیشگیری از آسیب های روانی- اجتماعی مبتلا به جامعه نظیر اعتیاد، خشونت­های خانگی و اجتماعی، آزارکودکان، خودکشی، ایدز و موارد مشابه قابل استفاده است. مهارتهای زندگی ابزاری قوی در دست متولیان سلامت روانی جامعه در جهت توانمندسازی جوانان در ابعاد روانی،اجتماعی است. این مهارتها به افراد کمک می­کنند تا مثبت عمل کرده، هم خودشان و هم جامعه را از آسیب های روانی-اجتماعی حفظ کرده و سطح بهداشت روانی خویش و جامعه را ارتقاء بخشند.(قاسم زاده ، 1383). فقدان آموزش لازم برای زندگی امروزه در تمام سطوح و مشاغل و طبقات اجتماعی به خوبی قابل مشاهده است و به تبع آن آموزش­های لازم برای زندگی، برای همه افراد و مشاغل  و طبقات اجتماعی امری ضروری است اما تفهیم این مسئله و تغییر در رفتارهای غلط، موضوعی نیست که با صحبت کردن و یا چند جلسه مشاوره امکان پذیر باشد. بی شک انتخاب روش­های ناکارآمد، روابط اجتماعی نا­موثر، عدم توانایی در بیان احساس، ناتوانی در کنترل خشم، بی تفاوتی نسبت به درد و رنج دیگری، ضعف در برقراری رابطه ای موثر از طریق گوش دادن فعال، برنامه ریزی برای اولویت بندی امور مهم زندگی، تصمیم گیری و حل مسئله و داشتن تفکر خلاق و انتقادی نسبت به دیده ها وشنیده هایمان، همگی وهمگی نیازمند اتخاذ دو مرحله مهم است: الف) شناخت روش­های مقابله کارآمد با بحران­های زندگی   ب)تغییر رفتارهای آموخته شده گذشته. این دو مرحله در آموزش مهارتهای زندگی برای فائق آمدن با مشکلات پیش رو در زندگی آموخته می­شوند و باید این آموزش­ها از محورس تا مکان­های شغلی و هر محیطی دیگر که انسانها با هم زندگی می­کنند ترویج و تشویق شود مخصوصاَ مکان­ها و مشاغلی که بیشتر در معرض فشارها، اضطراب و تنشهای گوناگون هستند(سهرابی، 1387). شاید اگر بدانیم که توجه به واقعیت­ها و اینکه در مرتبه اول این خودمانیم که سرنوشتمان را می سازیم نه دیگران، بتواند ما را در بدست آوردن راهبرد مناسب برای زندگیمان، یاری کند. در واقع یافتن چگونه زندگی کردن و درنهایت آموختن مهارتهای زندگی، همان فرمول مناسب برای دستیابی به زندگی مطلوبتر است(زندی، 1385).

اعتیاد یک بیماری جسمی ، روانی ، اجتماعی ومعنوی است (گلانتر،2006). یکی از مشکلات اساسی در جامعه است ؛ مشکلی که میلیون ها زندگی را ویران و سرمایه های کلان ملی را صرف هزینه مبارزه ، درمان و آسیب های ناشی از آن می­کند. روزانه شمار زیادی از افراد به مصرف مواد روی می آورند و دچار پیامدهای جسمانی ، روانی ، فرهنگی ، اقتصادی و اجتماعی ناشی از آن می شوند.کشور ما نیز بنا به برخی دلایل فرهنگی ، باورهای اشتباه وموقعیت جغرافیایی خاص ، وضعیت مناسبی برای روی آوردن جوانان به اعتیا دارد(خلعتبری وبازرگانیان، 1390). اعتیاد مصرف تکراری مواد است بصورتی که باعث شکست در کار ، تحصیل ، نقش های خانوادگی یا موقعیت های حساس مثل رانندگی با اتومبیل می شود یا مشکلات قانونی مرتبط به مصرف مواد ایجاد می کند (فونتین، 2007).از تبعات اعتیاد افت تحصیلی فرزندان، افزایش آمار طلاق و خشونت خانوادگی است (وست، 2006).مصرف مواد نه فقط سلامت فرد ، بلکه سلامت خانواده و جامعه را نیز به مخاطره می اندازد و موجب انحطاط روانی و اخلاقی فرد می شود (پرویزی، احمدی ونیکبخت نصرآبادی، 1383). در زمینه وابستگی به مواد ، عوامل گوناگون روان شناختی ، اجتماعی، خانوادگی و زیست شناختی درگیر هستند(کولدر و استرود، 2009؛ فرانکویس، اوریاکومب و تیگنول، 2000). پدیده اعتیاد به مواد مخدر مسئله ای جهانی است که همه کشورها به نوعی با آن درگیرند و هریک با توجه به زیرساختهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود راه حل هایی را برای برخورد با این معضل برمی گزینند (آقابخشی، صدیقی، اسکندری، 1388). اعتیاد به مواد مخدر از مسائل ومعضلات اجتماعی عصر حاضر خصوصا در کشورهایی مانند ایران با شرایط اجتماعی جوان و شرایط جغرافیایی خاص خود می باشد. فرد معتاد به علت اینکه پا را فراتر از هنجارها و ارزشهای اجتماعی گذاشته، منحرف تلقی می شود. وی بیماری است که معلول شرایط اجتماعی و فرهنگی واقتصادی است و منحرفی است که مسیر انحرافی اش او را به دیگر انحرافات سوق میدهد. اعتیاد بحرانی اجتماعی برای ایران است که اگر به آن رسیدگی نشود، انواع واقسام انحرافات، بیماری­ها ومشکلات اجتماعی را در آینده ای نزدیک به دنبال خواهد داشت (مظفر، ذکریایی و ثابتی، 1388).

وجود استرس  و فشارهای اجتماعی ، سلامت روانی انسان را به خطر می اندازد و او را به سمت اختلالات  روانی و انجام رفتارهای پرخطرمانند سوء مصرف موادمخدر سوق می د هد . بنابراین در صورتی که فرد راه صحیح مقابله با استرس را نیاموخته باشد و بعبارت دیگر مهارتهای مقابله با استرس را نیاموزد،دچارمشکلات جدی تر خواهد شد . انتخاب راههای مقابله ای مناسب در برابر فشارهای روانی می تواند از تاثیر این فشارها بر سلامت جسمی و روانی فرد بکاهد (رحیمی ،1389).

مفهوم مقابله توسط لازاروس [1](1996) معرفی شد و از آن پس شیوه­ی مقابله افراد با مشکلاتشان مورد بررسی قرار گرفت و ابزارهایی برای اندازه­گیری آن تهیه شدند. مقابله شامل ابعادشناختی، رفتاری، عاطفی است و می­تواند همراه با حل مشکل یا سازگاری با مشکل بدون ارائه­ی راه­حل انجام شود (سارافینو[2]،1386؛ ترجمه ابهری و همکاران). روشهای مقابله از جمله حل مسأله، روشهایی برای مقابله با استرس و حل مشکلات زندگی می­باشند و برای ارتقا زندگی به مطلوب­ترین سطح ممکن، افراد می­توانند راه­های مختلف مقابله با استرس را بیاموزند (هاوتون[3]، کرک[4]، سالکووس کیس[5]، کلارک[6]، 1385). کنار آمدن و سازگاری موفقیت­آمیز با محیط اجتماعی مستلزم مجموعه­های از مهارتهای حل مسائل بین شخصی است که نمی­توان آنها را به وسیله­ی آزمون­های رایج هوش یا آزمون­های شخصیت اندازه­گیری کرد. حل مسأله بر یک فرایند رفتاری-شناختی دلالت دارد که پاسخ­های بالقوه مؤثر را برای یک موقعیت مشکل فراهم می­آورد و احتمال انتخاب مؤثرترین پاسخ را از میان پاسخ­های متعدد افزایش می­دهد. در واقع آموزش حل مسأله را می­توان فرایند کمک به فرد برای رشد یادگیری او در نتیجه افزایش، احتمال مقابله مؤثر در طیف وسیعی از موقعیت­ها تعریف کرد(مالوف[7]، تورستینسون[8]، اسکاتل[9]، 2007). تاریخ پژوهش­های بسیاری بیانگر رابطه­ای پایدار بین تعداد رویدادهای فشارزای زندگی آدمی با سلامت جسمانی و هیجانی وی است (اتکینسون[10]،هیلگارد[11]، 1380). از آنجائی که ارتباط تنگاتنگی بین شرایط جسمانی و هیجانی فرد با رویدادهای فشارزای زندگی وجود دارد، و همچنین استفاده از راهبردهای مقابله­ای سازگار می­تواند منجر به برخورد مؤثر با فشار روانی و در اغلب موارد کاهش مشکل یا مسأله مسبب فشار روانی منجر شود، بخصوص روشهای حل مسأله، میتواند اثربخشی این روشها را معین کند. مقابله به عنوان یک فرایند روان شناختی ، به کوشش های شناختی و رفتاری اشخاص برای حل و فصل شرایط استرس زا گفته می شود. مقابله در برگیرنده تلاش ها، اعم از کنش محور و درون روانی، برای اداره و تنظیم تقاضاهای محیطی، درونی و کشمکش میان آنهاست و دو کارکرد مهم دارد: تنظیم هیجان های ناگوار و در پیش گرفتن کنشی برای تغییر و بهبود مساله ای که باعث ناراحتی شده است(لازاروس وفولکمن، 1989). براساس نظر لازاروس به نقل ازفتی، موتابی ،محمدخانی ،بوالهری و کاظم زاده عطوفی،1385). دو نوع راهبرد مقابله ای مساله محور در برابر فشار روانی وجود دارد: راهبرد مقابله ای مساله محور و راهبرد مقابله ای هیجان محور. در راهبرد مقابله ای مساله محور فرد بر عامل فشارآور متمرکز می شود و سعی می کند اقدامات سازنده ای در راستای تغییر شرایط فشار آور یا حذف آن انجام دهد (فتی و همکاران ، 1385). اما در راهبرد مقابله ای هیجان محور فرد سعی می کند پیامدهای هیجانی واقعه فشار آور را مهار کند. کارکرد اولیه مقابله هیجان محور فرد سعی می کند پیامدهای هیجانی واقعه فشارآور را مهارکند. کارکرد اولیه مقابله هیجان محور تنظیم و مهار هیجانی عامل فشارآور است تا تعادل هیجانی فرد حفظ شود. در راهبرد مقابله ای مساله محور فرد بر مساله تمرکز می کند و سعی در حل آن دارد. در واقع فرد به جمع آوری اطلاعات مربوط به حادثه فشارزا می پردازد و با استفاده از منابع، طرح ونقشه ای برای حل مساله به کار می برد.برعکس راهبردهای مقابله ای هیجان محور شیوه ای را توصیف می کنند که بر اساس آن فرد بر خود متمرکز می شود و تمام تلاش او متوجه کاهش احساسات خویش است. از سویی راهبرد مقابله ای اجتنابی ممکن است به شکل روی آوردن و در گیر شدن در یک فعالیت تازه و یا به شکل روی آوردن بر اجتماع و افراد دیگر شود . به عبارتی فرد با فاصله گرفتن از مشکل اقدام به فرار و اجتناب می کند (هارن و میچل،2003).

1-2 بیان مسئله

آنچه تحت عنوان مهارت های مقابله ای مطرح می شود همان روش های برخورد با مسائل است كه از طرف فرد به طور آگاهانه طراحی و به اجرا در می آید و نتیجه آن حل مسئله و یا افزایش ظرفیت روانشناختی فرد برای از سرگذراندن موفقیت آمیز شرایط بحرانی و دور ماندن از آسیب های ناشی از بحران های روحی پیش آمده است. مقابله های ناكارآمد نیز تلاش هایی هستند كه گرچه برای مقابله با شرایط دشوار به كار گرفته می شوند ولی نوعاً به بدتر شدن اوضاع و پیچیده تر شدن وضعیت منجر می شوند، لذا نمی توان از این دسته مقابله ها به مهارت تعبیر كرد. مثلاً فردی كه برای كاستن از استرس به مواد مخدر روی می آورد، گرچه نوعی مقابله با استرس و هیجان منفی در كوتاه مدت به وقوع می پیوندد ولی باید هزینه این لذت های كوتاه مدت را به صورت تحمل اعتیاد و عوارض شوم آن بپردازد (ریو ۱۹۹۷ ترجمه سید محمدی 1376). در پژوهشی از زنوزیان و همکاران (1389) با عنوان اثربخشی آموزش حل مسأله در تغییر راهبردهای مقابله­ای دانشجویان، نتیجهی یافته­ها حاکی از آن بود که آموزش حل مسأله باعث تغییر در راهبردهای مقابله­ای میشود که در برخی از آنها (حل مسأله، جلب حمایت اجتماعی) تفاوت بین دو گروه آزمایش و گروه کنترل از لحاظ آماری معنادار میباشد. همچنین در سایر راهبردهای مقابله­ای (مانند ارزیابی شناختی، مهار هیجانی، مهار جسمانی) هر چند تغییرات بالینی مشاهده شد، ولی از لحاظ آماری معنادار نبود. مبتنی بر یافته­ها میتوان نتیجه گرفت که آموزش مهارت حل مسأله به طور کلی می­تواند به تغییر در راهبردهای مقابله­ای منجر گردد که نتایج این پژوهش در راستای پژوهش­های پیشین در این زمینه می­باشد. در پژوهشی از بهادری خسروشاهی و هاشمی نصرت آباد(1390) با عنوان رابطه سبک های دلبستگی، راهبردهای مقابله ای و سلامت روانی با اعتیاد به اینترنت نتایج نشان داد که اعتیاد به اینترنت با راهبردهای مقابله ای مسله محور رابطه منفی و با راهبردهای مقابله ای هیجان محور و اجتنابی رابطه مثبت دارد. جفری(2002) درپژوهشی گزارش کرد که آموزش مهارتهای زندگی قدرت سازگاری با استرس را در فرد افزایش می­دهد و افراد بهتر موانع و مشکلات موقعیتی را کنار می­زنند. گرمن )2002( در پژوهشی دیگر تاکید نمود که آموزش مهارتهای زندگی باعث کاهش سوء مصرف مواد و رفتارهای وابسته به آن مانند خشونت، گوشه گیری، فرار از مدرسه و دزدی می­شود. این پژوهش بر روی کودکان مدرسه­ای که در مدرسه دارای پرونده بزهکاری بوده صورت پذیرفت و یافته­ها نشان داد که این آموزش­ها می­تواند به عنوان یک بسته پیشگیری کننده و یا بازدارنده به ارتکاب جرم یا نابهنجار نا بهنجارهای رفتاری برای کودکان عمل کند. بوتوین و همکاران (2004) اثر برنامه­های آموزش مهارتهای زندگی را به مصرف الکل، سیگار و دارو بررسی نمودند، این برنامه شامل آموزش مهارتهای ارتباطی، تصمیم گیری، اضطراب و استرس بود. نتایج نشان داد که آموزش­ها در کاهش مصرف سیگار، الکل و دارو موثر بوده­اند. موضوعی که هودسان (1992) براساس مطالعات خود بدان اشاره کرد که افراد با عزت نفس پایین­تر و برخودار از حمایت­های اجتماعی و خانوادگی کمتر به دلیل فشار روانی استرس بالایی را تحمل می­کنند بیشتر راهبردهای هیجان محور و اجتنابی را به کار می­برند. نتایج پژوهش (بوکارتس،2010؛  هپکو و همکاران،2007) نشان داد که آموزش مهارتهای زندگی برکاهش اضطراب موثر است. نتایج پژوهش­های تونل (2006) از اثربخشی آموزش مهارتهای زندگی بر بهبود توانایی برقراری ارتباط مثبت وهمچنین انعطاف پذیری در افراد خبر می­دهد. آموزش مهارتهای زندگی، دربرنامه­های گوناگون موثر و مفید بوده است. مثل برنامه­های پیشگیری از سوء مصرف دارو(بوتوین وهمکاران،2004؛ پیشگیری ازایدز،سازمان جهانی بهداشت،1994). در پژوهشی از بوتوین وهمکاران (2000) مربوط به برنامه پیشگیرانه، آموزش مهارتهای زندگی این نتیجه حاصل شده است که استفاده از مواد مخدر بین دانش آموزانی که در این برنامه آموزشی شرکت کردند، حداقل نصف میزان مصرف دانش آموزانی بوده است که دراین برنامه شرکت نداشتند. برنامه­های پیشگیری مبتنی بر آموزش مهارتهای زندگی، براساس مطالعات انجام شده بسیار موثرتر ازگرایش­های سنتی است. مثلا پری و کلدر (1992) دریافتند که گرایش­های جامع پیشگیری ازسوء مصرف مواد(شامل آموزش مهارتهای زندگی برای ارتقاء مهارتهای اجتماعی ) در به تعویق انداختن شروع مصرف الکل و ماری جوانا بسیار موثرتر از گرایش­های مبتتی بر ارائه دانش و اطلاعات و گرایش­های مبتی بر رهبری همسالان بوده­اند و همچنین گلین (1989) در مروری بر گرایش موثر در پیشگیری از مصرف سیگار، به این نتیجه رسید که آموزش مهارتها، جزء ضروری برنامه­های موفق وموثر است(نوری و محمدخانی، 1389). انسیکویچ و وایسونگ(1990) پژوهش کنترل شده وسیعی درباره پیشگیری ازسوء مصرف مواد برروی جمعیت678 نفری از دانش آموزان کلاس پنجم انجام دادند و مقایسه پیش آزمون و پس آزمون نشان داد که مهارتهای مقابله گروه آزمایشی در مقابل افراد گروه کنترل افزایش چشمگیری داشت.(نوری و محمدخانی، 1389). پژوهش ارکات وهمکاران (1991) که به صورت پژوهش تجربی و کنترل شده اجرا شد2530 دانش­آموز در گروه کنترل و2530 دانش­آموز در گروه آزمایشی را مورد بررسی قرار داد. گروه آزمایشی در مورد مهارتهای ارتباطی، تصمیم گیری و مراحل حل مساله آموزش داده شده­اند نتایج نشان داد که در گروه آزمایشی مصرف سیگار، الکل و سایر مواد مخدر کاهش چشمگیری یافت. چنین برنامه­ای در فنلاند، بر روی 4523 دانش­آموز اجرا شده و نتایج مشابهی بدست داد (آقاجانی، 1381). پژوهشهای اخیر حاکی از آن هستند که عزت نفس ضعیف با: سوء مصرف الکل و دارو(کامفر وترنر،سینگ، 1994)، بزهکاری(دوکز و لورچ، 1989)، بی بندوباری جنسی (کدی، 1992)، افکار مربوط به خودکشی(چوکت و همکاران، 1993؛ نوری ومحمدخانی، 1389) همبستگی دارد. در پژوهشی که احمدیان (1389)، تحت عنوان بررسی اثرآموزش مهارتهای زندگی در دانش آموزان خفیف فکری انجام دادند به این نتیجه رسیدند که پس از آموزش مهارت خودشناسی، اجتماعی و روابط بین فردی، مدیریت خشم، اثرات مثبت زیادی در این افراد دیده شد. ثمری و لعلی فاز(1385) درپژوهشی نشان دادند که آموزش مهارت­های زندگی در مجموع موجب بهبود نسبی شاخص­های سلامت روان ( استرس خانوادگی و پذیرش اجتماعی) در گروه­های شرکت کننده می­شود. نتایج بررسی اجرای آموزش مهارتهای زندگی برای مقاطع چهارم و پنجم ابتدایی در شش استان کشور(تهران، کرمانشاه، شهرستانهای استان تهرن، سیستان و بلوچستان، آذزبایجان غربی و ایلام) توسط دفتر بهداشت و تغذیه وزارت آموزش و پرورش درسال تحصیلی 77-78 نشان داد که در پیش آزمون بین گروه کنترل و آزمایش تفاوت وجود ندارد. اما در مرحله پس آزمون تفاوت معنی داری بین میانگین نمرات دو گروه وجود دارد و در مقایسه با استانها استان کرمانشاه بالاترین نتایج را نسبت به استانهای دیگر دارد(اسماعیلی 1380). راشد (1387) در پژوهشی به بررسی اثربخشی آموزش مهارت های زندگی در توانایی کنترل خشم و پرخاشگری نوجوانان پرداخته است. روش این پژوهش آزمایشی بوده است که برای انجام آن در یک طرح پیش آزمون- پس آزمون یک گروهی، سی نفر از نوجوانان کم توان ذهنی (20پسر10دختر) به شیوه نمونه گیری خوشه ای یک مرحله ای از سه مرکز توانبخشی ذهنی بالای 14 سال بهزیستی استان مازندران انتخاب شده و پس از تاییدِ عقب ماندگی ذهنی خفیف براساس آزمون­های هوشی وکسلر و یا ریون و وایلند وارد طرح پژوهش شدند. اثربخشی آموزش مهارت های زندگی در سه مهارت پایه ای مورد نیاز این گروه یعنی خودآگاهی، ارتباط بین فردی روابط اجتماعی، و کنترل خشم وپرخاشگری بوسیله آزمون t مستقل مورد ارزیابی قرارگرفت و نتایج طرح تاثیر کلی آزمون مهارت های زندگی، (t=7/136) ، مهارت خودآگاهی(t=5/882) ارتباط بین فردی ،(t=7/430) ، کنترل خشم( t=4/762) معنادار ارزیابی شد. در مجموع نتایج تاثیر مثبت آموزش مهارت های زندگی در گروه شرکت کنندگان را نشان داد. ابزار سنجش پرسشنامه سلامت عمومی بود و داده­ها از طریق کواریانس چند متغیری (مانووا) تحلیل شد. یافته ها نشان داد آموزش مهارت های زندگی و راهبردهای مقابله با فشار روانی به طور معنا دار موجب افزایش سلامت روان در دانشجویان می­گردد. در پژوهشی که توسط وردی (1383)، انجام شد تاثیر آموزش مهارت­های زندگی بر سلامت عمومی، ابراز وجود، عزت نفس و مسوولیت پذیری دانش­آموزان دختر سال اول متوسطه ناحیه یک اهواز مورد بررسی قرار گرفت نتایج نشان داد که آموزش مهارت­های زندگی بر سلامت عمومی، عزت نفس و خود ابرازی دانش­آموزان تاثیر مثبت داشته و موجب افزایش معنی­دار هر کدام از متغیرها شده است. در طرح تحقیقاتیِ آقاجانی (1381) تحت عنوان نقش آموزش مهارتهای زندگی و شیوه های مقابله بیانگر رشد توانایی های فرد در مقابله با استرس و حل مشکل اعتماد به نفس رشد و بهبود روابط خانوادگی و ارتباط با همسالان پیشگیری از ترک تحصیل بین دانش آموزان و جلب مشارکت فعال دانش آموزان درجهت آموزش و انتقال آموخته می­باشد. باقری وهمکاران (1380)آموزش مهارتهای زندگی بر دانش آموزان موجب ایجاد تغییرات معنی دار در دانش نگرش وعزت نفس آنها درسطح(>p../.)شده است. کچوئیان (1390) در تحقیقی که توسط کارشناسی بهداشت تغذیه آموزش و پرورش استان تهران بر روی 1517نفر از دانش آموزانی که مهارتهای زندگی به آنها آموزش داده شد انجام گرفت. نتایج نشان داد که در مرحله پیش آزمون بین دو گروه هیچ گونه تفاوت معنی داری وجود ندارد اما در مرحله پس آزمون میانگین نمرات گروه آزمایشی تفاوت معنی داری با گروه کنترل نشان داد که حاکی از موفق بودن برنامه آموزش مهارتهای زندگی بود. خاکپور(1381) اجرای برنامه آموزش مهارتهای زندگی اثرات بلند مدتی در پیشگیری از شروع مصرف مواد مخدر یا گرایش به مواد مخدر را تایید می­نماید. همچنین مشخص گردید که عملکرد تحصیلی دانش آموزان نیز بهبود چشمگیری پیدا کرده است. در پژوهشی که توسط یاوری (1383) ، صورت گرفت تاثیر آموزش مهارتهای زندگی بر سلامت عمومی و عزت نفس و خود ابرازی دانش آموزان دختر سال اول متوسطه شهرستان اهواز مورد بررسی قرار گرفت و نتایج نشان داد که آموزش مهارتهای زندگی برسلامت عمومی، عزت نفس و خود ابرازی دانش آموزان تاثیر مثبت داشته و موجب افزایش معنی­دار هر کدام از متغیرها شده است. نتایج تحقیق شریفی (1390) نشان می­دهد که آموزش مهارت حل مساله می تواند در بهبودی یا کاهش میزان افسردگی نوجوانان و علائم اختصاصی افسردگی آنان موثر باشد و موجب افزایش میزان کفایت شخصی آنها و توانایی ایشان در روابط بین فردی با همسالان گردد. احمدی زاده(1373) در تحقیق خویش به این نتیجه دست یافت که آموزش مهارت حل مساله با افزایش شایستگی­های اجتماعی و ارتقاء سطح روابط بین فردی نوجوانان ارتباط قاطع دارد و بر افزایش مفهوم خود تحقیقی نوجوانان موثر می­باشد. پاپیری(1389) در تحقیق خود26 نفر از دانش آموزان دختر و پسر که سابقه اقدام به خودکشی داشتند را بطور تصادفی انتخاب نموده و به 2 گروه آزمایشی و کنترل تقسیم نمود بعد از12 جلسه آموزش حل مساله به 2گروه آزمایشی این نتایج حاصل شد که اموزش مهارت حل مساله می­تواند در کاهش میزان افسردگی و نا امیدی و بهبود مهارتهای مقابله ای نوجوانان اقدام کننده به خودکشی موثرباشد. الف)آموزش مهارتهای زندگی سلامت رئان آزمودنی ها را بهبود می بخشد. ب)تاثیرآموزش مهارتهای زندگی برمنبع کنترل آزمودنی هی معنا دار نبوده است. ج) بین سلامت روان و شیوه های مقابله ای وهم چنین بین منبع کنترل و شیوه های مقابله ای ارتباط مثبت و معنی­داری وجود دارد اما  بین سلامت روان و منبع کنترل ارتباط مثبت و معنی­داری وجود ندارد. طارمیان(1389) آموزش مهارتهای زندگی را بر افزایش سلامت جسمانی و روانی مانند اعتماد به نفس، مقابله با فشارهای محیطی و روانی، کاهش اضطراب و افسردگی، کاهش افکار خودکشی گرایانه، کاهش افت تحصیلی، تقویت ارتباطات بین فردی و رفتارهای سالم و مفید اجتماعی، کاهش سوء مصرف مواد مخدر و پیشگیری مشکلات روانی رفتاری و اجتماعی موثر قلمداد کرده است. در پژوهشی از ریانی و همکاران (1393) با عنوان استرسورها و راهبردهای مقابله ای در بیماران تحت همودیالیز، تحلیل داده ها نشان داد که واحد های مورد پژ‍وهش استرسورهای روانی اجتماعی را عذاب آورتر از استرسورهای فیریولوژیک می دانستند وآنها را بیشتر تجربه کرده بودند. مکانیسم مقابله ای خوشبینانه رایج ترین راهبرد مقابله ای مورد استفاده در آنان بود. بیشترین استرسورهای فیزیولوژیک تجربه شده خستگی، محدودیت مایعات، محدودیت غذا و سوراخ شدن رگ ها و بیشترین استرسورهای روانی اجتماعی تجربه شده محدودیت مکانی و زمانی برای گذراندن تعطیلات، بی حوصلگی، اختلالات خواب واختلال در شغل بود. با توجه به گزارش بیماران مبنی بر عذاب آور تربودن استرسورهای روانی اجتماعی در قیاس با استرسورهای فیزیولوزیک اولویت برنامه ریزی برای کاهش و یا تعدیل آنان ضروری به نظر می رسد. آشنائی با استرسورهای تجربه شده و میزان استفاده و تاثیر راهبردهای مقابله ای بکار رفته، می تواند در تدارک برنامه های مناسب به منظور تسهیل سازگاری و کسب مهارت های لازم برای بیماران و خانواده آنان موثر باشد. نورعلی و عابدین (1390) در پژوهشی با عنوان مقایسه متغییرهای هوش هیجانی و راهبردهای مقابله ایدر موفقیت و عدم موفقیت در آزمون سراسری نتیجه گرفتند که افراد موفق، خوش­بین­تر و خودشکوفاترند و تکانه های خود را بهتر کنترل می­کنند سازکاری ببهتری دارند و هوش هیجانی آنها بالاتر است و به نحو بهتری با فشارها مقابله می­کنند و از طرفی افراد ناموفق از راهبردهای مقابله ای متمرکز بر هیجان بیشتر بهره می­جویند. در پژوهشی از فرزین راد و همکاران (1387) بیان کردند که دانشجویان افسرده در مقایسه با دانشجویان غیرافسرده از راهبرد حل مساله، ارزیابی شناختی و مهار جسمانی بیشتری استفاده کردند؛ از طرفی، دانشجویان افسرده در مقایسه با غیرافسرده از نظر ویژگیهای شخصیتی با هم تفاوت معنی­داری نشان دادند و نتیجه­گرفتند بین راهبردهای مقابله و ویژگیهای شخصیتی رواننژندی، برونگرایی و باز بودن به تجربه­ها با افسردگی رابطه وجود دارد. جلالی مقدم و همکاران (1386) طی پژوهشی بیان کردند که مادران دارای دارای کودکان اختلالات فراگیر در مقایسه با مادران دارای کودکان عادی بیشتر از راهبردهای مقابله ای مبتنی بر مهار جسمانی استفاده می­کنند. علیپور و همکاران(1389) طی پژوهشی بیان کردند بین راهبردهای مقابله ای مسله محور با راهبردهای مقابله ای هیجان محور با شادکامی ارتباط منفی وجود دارد و علت این ناهمسویی را تفاوت جنسیتی و ویژگی های شخصیتی عنوان کردند. برخی پژوهش ها راهبردهای هیجان ودار را به دو گروه مثبت و منفی تقسیم کرده اند و تاثیر راهبردهای هیجان محور مثبت راهم راستا با راهبردهای مسله محور و راهبردهای هیجان محور منفی را متعارض با آن می­دانند(بشارت، 1386) غضنفری و قدم­پور (1387) طی پژوهش با عنوان بررسی رابطه راهبردهای مقابله ای و سلامت روانی در ساکنین شهر خرم آباد نتیجه گرفتند بهداشت روانی افراد در زمینه های جسمانی، روانی و اجتماعی تحت تاثیر شیوه مقابله فرد با مسائل قرار می­گیرد، شیوه هیجان محور در کاهش بهداشت روانی و شیوه مساله محور در افزایش آن نقش دارد. پژوهش مسعودنیا (1386) با عنوان خودكارآمدی ادراك شده و راهبردهای مقابله ­ای در موقعیت های استرس­زا از جمله پژوهش های مهم در این زمینه بوده است که نتایج آن نشان داد بهره گیری بیشتر افراد با خودكارآمدی بالا از راهبردهای مقابل های مسأله محور، و كاربرد بیشتر افراد با خودكارآمدی پایین از راهبردهای مقابله ای هیجان محور، مقابله اجتنابی و خویشتن داری، مورد تردید قرار می گیرد. علیلو و همکاران (1390) با پژوهشی تحت عنوان رابطه ویژگی های شخصیتی و راهبردهای مقابله ای در معتادان HIV مثبت، نتیجه گرفتند روان نژندی با راهبرد هیجان محور همبستگی مثبت، توافق پذیری با راهبرد هیجان محور رابطه همبستگی منفی، برونگرایی با راهبرد مسله محور همبستگی مثبت، با وجدان بودن با مسله محور همبستگی مثبت دارد. بخشی پور رودسری و همکاران (1387) با عنوان مقایسه

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:33:00 ب.ظ ]




نسبت بیشتری فرد را در معرض استرس و فشار عصبی قرار می دهد. این استرس ممکن جنبه های مختلف زندگی را تحت تاثیر قرار دهد و رابطه فرد را با اطرافیان، دوستان، خانواده و فرزندان تحت تاثیر قرار دهد. استرس یک حالت فیزیولوژیکی می باشد که برای ادامه حیات ضروری به نظر می رسد. هانس سلیه (به نقل از هینکل[1]، 1973) استرس را وضعیتی پویا برای موجود زنده توصیف می‌کند که از تعامل ارگانیسم با محرک یا شرایطی مضر و آسیب‌رسان ناشی می‌شود. لازاروس[2] و فولکمن[3] (1984) استرس فیزیولوژیکی را رابطه‌ای میان فرد و محیط تعریف می‌کنند که فرد آن را بیشتر از حد توانایی و امکانات خود دانسته و برای بهزیستی‌اش مخاطره آمیز قلمداد می کند. کوفر و اپلی (1964؛ به نقل از لازاروس و فولکمن، 1984) استرس را با سایر مشکلات زندگی از جمله اضطراب، تعارض، محرومیت، آشوب هیجانی، تراما[4]، ناهنجاری و از خود بیگانگی عجین می‌دانند. آثار تنیدگی بر سلامت افراد باید در دو سطح مورد تحلیل قرار گیرد، یک سطح جامعه شناختی یا بررسی رفتار کلی افراد تنیده و یک سطح روان‌شناختی و زیست‌شناختی یا واکنش‌های فرد به تبع تاریخچه ژنتیکی و فرآیندهای تحول یا خستگی روانی (استورا، 2005؛ به نقل از دادستان، 1386).استرس با کاهش منابع توجه در دسترس و در نتیجه کاهش پردازش اطلاعات نامرتبط با موضوع استرس، توجه انتخابی را افزایش می‌دهد (هاسکین[5] و همکاران، 2014).

استرس مستلزم پاسخ رفتاری و هیجانی فرد به رویدادهای ناخوشایند است (ماهونی[6]، 2009). استرس هزینه زیادی بر افراد، جوامع، سازمان‌ها و اقتصاد (کوپر[7] و دیو[8]، 2004) تحمیل می کند و بر سلامت، بهزیستی، کیفیت زندگی، زندگی خانوادگی و شغلی افراد تاثیر می‌گذارد (کومپیر[9] و کوپر، 1999) و همچنین می‌تواند زمینه‌ساز اختلالات روانشناختی از جمله افسردگی (سانگ[10] و همکاران، 2014)، اضطراب و نیز خودکشی (شارما و راش، 2014) باشد و منجر به بروز بیماری‌های جسمانی از جمله بیماری‌های قلبی عروقی گردد (بارتلت[11]، 1998؛ شارما و راش، 2014).

استرس باعث کاهش کیفیت والدگری نیز می‌شود (ارل[12] و برومن[13]، 1999؛ به نقل از یتز[14] و همکاران، 2010). استرس ناشی از مشکلات اقتصادی در والدین می‌تواند زمینه‌ساز احساسات افسرده‌ساز در آنان و مشکلات رفتاری در نوجوانانشان گردد (پونت[15]، 2014).

عوامل مختلفی می توانند استرس را پیش بینی کرده و یا زمینه مساعد را برای بروز استرس و مشکلات ناشی از آن فراهم کنند. یکی از منابع مهم ایجاد استرس “شغل” است که به عواملی چون؛ شغل فرد ، نقش سازمانی فرد ، جریان پیشرفت حرفه ای ، روابط حرفه ای ، ساختار و جو سازمانی ، رویارویی خانواده و كار وابسته است(کوپر و جاپ،1986). پژوهشگران درجه تنید گی زایی مشاغل مختلف را با یكدیگر متفاوت می دانند و تاکید می کنند، بعضی از شغلها مانند خلبانی ،پرستاری، نگهبانی، كارگران معادن و مراكز هسته ای از سختی بالایی برخوردارند (استورا،1990/ ترجمه دادستان، 1377).

در میان مشاغل مختلف، شغل پرستاری از جایگاه مهمی برخورداراست . چون اكثریت افراد این شغل را زنان تشكیل می دهند متخصصان بالینی ارتباط میان عناصر تنیدگی زای شغلی و خانوادگی و پیامدهای روانی ـ فیزیولوژیكی آن را مورد مطالعه قرار داده‌اند. در مطالعه‌ای كه هند ریکس وکانترل(1988) درباره گروهی از كاركنان مرد و زن یك موسسه انجام دادند ، تنیدگی شغلی همراه با نشانگان فرسودگی ، بی رمقی ، بدبینی نسبت به شغل و مشكلاتی در زمینه جسمی ، در زنان بیش از مردان مشاهده شد. در این میان زنان عمدتاً با دو گروه از تنیدگی ها مواجه هستند: تنیدگی هایی که از هویت فرد ناشی می شوند (زی مپسون و دیویسون، 2003). از طرف دیگر یکی از مهمترین نقشهایی که زنان در طول زندگی خود ایفا می کنند ست شناختی آنها ناشی می شوند و تنیدگی هایی که با مسئولیت حرفه ای آنان در ارتباط است( باسلی، تا ” مادرگری” است ، مادرشدن با دگرگونی های بارز در ارتباط زناشویی ، تنشهای خانوادگی ، اجتماعی و امور جاری زندگی مشخص می شود( ویلسون، 2004).  دشواری شغلی مادران شاغل با افزایش ناراحتیهای زناشویی ، افزایش اختلالهای رفتاری كودكان و بروز بیماریهای جسمانی و روانی همراه است(هوستون،1992). مادران شاغل در مقایسه با مادران خانه‌دار وقت كمتری را به مراقبت از كودكان خود و بچه‌داری اختصاص می‌دهند ، مدت نهایی وقتی كه صرف كودك می‌كنند 3/1 مادران خانه‌دار است( هافمن و نی،1992). همچنین اكثر مادرانی كه هم وظیفه نگهداری از فرزندان خود را دارند و هم به كارهای سنگینی مشغولند، دارای مشكلات روانی و ارتباطی هستند(کلاری و مکانیک، 1983).تضاد بین ایفای نقش مادری و شغلی، بر سازش خانوادگی زنان تاثیر منفی داردواساس دلبستگی در كودك مستلزم مراقبت مادر است، چون در غیر از این صورت در فرایند ایجاد دلبستگی خلل ایجاد می‌شود و پیامد آن ایجاد اضطراب در كودك و كندی تحول اجتماعی و شناختی اوست كه به نوعی دلبستگی نا ایمن بین مادر و كودك منجر می‌گردد( مکون و برلین، 1988).

روش‌های مقابله با استرس، تلاش‌هایی شناختی، رفتاری و روانشناختی برای مقابله با استرس هستند (واروگلی و دارویری، 2011). واکنش به استرس چندین ویژگی در حوزه‌های هیجانی، رفتاری و فیزیولوژیکی دارد که بر بهزیستی اثر می‌گذارند، بنابراین می‌توان استرس را از طریق مقیاس‌های فیزیولوژیکی، رفتاری یا روانشناختی اندازه‌گیری کرد (ماهونی، 2009).

آموختن مهارت‌های مقابله با استرس، از جمله مهارت‌های رفتاری و شناختی (گالاگر[16] و همکاران، 2014) در کاهش استرس موثر است. مدیریت استرس در پیشگیری از رفتارهایی نظیر استعمال سیگار، عادت‌های مضر خوردن و سبک زندگی بی‌تحرک که خطر ابتلا به بیماری‌هایی نظیر دیابت، بیماری‌های قلبی عروقی، فشار خون بالا، چاقی و سردرد را افزایش می‌دهند، موثر است (واروگلی و دارویری، 2011). کاهش استرس در بهبود و کاهش بیماری‌های روانشناختی از جمله افسردگی (سانگ و همکاران، 2014)، و نیز کاهش فشار روانی و افزایش رضایت شغلی (پیگناتا[17] و همکاران، 2014) و کاهش فشار خون در بیماران مبتلا به پرفشاری خون (ناگل[18] و همکاران، 2014) نقش بارزی دارد.

افراد عادی و روان درمانگران معمولا برای جلوگیری از استرس و یا مقابله با آن از شیوه های مختلفی استفاده می کنند. در طول تاریخ مکاتب علمی مختلف سعی کرده­اند که از نظر جسمی و روحی به انسان کمک کنند. یکی ازمکاتبی که همیشه در زندگی انسان ها نقش برجسته ای داشته است معنویت[19] بوده است. مطالعات معنوی در روان شناسی  به صورت وسیع و جدی مطرح شده است و توجه به آن در بسیاری از کشورها در حال افزایش است ( ریچارد و همکاران، 2007). معنویت به عنوان یک مفهوم شامل شناخت خود و ترکیبی از ویژگی های شخصیتی و باورهای بنیادی فرد در مورد بودن است، باورهایی که با جنبه های مختلف زندگی اجتماعی، جسمانی و روان شناختی در ارتباط هستند ( یانگ و همکاران، 2007).

معنویت یکی از ابعاد وجودی انسان است که ارتباط و یکپارچگی او را با عالم هستی نشان می دهد. یکپارچگی و ارتباطی که به انسان امید و معنا می دهد و او را از محدودی زمان، مکان و علایق مادی فراتر می برد (غباری بناب،1387). معنویت و مذهب مجموعه ای از کلمات و چارچوب ها را ارائه می دهد که از راه آنها انسان می تواند معنا و مفهوم زندگی خود را درک کند( وست[20]، 2001).

ایمان و معنویت امروزه یکی از ابزارهای اصلی متخصصان سلامت برای بهبود وضع مراجعان و بیمارانشان است به گونه ای که اغلب این متخصصان از مسایل معنوی به

 صورت گسترده در فرایند درمان استفاده می کنند ( ریچارد و همکاران، 2007). در واقع معنویت بعدی از زندگی انسان است که در هنگام ورود به اتاق مشاوره فردآن را به همراه خود دارد، بعدی که شامل باورهای معنوی، اعمال، تجارب ، ارزش ها، ارتباطات و چالش های معنوی فرد است(پارگامنت[21]، 2007).

استفاده از منابع دینی و معنوی یکی از شیوه های مهم کنار آمدن با بیماری، در بیماران مبتلا به سرطان و سایر بیماری های تهدید کننده زندگی گزارش شده است ( اینگل و همکاران، 2006). معنویت درمانی به عنوان یک شیوه درمانی نقش بسیار مهمی را در سازگاری با شرایط استرس زای ناشی از بیماریهای مزمن دارد (لیونه، ارین، تود، 2004).

مهم ترین عوامل تاثیر گذار در نتیجه معنویت درمانی از نظر کوری(2005) عبارتند از :

الف – عمومیت( فرد خود را در گروه تنها فرد مبتلا به بیماری یا مشکل نمی بیند.

ب – نوع دوستی ( فرد در درون گروه از طریق برقراری شبکه اجتماعی از حمایت دیگران برخوردار می شود و به او احساس معنا و بودن می دهد.

ج –امید ( فرد با مشاهده افرادی که همان وضعیت را دارند و یا حتی وضعیت بدتری دارند اما احساس معنادار بودن زندگی را دارند به زندگی خود نیز امیدوار می شوند و احساس بهتری نسبت به کیفیت زندگیشان پیدا می کنند.

کارسو(1999) به نقل از ویلام (2000) اصول درمان معنوی را به شرح ذیل بیان می کند:

1 – عشق به دیگران: عشق به دیگران در وحله اول مستلزم تمایز خویشتن است، ثانیاً عشق به دیگران مستلزم داشتن توانایی بخشش است. بخشش انسان را از اثرات آزارنده خشم، نفرت، تحقیر و شرمندگی رها می کند و ثالثاً مستلزم پذیرش تمام و کمال دیگری است.

2 – عشق به کار: هر فعالیتی حتی اگر جزیی و ناچیز، اگر با فداکاری و گذشت همراه باشد می تواند نقطه عطفی در زندگی باشد. به این معنا که خداوند نه تنها در جزء جزء عبادات، بلکه در تمام کارهای روزانه نیز وجود دارد و فرد از طریق انجام کارهای روزمره می تواند به سطح متعالی تری برسد.

3 – عشق به متعلقات: تعلق یعنی زندگی با دیگران و مشارکت با آنها. در واقع تغلق عاملی برای نشان دادن حسن نیت و رشد معنوی فرد است و نیازمند فدا کردن خود و فارغ شدن از خود پرستی است.

4 – اعتقاد به روحانیت: یعنی اعتقاد داشتن به حرمت هر چیزی که در اطراف ماست و به سبب آن چیزهای عادی به شیوه غیر عادی تجربه می شوند. داشتن احساس روحانیت مستلزم ترک لذات دنیوی است که در نهایت موجب هماهنگی بین جسم و طبیعت و در نهایت تعلق انسان به یک وجود متعالی تر می شود.

5 – اعتقاد به وحدانیت: یکی احساس نامتمایز بودن از دنیای بیرونی که برای انسان معنا و آرامش به ارمغان می آورد. وحدانیت، احساس مسئولیت در مقابل همه، احساس تعهد همه جانبه و روشی برای برقراری ارتباط فداکارانه با دنیای پیرامون خود و بازتابی از یکپارچگی ذهن ، جسم و روح می باشد که حاصل آن رحم و شفقت است.

6 – اعتقاد به معاد ( دگرگونی): اعتقاد به معاد یعنی اعتقاد به پیوستگی معنوی و تولدی دوباره.

تاثیر مذهب و معنویت در درمان مشکلات و اختلالات در مطالعات مختلفی مورد تایید قرار گرفته است. در مطالعه ای که توسط فیسجر[22] و همکاران (2010)، به عنوان رابطه بین هویت مذهبی و استراتژی های مقابله ای انجام شد مشاهده گردید که وابستگی های مذهبی می توانند درجهت کنار آمدن با مشکلات و رویدادهای آسیب زا به فرد کمک کننده باشند.

معنویت و مذهب می توانند باعث بهبود کیفیت زندگی در زنان مبتلا به سرطان گردد به عبارتی زنانی که دارای سرطان رحم بودند اگر از لحاظ معنوی اعتقادات قوی تری داشتند، کیفیت زندگی خود را نیز بهتر ارزیابی می کردند و درمان آنها در زمان کوتاه تری طول می کشید ( آندرا[23]و همکاران، 2005).

اهمیت و ضرورت مسئله

انسان موجودی چند بعدی است و ترکیب ابعاد مختلف او باعث شکل گیری یک کلیت می گردد. امروزه نگاه بیشتر متخصصان سلامت به انسان یک نگاه کل گرا است و همواره سعی می کنند در کنار نیازهای جسمی، روانی، عاطفی و اجتماعی، نیازهای معنوی بیماران نیز مد نظر گرفته شود( مظاهری و همکاران،1388). اهمیت بعد معنوی انسان به اندازه ای است که حتی برخی روان شناسان معتقدند که نیمی از متغیرهای مربوط به سلامت روانی افراد بالغ به وسیله باورهای مذهبی تبیین می شود، این متخصصان معتقدند مذهب به انسان کمک می کند تا معنای حوادث زندگی را بیشتر درک کند، فهم بالاتری نسبت به دردناک و اضطراب انگیز بودن برخی مشکلات زندگی پیدا کند و در نتیجه احساس دلگرمی و خرسندی کند. (ظهوری و توکلی، 1382).

شغل پرستاری همانگونه که در بالا اشاره گردید یکی از استرس زا ترین مشاغل انسانی است و می تواند در وجوه مختلف زندگی فرد تاثیر فراوانی داشته باشد. یکی از مواردی که مستقیماً تحت تاثیر شغل پرستاری در مادران که شغل آنها پرستاری است  قرار می گیرد، رابطه با فرزندان است که به علت طبیعت این شغل، استرس محل کار، اشتغال در شیفت شب، مشاهده حوادث ناگوار و مرگ در ساعات کاری و غیره … یک ارتباط خارج ار عرف طبیعی است، مسئله ای که باعث می شود قسمتی از استرس محل کار به محیط خانوادگی منتقل شود و بر رابطه مادر و فرزند تاثیر چشمگیری بگذارد.

بنابراین با توجه جایگاه مهارتهای معنوی در کاهش و مهار استرس و همچنین حساسیت رابطه مادر و فرزند هدف از پژوهش حاضر هدف از انجام این پژوهش

این مطلب را هم بخوانید :

منابع تحقیق درمورد عملکرد سازمان بررسی نقش معنویت، مهارتهای معنوی و معنویت درمانی در استرس و کاهش عوامل استرس زا مادر کودک می باشد.

گزاره های پژوهش(اهداف / فرضیات)

اهداف

تبیین اثربخشی مهارتهای معنوی در کاهش استرس و رابطه استرس زای کودک -مادر

فرضیات

فرضیه 1 –  آموزش مهارت های معنوی بر کاهش استرس شغلی مادران پرستار موثر است.

فرضیه 2 – آموزش مهارت های معنوی بر سازش پذیری کودکان مادران پرستارموثر است.

فرضیه 3- آموزش مهارت های معنوی بر پذیرندگی کودکان مادران پرستارموثر است.

فرضیه 4- آموزش مهارت های معنوی بر فزون طلبی کودکان مادران پرستارموثر است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:32:00 ب.ظ ]




 

 

 

فهرست مطالب

موضوع صفحه
بازی درمانی خانوادگی 62
اصول بازی درمانی و انتخاب وسایل 62
کودکان کم توان ذهنی 64
ویژگی های افراد کم توان ذهنی 68
آشنایی با نظام و تکنیک های ویژه در آموزش و پرورش کودکان کم توان ذهنی 70
ویژگی های یادگیری دانش آموزان کم توان ذهنی 75
فواید بازی های آموزشی 79
طرح‌ریزی برنامه بازی درمانی برای کودکان کم توان ذهنی 83
مهارت‌های حرکتی و جسمی در کودکان کم توان ذهنی 86
مهارت‌های اجتماعی 95
عوامل کلی موثر بر قابلیت اجتماعی 97
مهارت‌های اجتماعی در کودکان کم توان ذهنی 103
تعامل اجتماعی و روابط با همسالان 106
درک بین فردی 109
مداخلات اجتماعی 111
مهارت‌های شناختی در کودکان کم توان ذهنی 120
گستره پژوهش 128
الف: پژوهش‌های انجام گرفته در ایران 128
ب) پژوهش‌های انجام در خارج 132
فصل سوم روش شناسی 139
روش تحقیق 140
طرح تحقیق 140
جامعه آماری 141
حجم نمونه تحقیق و روش نمونه گیری 141
روش‌ها و ابزار تجزیه و تحلیل داده‏ها 141
روش‌های آماری 160
فصل چهارم یافته های پژوهش 161
یافته های توصیفی 162
یافته های استنباطی 165
فصل پنجم بحث و نتیجه گیری 184
یافته های پژوهش به تفكیك فرضیات 185
محدودیتهای تحقیق 191

فهرست مطالب

موضوع صفحه
پیشنهاد ات 192
منابع 193
پیوست ها 206
چكیده انگلیسی 248

چکیده

بازی همانند سایر پدیده‌ها ابعاد و جنبه‌های وسیعی را در بر می‌گیرد كه در این پژوهش به ابعاد شناختی، اجتماعی و حركتی توجه شده است . هدف كلی این پژوهش بررسی اثر بازی درمانی در رشد مهارت‌های مربوط به حیطه‌های شناختی، اجتماعی و حركتی و پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان كم توان ذهنی آموزش پذیر می‌باشد .

تحقیق حاضر از نوع تحقیقات شبه آزمایشی (نیمه تجربی) ، طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه كنترل است. جامعه آماری این پژوهش دانش‌آموزان كم توان ذهنی آموزش پذیر دختر و پسر  شاغل به تحصیل در مدارس استثنایی استان گیلان می‌باشند. روش نمونه گیری ، روش تصادفی ساده می باشد.حجم نمونه مورد مطالعه شامل 30 نفر دانش‌آموزان كم توان ذهنی (14 نفر پسر و 16 نفر دختر) می‌باشند.دانش اموزان مورد مطالعه بصورت تصادفی ساده به دو گروه (15 نفره) آزمایش و گواه تقسیم شدند.ابزار تحقیق عبارتند از:1- تست پیشرفته ادراكی- بینایی فراستیگ 2-آزمون نقاشی آدمك گودانیاف3- مقیاس بالیدگی (بلوغ اجتماعی) واینلند 4-آزمون‌های رشد شناختی پیاژه.

یافته های این تحقیق نشان داد که:بازی درمانی بر پیشرفت نگهداری ذهنی مفاهیم” طول، وزن و حجم” ، پیشرفت هماهنگی چشم و دست ، پیشرفت اجتماعی شدن ، پیشرفت تحصیلی و رشد مهارت های حرکتی در دانش‌آموزان كم توان ذهنی آموزش پذیر مؤثر می باشد.

کلید واژه ها: دانش آموزان کم توان ذهنی آموزش پذیر، بازی درمانی، مهارت های شناختی، اجتماعی و حرکتی.

 

دراین فصل به کلیات پژوهش پرداخته می شود. بنابراین به ترتیب، موضوعاتی مانند مقدمه، بیان مسئله، اهمیت و ضرورت پژوهش، هدف های پژوهش و تعریف های مفهومی و عملیاتی متغیرهای پژوهش به تفصیل مورد بحث قرار می گیرد.

مقدمه

کودکانی که از لحاظ جسمی، شناختی، روانی اجتماعی -و احساسی با فراگیر ان عادی متفاوتند و نمی توانند چندان از خدماتی که در اختیار دیگران است بهره ببرند کودکان با نیازهای ویژه[1] نامیده می شوند. کودکان کم توان ذهنی،کودکانی با نقایص شنیداری، بینایی، گفتاری، ارتوپدی وهمچنین کودکانی که مشکلات عاطفی دارند و آن دسته ازکودکانی که بهره هوشی بالا دارند و فوق العاده با استعداد هستند نیز در این دسته قرار می گیرند )آتمان[2]،2005).

در میان کودکان کم توان ذهنی،کودکان و دانش آموزان کم توان ذهنی آموزش پذیر کودکانی هستند که علی رغم توانایی برای یادگیری خواندن، نوشتن و عملیات ساده ریاضی از طریق آموزش و تمرین، نسبت به کودکان عادی همسال خود دارای تفاوت هایی می باشند، احتمالا یکی از این تفاوت ها در مهارت های شناختی، اجتماعی و حرکتی می باشند )سیمین قلم وعلی بخشی، 1390 ؛ ملک پور،1391؛ یانگ و سو[3]، 2012 (این گونه کودکان بهره هوشی بین 55 تا 74 دارند و در زمینه مهارت های زبانی، قدرت ادراکی، ظرفیت حافظه، تخیل و خلاقیت ازتوانایی پایینی برخوردار هستند )افروز، 1389).

موضوع بازی و تأثیر آن بر رشد شناختی، اجتماعی و حركتی دانش‌آموزان در حوزه روانشناسی، پیكره وسیعی از تحقیقات و پژوهش‌ها را به خود اختصاص داده است. در واقع شروع بازی را می‌توان به گذشته‌های دور حتی بدو پیدایش انسان نسبت داد. اولین مورد استفاده از بازی در درمان، به پسری پنج ساله به اسم هانس كوچولو مربوط است كه فروید طی آن به درمان ترس بیمارگونه كودك پرداخت.

به این ترتیب بهترین كارهای اولیه با كودكان براساس روش‌های فروید[4] انجام گرفت. بنابراین روانكاوان سهم زیادی در پیشرفت ادبیات درمانی بازی داشتند و از

این مطلب را هم بخوانید :

منابع پایان نامه ارشد با موضوع reading، not، (P.، strategies. جمله فروید به خاطر ارائه نظریه تداعی آزاد و استفاده از آن در تبیین بازی كودكان به عنوان پدر بازی درمانی شناخته شده است. در اوایل قرن بیستم درمانگری به نام «هلموت» برای نخستین بار بازی درمانی را به كار گرفت «آنا فروید[5]» و «ملانی كلاین[6]» كار «هلموت» را ادامه دادند و بازی درمانی را وارد كار روانكاوی خویش كردند (حسین نژاد، 1389).

در دهه 1920 درمانگاه‌های راهنمایی كودك فنون بازی سازمان‌یافته را ابداع كردند. «دیوید لوی[7]» (1939) به منظور كمك به كودكانی كه به علت تخلیه هیجانی و دستیابی به بینش مشكلاتی داشتند «درمان راه اندازی ساخت دار» را به وجود آورد.

در بازی درمانی ، طرح‌ریزی مجموعه‌ای از موقعیت های ویژه مد نظر می‌باشد كه می‌تواند از نقطه‌نظر بالینی چارچوب وسیع‌تری از روان‌درمانی با كودكان فراهم آورد، لذا پرداختن به امر بازی ضروری است لندرث[8]( به نقل از آرین، 1388) اظهار می‌دارد در تجربه بازی درمانی محوطه امنی به كودك داده می‌شود. تا خود را امتحان كند از طریق بازی خود را اظهار دارد و با انجام این كار یاد بگیرد كه خود را بهتر بشناسد تا بدان جا كه دانش خود را در مورد به‌کارگیری ظرفیت‌های خود در راه‌های مناسب تر بالا ببرد.

 بیان مسأله

بازی جزیی از زندگی انسان از بدو تولد تا زمان مرگ است. انسان از نظر فیزیولوژیك نیاز به جنبش و حركت دارد و بازی جزء مهم این جنبش و حركت است.انسان برای رشد ذهنی و اجتماعی خود نیاز به تفكر دارد و بازی خمیرمایه تفكر است (مهجور، 1390).

به نظر دیل لبو[9] (1967) اولین مدافع مطالعه بازی كودكان جهت درك و آموزش آن‌ها «روسو» بود. او در كتاب امیل[10] عقایدش را در مورد اهداف آموزش كودك بیان نمود. روسو بر اهمیت بازی برای درك كودكان تاكید و توصیه می‌کند كه معلم باید برای ملحق شدن به بازی شاگردانش با ایفای نقش كودك، معاشری مناسب برای آن‌ها باشد. البته تعاریف روسو در مورد بازی و تفریح‌های كودكان بیشتر در جهت اهداف تربیتی بوده است تا اینكه بر كاربردهای تحقیقاتی و درمانی مدرن بازی منطبق باشد (احمدوند، 1389). «لاندرت[11] » (1982) اظهار داشت بازی درمانی را می‌توان در تمام رویكردهای مشاوره‌ای به كار گرفت. از نظر او این شیوه درمانی روش اصلی كار با كودكان 2 تا 12 ساله است. زیرا رشد شناختی آن‌ها محدود است و نمی‌توانند افكار و احساسات خود را به زمان بیاورند. او بازی را جزء جدانشدنی زندگی كودكان و شیوه طبیعی یادگیری و ارتباط برقرار كردن آن‌ها با دیگران معرفی می‌کند و «شافر[12]» (2007) اظهار می‌دارد كه در دهه اخیر علاقه شدیدی به موضوع و حرفه بازی درمانی به وجود آمده است (به نقل از حسین نژاد، 1389).

براساس مراحل رشد ذهنی، همكاران پیاژه به بررسی رشد ذهنی كودكان عقب‌مانده ذهنی در چارچوب نظام پیاژه پرداختند و به این نتیجه رسیدند كه عقب‌ماندگان متوسط[13] از مرحله پیش عملیاتی (7-2) سالگی و عقب‌ماندگان سطحی از مرحله عملیات عینی (12-7) سالگی جلوتر نمی روند و این كودكان از نظر تحول ذهنی 2/1 تا 4/3 یك كودك عادی می‌باشند (جوادیان، 1388).

نظریه‌ها و پژوهش‌های مربوط به رشد كودك نشان می‌دهد كه كودكان در آغاز تا بلوغ از مراحل مختلف رشد می‌گذرند. در مرحله حسی- حركتی[14] آنان به مدد حس و جنبش و در حیطه حركتی[15] درباره محیط اطراف خود به تجربه می‌پردازند و به تدریج به سوی مرحله ادراكی[16] پیشرفت می‌کنند. هر دو مرحله فوق پایه و اساس پیشرفت و ارتقا آنان به سطح شناختی[17] است برخورداری كودكان از یك زمینه غنی و استوار از تجربیات حركتی- ادراكی موجب رشد خودپنداره[18] و تصور بدنی[19] و حس اعتمادبه‌نفس در آنان می‌شود بنابراین غنی‌سازی رشد این فرایند در كودكان ضروری است و كودكانی كه در پاسخ‌دهی مناسب در این فرایند فرو می مانند در یادگیری نیز با دشواری‌هایی مواجه خواهند گشت (سازمند، طباطبایی، 1389). تحقیقات نشان می‌دهد كه كودكان كم توان ذهنی معمولاً در این فرآیند با تأخیرهایی مواجه‌اند بنابراین با توجه به نقشی كه بازی می‌تواند در غنی‌سازی این فرآیند ایجاد نماید لازم است به آن پرداخته شود. به طوری كه «هارلوك» به نقش بازی در ارتباط‌های اجتماعی تاكید دارد. «استرانگ» بازی را بهترین چراغ هدایت برای درمان بلوغ اجتماعی كودك می‌داند «اسپنسر» اظهار می‌دارد بازی وسیله سلامت جسم و پرورش حواس است. پیاژه با مشاهده بازی كودكان خود موفق به كشف قوانین رشد ذهنی گردید و نظریه «رشد مراحل ذهنی» را ارائه نمود (احمدوند، 1389).

روانشناسان معتقدند كه بازی به كودكان فرصت می‌دهد كه توانایی‌های جسمانی‌شان را در مقایسه با معیارهای خود و دیگران آزمایش كنند و از طریق بازی حس بینایی، شنوایی و لامسه آنان پرورش می‌یابد. لذا با توجه به اثرات و نقش بازی در كلیه ابعاد زندگی كودكان و بهره‌گیری از بازی در قالب بازی درمانی كه درمانگر بر جنبه‌ها و رابطه هیجانی بین خود و كودك تاكید و توجه دارد و امروزه نیز رویكردها و روش‌های متفاوت و رایج بازی درمانی شامل بازی درمانی آدلری، بازی درمانی گشتالتی، بازی درمانی رفتاری- شناختی و بازی درمانی راجرزی مورد استفاده قرار می‌گیرد.

نگارنده در این پژوهش توجه خود را به كودكان عقب‌مانده ذهنی آموزش پذیر جلب كرده است، تا با توجه به نقش درمانی بازی و ویژگی‌های این كودكان فرصت‌هایی را برای آنان فراهم آورد تا به طور عمیق و در مكانی امن بتوانند توانایی‌های خود را برای انسان بودن (كه حق آن‌ها است) تجربه كنند. این تجربه می‌تواند از طریق یك رابطه امن و در قالب بازی‌های آموزشی، حركتی و اجتماعی كه بین درمانگر و كودك برقرار می‌گردد حاصل شود. زیرا تحول اجتماعی یكی از حیطه‌هایی است كه در این كودكان دچار آسیب شده است. كودكان عقب‌مانده ذهنی در توانایی برقراری، حفظ و تداوم یك رابطه منطقی اجتماعی ضعف‌هایی آشكار دارند. ظرفیت و كشش پایین ذهنی آنان منجر به عدم درك صحیح آن‌ها از روابط اجتماعی می‌گردد. براساس مراحل رشد ذهنی، همكاران پیاژه به بررسی رشد ذهنی كودكان عقب‌مانده ذهنی در چارچوب نظام پیاژه پرداختند و به این نتیجه رسیدند كه عقب‌ماندگان متوسط[20] از مرحله پیش عملیاتی (7-2) سالگی و عقب‌ماندگان سطحی از مرحله عملیات عینی (12-7) سالگی جلوتر نمی روند و این كودكان از نظر تحول ذهنی 2/1 تا 4/3 یك كودك عادی می‌باشند (جوادیان، 1388).

از آنجا كه در كودكان كم توان ذهنی اختلال حركتی مشاهده می‌شود و فعل‌وانفعالات فیزیكی آنان در رابطه با محیط و سایر افراد عموماً در سطح نازل‌تری از هنجارهای طبیعی جامعه انجام می‌شود و به نقل از (منصور دادستان، 1386) كودكان معلول ذهنی عموماً دچار «كودنی حركتی» می‌باشند. (فیت به نقل از شریفی درآمدی، 1386) اظهار می‌دارد كه كودكان عقب‌مانده ذهنی در انجام امور حركتی بین دو تا چهار سال از كودكان عادی عقب‌ترند. كودر[21] (2006 به نقل از شاكریان، 1390) با اجرای یك برنامه بازی و تربیت بدنی و حركتی برای عقب‌ماندگان ذهنی نتایجی را به دست آورد. به طوری كه افراد شرکت‌کننده در تحقیق وی از نظر هماهنگی، چابكی و آناستقامت پیشرفت كرده بودند. رشد و تحول اجتماعی نیز یكی از حیطه‌هایی است كه كودكان عقب‌مانده ذهنی در توانایی برقراری ارتباط، حفظ و تداوم یك رابطه منطقی اجتماعی صفت‌های آشكار دارند (منشی طوسی، 1387) به لحاظ اهدافی كه این پژوهش دنبال می‌کرد یعنی تأثیر بازی درمانی در رشد مهارت‌های حركتی، شناختی، اجتماعی كودكان كم توان ذهنی در شهركرد.

لذا برای اعمال متغیر مستقل بازی‌هایی را كه مبتنی بر افكار و دیدگاه‌های پژوهش گران است انتخاب و طراحی نموده است به نوعی كه با این سه حیطه پیوند داشته باشد هرچند كه نتایج حاصل از تحقیقات در این زمینه محدود بوده است اما قبل از اجرای بازی‌ها لازم است مربی نكات زیر را مورد توجه قرار دهد.

1- چون هدف از ارائه بازی‌ها تنها گذاشتن كودكان در یك اتاق یا مكان با مقداری وسایل بازی و اسباب‌بازی كه احتمالاً كودك نیز با آن‌ها آشنایی دارد نیست لذا مربی (درمانگر) پس از برقراری ارتباط با كودك باید ضمن اینكه احساس اطمینان به خود را به كودكان القا می‌کند عمیقاً به درك كامل از آنچه كه انجام می‌دهد باشد. چون مفاهیمی كه در این بازی‌ها نهفته است بسیار فراتر از تفریح و سرگرمی است و آموزش‌دهنده مفاهیم اساسی به كودك می‌باشد تا سبب بالا رفتن مهارت در او گردد، در واقع بهره‌گیری از روش‌ها و فنونی است كه صاحب‌نظران پیشنهاد کرده‌اند. بدین معنا كه زبان شفاهی در بازی‌ها به ویژه بازی گروهی كاربردی ندارد. زبان غیركلامی مشروط بر آنكه همراه آموزش باشد مفیدترین وسیله در ایجاد ارتباط با كودكان دارای معلولیت به شمار می‌آید (نظری نژاد، 1387).

2- چون این بازی‌ها بیانگر رابطه مشخص میان مربی و كودك است لذا مربی باید سعی كند بازی‌ها  طوری اجرا شوند تا برای كودك خوشایند باشند و نشاط و شادی را در او برانگیزاند و ضمن لذت بردن كودك از بازی اهداف درمانی نیز تحقق یابد.

3- برای حفظ علاقه كودكان به بازی باید از وسایل مختلفی كه برای این منظور در نظر گرفته شده است به تناوب استفاده شود.

4- بازی‌ها براساس سطح توانایی كودك ارائه می‌گردند و هدف آن است كه كودك عقب‌مانده ذهنی از نظر مهارت مورد نظر پیشرفت كند.

5- به هر بازی 15 الی 20 دقیقه اختصاصی داده می‌شود البته مربی و درمانگر می‌تواند تا زمانی كه كودك اشتیاق به بازی را از دست نداده است بازی را متوقف نكند.

6- اتاق بازی شبیه یك كلاس نیست بلكه همانند آزمایشگاهی است كه وسایل، ابزار و اسباب‌بازی‌های متنوعی وجود دارد كه متناسب با اهداف بازی در اختیار كودك قرار می‌گیرد. استرین (2007) اظهار می‌دارد كه آماده سازی محیط می‌تواند فعالیت بازی كودكان را افزایش دهد. (نظری نژاد، 1387).

7- در یك جلسه بازی درمانی مربی (درمانگر كودك) می‌تواند با انتخاب بازی‌هایی كه ارائه شده است یك یا دو بازی را از هر حیطه انتخاب و پس فراهم آوری شرایط و مكان بازی اقدام به بازی كرد.

8- به‌کارگیری متغیر بازی در این پژوهش همراه با مداخلات و همراهی مربی و درمانگر است زیرا هدف از به‌کارگیری بازی‌ها توجه به جنبه‌های اصلاحی و درمانی آن نیز می‌باشد. به همین دلیل از اصطلاح بازی درمانی كه در ارزش‌های بازی جنبه درمانی نیز دارد بهره گرفته شده است.

در واقع در این تحقیق در صدد آن هستیم تا به مطالعه اثربخشی بازی درمانی در رشد مهارت های شناختی، اجتماعی و حرکتی دانش آموزان کم توان ذهنی آموزش پذیر بپردازیم.

اهمیت و ضرورت انجام تحقیق

طبق آمارهای بین‌المللی در هر جامعه‌ای حدود 10% كودكان به دلایل مختلف قادر نیستند همسان با هنجارهای گروه سنی خود در حیطه‌های شناختی و اجتماعی و حركتی عمل نمایند.

و به نوعی تأخیر در این فرایندها دارند و از آنجا كه بازی به عنوان یك هدف كلی و بازی درمانی به عنوان یكی از اهداف ویژه بازی می‌تواند زمینه لازم را برای برقراری ارتباط با كودكان و به ویژه كودكان كم توان ذهنی فراهم آورد تا از طریق طرح‌ریزی‌های موقعیتی بتوانیم فرآیند رشد و یادگیری آنان را تسهیل نماییم و تاكنون این فرصت به صورت عملی فراهم نشده است تا بتوانیم اثرات آن را به صورت علمی و تجربی بررسی نماییم. لذا برای فراهم آوری این فرصت جهت كودكان كم توان ذهنی ضرورت‌های زیر به نظر می‌رسد:

1- فراهم آوری روش جدید و مفید برای آموزش كودكان كم توان ذهنی

2- فراهم آوری زمینه جهت رشد مهارت‌های شناختی كودكان كم توان ذهنی از طریق بازی در مدارس

3- بررسی و آزمایش متدهای بازی در جهت رشد مهارت‌های حركتی و اجتماعی كودكان كم توان ذهنی

4- جلب توجه مسئولان به اهمیت بازی و بازی درمانی به عنوان یك راهكار در آموزش و پرورش كودكان كم توان ذهنی

5- یافتن راه‌های جدید برای كمك به مشاوران، مربیان و معلمان در زمینه كار با كودكان كم توان ذهنی

6- یافتن راه‌های جدید تا ضمن ایجاد نشاط در كودكان كم توان ذهنی از طریق بازی بتوانیم اهداف درمانی را نیز در برنامه‌ها لحاظ كنیم.

7- وجود امكانات و وسایل لازم در مدارس استثنایی و عدم استفاده بهینه از این امكانات در جهت رشد مهارت‌های كم توان ذهنی

8- ضرورت افزایش اطلاعات نظری و كاربردی مربیان در به‌کارگیری و استفاده از روش‌های بازی درمانی در كار با كودكان كم توان ذهنی به صورت سازمان‌یافته

9- ضرورت طراحی بازی‌هایی متناسب با توان رشدی كودكان كم توان ذهنی كه مبتنی بر بررسی و پژوهش باشد.

10- در بیشتر مدارس مشاوران اذعان کرده‌اند كه استفاده از بازی درمانی در موقعیت‌های آموزشگاهی می‌تواند برای كودكان كم توان ذهنی مفید و موثر باشد كه پرداختن به این مسئله می‌تواند موید نظرات آن‌ها باشد.

11- انجام این پژوهش امكان و زمینه را برای پژوهش‌های دیگر فراهم می‌آورد.

12- ضرورت دارد مربیان و كاركنان مدارس استثنایی از متدهای آموزشی جدید در جهت رشد مهارت‌های شناختی، اجتماعی و حركتی كودكان كم توان ذهنی بهره گیرند.

13- این مسئله می‌تواند اهمیت بازی برای این كودكان را نشان دهد تا از حالت تكراری بودن، وقت‌گذرانی، کسل‌کنندگی به طرف ایجاد نشاط و شادابی و غالباً باهدف آموزشی از پیش طراحی‌شده برنامه‌ریزی و اجرا گردند.

«لاندرت[22] » (1982) اظهار داشت. بازی درمانی را می‌توان در تمام رویكردهای مشاوره‌ای به كار گرفت. از نظر او این شیوه درمانی روش اصلی كار با كودكان 2 تا 12 ساله است. زیرا رشد شناختی آن‌ها محدود است و نمی‌توانند افكار و احساسات خود را به زمان بیاورند. او بازی را جزء جدانشدنی زندگی كودكان و شیوه طبیعی یادگیری و ارتباط برقرار كردن آن‌ها با دیگران معرفی می‌کند و «شافر[23]» (2007) اظهار می‌دارد كه در دهه اخیر علاقه شدیدی به موضوع و حرفه بازی درمانی به وجود آمده است (به نقل از حسین نژاد، 1389).

با توجه به سالها سابقه تدریس در دوره ابتدایی ، همواره علاقمند به استفاده از روش های فعال تدریس خصوصا از طریق بازی بوده ام.لیکن هیچ روش مبتنی بر بازی در آموزش و پرورش رایج نیست.یافته

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:32:00 ب.ظ ]




1ـ4ـ1 تعیین و نامگذاری متغیرها، نقش متغیرها 11

1ـ5 تعریف‌های مفهومی و عملیاتی متغیرها 13

1ـ5ـ1 تعریف‌های مفهومی. 13

1ـ5ـ2تعریف‌های عملیاتی. 14

فصل دوم: پیشینه و ادبیات پژوهش

مقدمه 16

بخش اول: پایگاه نظری موضوع( بنیادها، دیدگاه‌ها و مفاهیم) 18

2ـ1 تبیین پدیده طلاق. 18

2-1-1  مراحل شناختی-هیجانی بعد از طلاق. 19

2-1-2 طلاق در نگاه دین اسلام 20

2-1-3 مبانی نظری. 20

2-1-3-1  نظریه رشد روانی – اجتماعی اریکسون. 20

2-1-3-2  نظریه دلبستگی جان بالبی. 21

2-1-3-3 دیدگاه سلیگمن. 22

2ـ1ـ4 عوامل موثر در وقوع طلاق. 22

2ـ1ـ5 تغییرات پس از طلاق. 25

2-1-6  پیامدهای طلاق در بعد خانواده 29

2-1-7 طلاق از نظر کودکان. 30

2-1-8 واکنش کودکان نسبت به طلاق والدینشان. 34

2-1-8-1 نوزادان و کودکان پیش دبستانی. 35

2-1-8-2 کودکان سن مدرسه (6تا11سال ) 37

2-1-8-3 نوجوانی اول (12تا14سال) 39

2-1-8-4 نوجوانان (15تا 18سال) 40

2-1-8-5 جوانان (18سال به بالا ) 42

2-1-8-6 بزرگسالی. 43

2-1-9  اثرات طلاق بر کودکان. 44

2- 1- 10 تأثیرات متفاوت طلاق بر دختران و پسران. 55

2-1-11 تفاوتهای کودکان در پاسخ به طلاق  و مقوله سازگاری. 56

آدرس سایت برای متن کامل پایان نامه ها

 

2-1-12 عوامل مرتبط با سازگاری پس از طلاق. 58

2-1-12-1 عوامل قابل تغییر مرتبط با سازگاری کودکان پس از طلاق. 60

2-1-12-2 عوامل قابل تغییر مرتبط با سازگاری کودکان پس از طلاق. 62

2-1-13 تعامل والد- کودک و تاثیرات پدیده طلاق برآن. 65

2-1-14  پایان‌دادن به فرایند طلاق. 66

2-2  خودکنترلی و سازه‌های شناختی آن. 67

2ـ2ـ1 تعریف‌های متنوعی از خود کنترلی. 67

2-2-2 ابعاد شناختی – هیجانی خودکنترلی. 68

2-2-3 نقش و ضرورت خود کنترلی. 70

2-2-4 آموزش و تقویت خودکنترلی. 71

2-2-5  خودکنترلی از نگاه دین. 71

2-2-6 خودکنترلی در علوم گوناگون. 72

2-2-7 رابطه متقابل خودکنترلی با ابعاد دیگر شخصیت.. 74

2-2-8   پژوهش‌هایی در قلمرو طلاق و خودکنترلی. 82

2-3 تاب آوری. 85

2-3-1 تاب‌آوری خانواده و مدل‌های شناختی- رفتاری و مداخله‌ای. 88

2ـ3ـ2 عناصر عمده  و مشترک نظریه‌های تاب‌آوری خانواده در بحران. 89

2ـ3ـ3  مدل‌‌های تاب آوری. 92

2-3-4 سه موقعیت اصلی تاب‌آوری. 94

2-3-5 کانون تاب آوری. 95

2-3-6 ویژگی های تاب آوری. 96

2ـ3ـ7 چه تفاوتی بین کنار آمدن و تاب آوری وجود دارد ؟ 99

2-3-8 شش  زمینه  تاب‌آوری. 101

2-3-9 ویژگی های افراد تاب آور 101

2-3-10 زیرمقیاس‌های تاب‌آوری. 108

2-3-10-1  توانمندی اجتماعی. 108

2-3-10-2  خودتنظیمی هیجانی. 109

2-3-10-3   مسئولیت‌پذیری. 110

 

این مطلب را هم بخوانید :

2-3-10-4  همدلی. 111

2-3-11 طلاق والدین و تاب‌آوری کودکان. 111

2-3-12  منابع تاب آوری در فرایند طلاق. 117

2-3-13  فاکتورهای حمایتی و تاب‌آوری کودکان طلاق. 118

2-3-14  سیستم‌های حمایت اجتماعی فراخانوادگی برای تاب‌آوری کودکان طلاق. 119

2-3-15 آموزش و افزایش تاب‌آوری و برنامه های افزایش آن. 121

2-3-16 نگاهی اجمالی به پژوهش‌هایی در قلمرو تاب‌آوری. 123

2-4 برنامه های مداخله ای برای کودکان طلاق. 125

2-4-1  هدف‌های برنامه CODIP. 131

2-4-2  ملاحظات کلی در رابطه با اجرای برنامه CODIP. 136

2-6-  مطالعات انجام شده پیرامون اثر بخشی برنامه CODIP. 139

2-6-1  پژوهش‌های داخلی. 139

فصل سوم: روش و طرح پژوهش

مقدمـه 145

3-1  روش پژوهش… 146

3-2  ابزار پژوهش… 148

3-3   تعیین اعتبار و روایی پرسشنامه تاب‌آوری. 152

3-4  شیوه اجرای پژوهش… 153

3-5  روش تجزیه و تحلیل داده‌ها در چهارچوب طرح پژوهش… 154

3-6  قلمرو تحقیق( زمانی، مکانی، موضوعی) 154

3-7  ملاحظات اخلاقی پژوهش… 155

3-8  تکمیلی. 155

3-8-1  مقیاس سنجش عقاید کودکان درباره طلاق (CIADS) 156

3-8-2  فرم ارزیابی والدین (PEF) 156

3-8-3 فرم ارزیابی رهبر گروه (GLEF) 156

فصل چهارم: تجزیه و تحلیل داده­ها

مقدمـه 160

4-1  تعیین اعتبار و روایی پرسشنامه 161

4-2  آمار توصیفی و اطلاعات جمعیت‌شناختی. 169

مقدمـه 189

فصل پنجم: نتیجه گیری و بحث

5-1 مروری بر مساله، پیشینه، هدف‌ها، چارچوب پژوهش انجام‌شده 191

5-2 بیان مختصر یافته‌ها 192

5-3 نتیجه، بحث، تبیین و تفسیر یافته‌ها به تفکیک فرضیه‌ها 193

5ـ4 موانع و محدودیت‌ها 206

5ـ5 پیشنهادها 208

5-6 جمع‌بندی و نتیجه‌گیری نهایی. 210

فهرست منابع………………………………………………………………………………………………………. 213

پیوست ها ………………………………………………………………………………………………………….. 236

Abstract     285

چکیـده

هدف:  پژوهش حاضر با هدف مطالعه مدل مداخله‌ای ویژه کودکان طلاق و اندازه‌گیری اثربخشی آن بر بهبود راهبردهای خودکنترلی و سازه های تاب آوری آنان انجام شد.

روش: بدین منظور ابتدا پرسشنامه توانمندی‌های اجتماعی‌‌-‌هیجانی و تاب اوری مرل (2008) روی 130 دانش‌آموز مقطع ابتدایی با روش تحلیل عاملی، تعیین اعتبار و روایی شد. برای پژوهش اصلی از جامعه آماری 193 نفری کودکان 8 تا 12 ساله طلاق شهرستان کاشمر در سال 1393، گروه نمونه  40 نفری( 23 دختر و 17 پسر) به روش نمونه‌گیری در دسترس و با حفظ معیارهای ورود به پژوهش انتخاب شدند و در گروه‌های آزمایش و کنترل قرار گرفتند. هر دو گروه به پرسشنامه‌ خودکنترلی ادراک شده کودکان (هامفری، 2000) و پرسشنامه تاب اوری در پیش‌آزمون و پس‌آزمون و مرحله پیگیری  پاسخ دادند، در این میان 15 جلسه برنامه مداخله‌ای به میزان سه روز در هفته و هر جلسه 45 دقیقه به طور گروهی برای گروه آزمایش اجرا شد. در پایان، داده‌ها با فنون آماری در چارچوب یک طرح نیمه‌آزمایشی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.

یافته‌ها: این برنامه مداخله‌ای موجب افزایش معنادار نمرات خودکنترلی، خودکنترلی میان‌فردی، خودسنجی، تاب‌آوری، وخودتنظیمی کودکان طلاق شد، این افزایش برای توانمندی اجتماعی معنادارنشد، در مقابل، این مداخله باعث کاهش نمره همدلی شد.با پیگیری سه ماهه، مشخص شد اثرتمام تغییرات ماندگار است . همچنین جنسیت کودک در اثربخشی مداخله بی‌تاثیر شناخته‌شد ولی جنسیت والدسرپرست بشرط اینکه مادر باشد توانست بر بهبود نمره تاب‌آوری اثربگذارد.

نتیجه‌گیری:  زندگی‌های دور از معنویت، صنعتی و پردغدغه امروز، روزبروز بر تعداد خانواده‌های طلاق می‌افزاید، و خیل عظیمی از آنان از اثرات منفی ناشی از آن  بر کودکان‌شان واقف نبوده و شیوه‌های صحیح برخورد با آنها را نمی‌دانند. بدون شک چنان چه مداخلاتی از این نوع ارائه شود قطعا از بروز برخی مشکلات عاطفی و رفتاری در این دسته از کودکان پیشگیری به عمل
خواهد آمد.

کلیدواژه‌ها: برنامه مداخله‌ای ویژه کودکان طلاق، تاب‌آوری، خودکنترلی.

مقدمـه

خانواده كاركردهای مختلفی برای اعضای خود، مخصوصا كودكان دارد؛ مثل احساس تعلق
و دلبستگی، فرهنگ‌پذیری و اجتماعی‌شدن، تكوین شخصیت، ارضای نیازهای عاطفی، شكل‌گیری هویت شخصی و جمعی. فرو‌پاشی خانواده مخصوصا در شکل طلاق در همه این كاركردها اختلال ایجاد می­كند و از آن‌جا كه گروه كودكان، مهمترین مرحله تحولی را طی می‌كنند گزینه ‌های مناسب‌تری برای دریافت بیشترین آسیب‌های طلاق هستند(داهل[1]، هانسن[2] و ویگنس[3]، 2014).

ناكامی‌ها، نیازهای ارضا‌ نشده، تعارض‌های شناختی و رفتاری كودكان خانواده‌های گسسته، پریشان و ناسازگار، زمینه ‌های لازم بروز جرائم فردی و اجتماعی را مهیا می‌كند(حسینی نثار
و فیوضات، 1390). كمك به به­زیستی روانی و كیفیت بخشی به احساس و شناخت این كودكان
از گرفتار شدن آنان در چرخه معیوب تعاملات اجتماعی می‌كاهد.

بررسی مطالعات انجام شده درباره اثربخشی برنامه‌های گروهی برای کودکان طلاق نشان
می­دهد که برخی مداخلات می‌توانند منجر به بهبودهای قابل توجهی در عملکرد کودکان
در زمینه‌های مختلف شوند. از بین همه مداخلات، برنامه مداخله‌ای ویژه كودكان طلاق[4]
توانسته است بیشترین پیشینه و حمایت تجربی را از آن خود کند(گریچ[5] و فینچام[6]، 2008).

این برنامه یک برنامه مداخله‌ای 15 جلسه‌ای است که بر عوامل حمایتی مرتبط با به­زیستی
در کودکان بعد از طلاق تمرکز دارد و اساسا بر بهبود توانایی کودک برای مقابله با استرس­های مربوط به طلاق طراحی می­شود، به این صورت كه محیط گروهی حمایتگری را برای یادگیری و تمرین مهارت‌ها ایجاد می­کند. این برنامه که یکی از موفقترین برنامه‌های کودک محور در رابطه با طلاق برای کودکان سن دبستان است، به­صورت گروهی اجرا می‌شود و طراحی شده‌است تا توانایی کودکان را برای مقابله موثر با چالشها و تغییرات فراوانی که همراه طلاق هستند افزایش دهد، در واقع هدف نهایی و مهم برنامه، ارتقای تاب آوری و سازگاری کودکان است(لی‌کروی[7]، 2008).

این پژوهش بر آن است تا تاثیر اجرای برنامه مداخله‌‌ای را بر خودکنترلی[8] و تاب آوری[9] کودکان طلاق و زیرمقیاس‌های آن بررسی کند.

1ـ1 بیان مساله

از دهه 1980، نرخ طلاق در همه کشورهای صنعتی و در بسیاری از کشورهای نیمه صنعتی، حتی در کشورهایی که موانع مذهبی و حقوقی محکمی دارند افزایش یافته است. در سالهای اخیر این معضل اجتماعی در کشور ما آمار رو به رشدی داشته است.

آماری که توسط مرکز آمار ایران منتشر می‌شود حاکی از رشد بیش از دو و نیم برابری میزان طلاق در یک فاصله ده ساله از سال 1380 تا 1390 بوده است.

آمارهای موجود در خصوص ازدواج و طلاق در دنیا حاکی است که بالاترین نرخ طلاق دنیا در سال 2007، مربوط به کشور سوئد با 9/54 درصد طلاق می‌باشد و کشور آمریکا رتبه دوم را به خود اختصاص داده است، کشور ایران در این رتبه بندی، رتبه سی‌ویکم را دارد. آمار طلاق چنان رو به گسترش است که برطبق آمارهای ارائه شده توسط سازمان ثبت احوال کشور، در سال 1389 میزان طلاق نسبت به سال گذشته خود، 1/9درصد رشد داشته و نسبت ازدواج به طلاق 5/6 بوده است؛ یعنی در مقابل هر 5/6 ازدواج ثبت شده، یک طلاق به ثبت رسیده است در حالی­که این نسبت درسال1390، 1/5 بوده است، یعنی در قبال هر پنج ویک دهم ازدواج ثبت شده، یک طلاق ثبت شده است(توکلی، 1391).

طلاق می‌تواند زمینه‌ساز بسیاری از معضلات دیگر نظیر خودکشی، اعتیاد و جرم و … شود. بدین ترتیب است که طلاق بعنوان یک معضل مهم اجتماع، محل توجه گسترده دارد.

طلاق علت دامنه وسیعی از مشکلات رفتاری و هیجانی جدی و پایدار کودکان و نوجوانان است. تعداد، شدت و طول مدت جدائی‌ها و استرسورهای ایجاد شده توسط طلاق از یک کودک
به کودک دیگر و از خانواده‌ای به خانواده دیگر و در طی زمان متفاوت است.

ماهیت جدایی، سازگاری والدین، منابع دردسترس، تضادها و همکاری بین والدین بعد از طلاق، ازدواج مجدد والدین، ثبات منابع مالی، و منابع روانی خود کودک در اینکه چگونه این استرسها
بر کودک تاثیر بگذارد نقش بسزایی دارد(کلی[10] و امری[11]، 2003). اکثریت کودکان آمادگی هیجانی کمی برای جدایی دارند و با پریشانی و عصبانیت و اضطراب به طلاق واکنش نشان می­دهند، حتی در کودکانی که در ابتدا مشکلات اندکی دارند یا زودتر با طلاق سازگار می­شوند، مشکلات رفتاری
و روانی ناشی از طلاق، ممکن است بعدا در زندگی و در مواجهه با چالش‌ها و تکالیف رشدی جدید عود پیدا کند (هترینگتون[12] و استنلی هاگان[13]، 2009).

پژوهشها نشان می دهد که کودکان طلاق در معرض خطر بیشتر مشکلات روانی، رفتاری
و اجتماعی و تحصیلی هستند (آماتو[14]، 2001).

بیشتر کودکان طلاق، دوره‌های پراسترسی را قبل از طلاق والدین تجربه کرده‌اند، زمانی
که والدین در روابط متقابل خود، سازگاری کافی ندارند، از نقش والدگری خود و تکالیف و وظایف آن غافل می‌شوند، لذا فرزندان این خانواده‌ها از حقوق اولیه رشدی خود مثل پذیرش نامشروط، مهرورزی، نظارت مناسب، تعامل صحیح با اعضای خانواده و نظایر آن، محروم می‌شوند.

لذا قابل انتظار است که نشانه‌های کودکان رشدیافته، تاب‌آور، سازگار، و خودکنترل را نداشته باشند یا کمتر درونی کرده باشند(اما[15]، کارلی[16]، میشل[17] و لورا[18]، 2015).

با توجه به آمار نگران‌کننده طلاق و کودکان بازمانده از طلاق کشورمان و آسیب‌های جدی
به پیکره جامعه و نسل آینده، پژوهش حاضر درصدد ارائه یک مدل نظری برای کاهش
این آسیب‌هاست.

لذا پژوهشگر، با اجرای برنامه مداخله ای ویژه این کودکان، درنظر دارد اثربخشی آن را بر بهبود راهبردهای خودکنترلی و تقویت تاب‌آوری و سازه‌های چهارگانه آن(مسئولیت‌پذیری[19]، توانمندی اجتماعی[20]، خودتنظیمی هیجانی[21]، همدلی[22]) بسنجد و درصورت کار‌آمد بودن، این برنامه بتواند مورد استفاده خانواده‌ها، آموزش وپرورش، نهادهای مرتبط با طلاق و فرزندان طلاق قرار بگیرد.

1ـ2 اهمیت و ضرورت پژوهش

در دوران مدرن، ساختار اجتماعی در معرض تغییرات بی‌وقفه است، گرچه افراد سعی
در پایداری و ثبات دارند ولی رشد شتابان شهرنشینی، رشدجمعیت، رشد تکنولوژی و فناوری، تغییر نهاد آموزش و پرورش، پیدایش ارتباط همگانی(تلویزیون، اینترنت و ….) و بسیاری از تغییرات کوچک و بزرگی که در اطرافمان در حال رخ دادن هستند از پیامدهای موثر در نهاد خانواده دوران مدرن‌اند. در نتیجه زندگی شهری امروزی نوعی از زندگی است که گویا در بستر تغییرات اجتماعی عظیم طراحی شده‌است و نه تنها به­طور کلی در زندگی اجتماعی انسان‌ها اثر می‌گذارد، بلکه به­صورت مشخص خانواده به­عنوان یکی از نقاط استراتژیک و گلوگاه مواجهه با این حجم انبوه تغییرات اجتماعی محسوب می‌شود(کلانتری، 1393).

شواهد موجود در جامعه حاکی از این واقعیت است که

ساختار خانواده در کشور دستخوش تحولاتی شده، بسیاری از کار ویژه های سنتی خانواده کم‌رنگ شده و تنش‌های زیادی در روابط خانوادگی بوجود‌ آمده است، به­حدی که خانواده به­عنوان ضربه‌گیر مهم جامعه، در معرض ضربه های بسیاری قرارگرفته است. هرچند که بخش اعظم ضربه های وارد شده بر خانواده را می‌توان به سیل تازگی و تجدد، تنوع و کثرت جامعه امروز و نیز نوعی همگرایی در کنش‌های فرهنگی ناشی از تحولات تکنولوژی‌های اطلاعاتی و ارتباطی نسبت داد، اما به­هرحال از این هجوم گریزی نیست و زحمت نهاد خانواده برای مقاومت و پایداری در برابر تندبادها، بیشتر از دو چندان شده است(افسری و اسماعیل‌نیا، 1393).

آثار و عوارض طلاق فقط به افراد خانواده منتهی نمی­شود، بلکه از عوارض اجتماعی آن هم نباید غافل بود که در برخی موارد هزینه­هایی را به جامعه تحمیل می­کند، از جمله هزینه هایی که برای کنترل و پیشگیری جرایم و بزه های اجتماعی ناشی از طلاق توسط جامعه پرداخته می­­شود. بارزترین پیامد طلاق از نظر کمی و کیفی بر روی کودکان و زنان است.

برخی از مسائل و آسیب­های اجتماعی که از هم گسیختگی خانواده و نزاع درون آن برای کودکان به همراه دارد، گسترش بزه­کاری کودکان، فرار کودکان، خودکشی، کار خیابانی و مصرف مواد و الکل است. برخی از بزه­کاران جوان متعلق به خانواده هایی هستند که دچار تعارض و کشمکش های خانوادگی
و اختلالات روانی هستند. وجود این گونه تنش ها در خانواده می­تواند آن ها را وادار به فرار از خانه کند تا با گروه بزه­کاران همکاری کنند. در روانشناسی جنایی، بروز انحرافات اجتماعی یا جامعه زدگی
و تشکیل گروه آسیب دیدگان اجتماعی ثمره­ی جراحت عاطفی کودکان در خانواده های طلاق تشخیص داده می­شود. آمارها مؤید این نکته است که بیشتر جرم و بزه­کاری کودکان و نوجوانان ریشه در مسائل
و مشکلات خانوادگی و طلاق دارد. میزان جرایم و خودکشی در اطفال باقی مانده در طلاق به­نحو بارزی افزایش می­یابد. از این اطفال خیلی بیشتر از دیگر همسالان آنها سوء استفاده جنسی می­شوند
و اعتیاد نیز در میان آنان شیوع بیشتری دارد. تحقیقات انجام شده درباه علل بزه­کاری کودکان نشان
می­دهد که کودکان طلاق از امنیت روانی و عاطفی برخوردار نبوده و وجود جانشین مادر در محیط خانواده منجر به ناسازگاری، انحراف و فرار کودک از محیط خانواده می شود. برابر اظهارات مدیر کل امور آسیب‌دیدگان بهزیستی، 95 درصد دختران فراری از فرزندان خانواده­های طلاق هستند.(کاملی، 1389). مطالعه‌های متعددی مثل یافته انجسین(2014)، کروی(2008)، حسینی یزدی(1392) و گزارش مرکز امور مددکاری زندان‌های کل کشور(1393) نشان می‌دهند اختلال‌های فردی، و تعاملی نامناسب که زمینه‌ساز افت تحصیلی، ترک تحصیل، گرایش به جرم، معیارهای نادرست انتخاب همسر، مشکلات رفتاری درونی و برونی‌سازی شده، استفاده از مکانیزم‌های جبرانی مخرب و نظایر آن حاصل خودپنداره پایین، خودکنترلی ضعیف، و سطح کم تاب‌آوری در کودکان آسیب‌دیده از خانواده‌های نابسامان است، لذا هر برنامه و مداخله و آموزشی كه بتواند عوارض و پیامدهای درونی طلاق را بر این كودكان كم كند
و در مقابل، توانمندی‌های مقابله‌ای آنان مثل تاب‌آوری، خودكنترلی و خودپنداره آنان را بهبود ببخشد بالقوه از آسیب‌های بزرگتر فردی و اجتماعی پیشگیری خواهدكرد، امید است این پژوهش نیز با توجه
به ضرورتی که ذکر شد بتواند با افزایش سطح تاب‌آوری و خودکنترلی کودکان خانواده‌های طلاق،
از آسیب‌هایی که ذکر شد پیشگیری کند و خود کودکان، خانواده‌ها و جامعه، از آن بهره‌مند گردند.

1ـ3 هدف‌ها، سوال و فرضیه‌ها

1-3-1 هدف‌ کلی

  1. بررسی اثربخشی برنامه مداخله‌ای ویژه کودکان طلاق بر بهبود راهبرد‌های خودکنترلی
    و سازه‌های تاب‌آوری آنان.

1-3-2 هدف‌های ویژه

  1. اندازه گیری میزان خودکنترلی و تاب‌آوری کودکان طلاق
  2. مقایسه تاب‌آوری و خودکنترلی دختران و پسران طلاق
  3. بررسی اثربخشی برنامه مداخله‌ای ویژه کودکان طلاق بر بهبود خودکنترلی آنان و زیرمقیاس‌های آن(خودکنترلی درون فردی[23]، خودکنترلی میان فردی[24]، خودسنجی[25])
  4. بررسی اثربخشی برنامه مداخله‌ای ویژه کودکان طلاق بر بهبود تاب‌آوری آنان و زیرمقیاس‌های آن(خودتنظیمی هیجانی، مسئولیت‌پذیری، توانمندی اجتماعی، همدلی).
  5. بررسی تاثیر جنسیت در اثربخشی برنامه مداخله‌ای ویژه بر خودکنترلی و تاب‌آوری کودکان طلاق.
  6. بررسی تاثیر جنسیت والد سرپرست بر نتایج حاصل از اجرای برنامه مداخله‌ای روی کودکان.
  7. مطالعه و اندازه‌گیری میزان ماندگاری تاثیر اجرای برنامه بر خودکنترلی و تاب‌آوری کودکان طلاق.
  8. بررسی تاثیر جنسیت والد سرپرست برمیزان ماندگاری نتایج حاصل از اجرای مداخله.

1-3-3 فرضیه‌های پژوهش

  1. اجرای برنامه مداخله‌ای ویژه کودکان طلاق باعث افزایش خودکنترلی و زیرمقیاس‌های آن
    ( خودکنترلی درون‌فردی،  خودکنترلی میان‌فردی، و خودسنجی) در این كودكان می­شود.
  2. اجرای برنامه مداخله‌ای کودکان طلاق باعث بهبود تاب‌آوری و زیرمقیاس‌های آن
    (  خودتنظیمی،  توانمندی اجتماعی،  همدلی، و مسئولیت‌پذیری) در این كودكان می‌شود.
  3. میان دختران و پسران در تغییر خودکنترلی وتاب‌آوری حاصل از اجرای برنامه مداخله‌ای کودکان طلاق تفاوت معنادار وجود دارد.
  4. نوع جنسیت والدسرپرست، در میزان اثربخشی اجرای برنامه مداخله‌ای بر خودکنترلی و تاب‌اوری کودکان طلاق و زیرمقیاس‌های ان دو تاثیری معنادار دارد.

1ـ4 متغیرها، مفاهیم و سازه‌ها

با توجه به اهمیت رشد شناختی در دوره تحولی کودکی دوم، و از آنجا که در این دوره، رشد شناختی کودک دچار تغییرات عمده‌ای می‌شود و تفکر کودک راهبردها و سازمان‌دهی بیشتری دارد
و از نظم و منطق بیشتری برخوردار می‌شود لذا توانایی استفاده از منابع شناختی خود در فرایند حل مساله[26] دارند(مایرز[27]، 2009). از این رو متغیرهای شناختی و هیجانی- اجتماعی خودکنترلی
و تاب‌آوری به همراه همبسته‌های شناختی آن و یک برنامه به­عنوان مداخله ‌جهت اجرای پژوهش حاضر به شکل زیر انتخاب شد.

1ـ4ـ1 تعیین و نامگذاری متغیرها، نقش متغیرها

در این قسمت به معرفی متغیرها، تعیین نقش آن‌ها  و مقیاس‌های اندازه‌گیری آن‌ها می‌پردازیم:

·   متغیر وابسته[28]: متغیر اصلی مورد توجه، متغیر پاسخ یا برون­داد است که مشاهده
یا اندازه­گیری می­شود تا تأثیر متغیر مستقل بر آن معلوم و مشخص شود. هدف محقق آن است

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:31:00 ب.ظ ]