کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آخرین مطالب



 



پرخاشگری دوره نوجوانی نه تنها منجر به پرخاشگری در بزرگ‌سالی می‏ شود، بلکه پیامدهای منفی دیگری نیز به دنبال دارد. به طوری که نوجوانانی که پرخاشگری زیادی دارند، زمینه ابتلا به بزهکاری، اختلال سلوک، ناسازگاری در مدرسه و اعتیاد در آن‌ ها زیاد است‌ (رحیمی و احمدیان، ۱۳۸۳).

 

یکی از دلایل وجود پرخاشگری در افراد را می‌توان تنبیه بیان کرد، هرچند مشاهدات روزانه و شواهد تجربی نشان داده ‏اند که‏ تنبیه در کاهش دادن رفتار نامطلوب، به طور موقت مؤثّر است. باید توجه داشت که تنبیه باعث از بین رفتن رفتار تنبیه شده نمی‏ شود و تنها تأثیری که دارد، این است که رفتار نامطلوب را موقتاً واپس می‏زند. در واقع تنبیه، عکس تقویت عمل نمی‏ کند. تقویت، رفتار تقویت شده را نیرومند می‏ سازد و به ایجاد رفتارهای تازه کمک می ‏کند و خزانه‌ی رفتار فرد را غنی می‏ سازد، اما رفتار تنبیه شده، پس از تنبیه، همچنان در خزانه‌ی رفتاری فرد ذخیره می‏ شود و تا زمانی که عامل تنبیه‏کننده حاضر و ناظر است، در حال کمین باقی می‏ماند. ولی به مجرد این‏که عامل‏ تنبیه‏کننده تضعیف شد و یا از بین رفت، آن رفتار مجدداً ظاهر می‏ گردد (سیف، ۱۳۶۷).

 

تعدادی از والدین که کنترل درونی مناسبی روی رفتار خود ندارند، به جای استفاده از روش صحیح تربیتی از تنبیه استفاده می‌کنند. اشخاص دارای منبع کنترل درونی باور دارند که کارآمدی، تدبیر، سخت‏کوشی، احتیاط و مسئولیت ‏پذیری به‏ پیامدهای مثبت خواهد انجامید و رفتارشان نقش مهمی در افزایش برون دادهای خوب و کاهش برون دادهای بد دارد. برعکس افرادی که منبع کنترل بیرونی دارند، رویدادهای مثبت یا منفی را پیامد رفتار خود نمی‏دانند بلکه آن را به شانس، سرنوشت، نفوذ افراد قدرتمند و عوامل محیطی ناشناخته مهار نشدنی نسبت می ‏دهند. در نتیجه بر این باورند که برون دادهای بد یا خوب با رفتار خود آن‌ ها ارتباط نداشته و از کنترل آن‌ ها خارج است (حیدری، ۱۳۷۸).

 

در این فصل ابتدا در قسمت پیشینه نظری به موضوع منبع کنترل و سپس به موضوع پرخاشگری پرداخته خواهد شود، در پایان این قسمت نیز تنبیه مورد بررسی قرار خواهد گرفت. در قسمت پیشینه پژوهشی تحقیق نیز نمونه ای از تحقیقات صورت گرفته داخلی و خارجی در زمینه موضوع تحقیق حاضر و هر کدام از متغیرها مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت.

 

۲-۱-۲- پرخاشگری

 

چارچوب نظری خشم و پرخاشگری

 

خشم، بخشی از مکانیسم بقاء در وجود انسان است و آن، سوخت‏ حمله و تامین کننده انرژی برای پرخاشگری است. خشم تأثیرات‏ مخرب از جمله صدمه و آسیب زدن، حملات آسیب‏زا به خود و دیگران، مرگ غیرمنتظره و رفتارهای پرخطر و تأثیرات سازنده‏ای‏ چون ابراز احساسات، پیدا کردن و حفظ نقش و جایگاه خود بین انسان‌ها و ایجاد روابط مطلوب اجتماعی می‏تواند داشته‏ باشد که این ویژگی سبب شده که از آن به شمشیر دولبه تعبیر شود‌ (جنتری[۱]، ۲۰۰۷).

خشم یکی از هیجان‌های طبیعی انسان است که در مؤلفه‌های هیجانی جایگاه خاصی دارد. خشم واکنشی مرتبط با تنیدگی و خصومت است که با قرار گرفتن در موقعیت‌های گوناگونی از ناکامی‌های واقعی یا خیالی، آسیب‌ها، تحقیرها، تهدیدها یا بی عدالتی‌ها برانگیخته می‌شود که ممکن است به پاسخ‌های غیر ارادی مانند افزایش فشار خون، ضربان قلب، تعریق و افزایش فشار خون منجر شود. خشم به طور معمول به یک هدف بیرونی منتقل می‌شود. همچنین واکنش‌های رفتاری می‌تواند طیفی از اجتناب از منشأ خشم تا خشونت کلامی یا رفتاری را در بر گیرد. اگر چه خشم هیجانی طبیعی و گاهی مفید است ولی خطرهایی نیز به همراه دارد. وقتی خشم خارج از کنترل و مخرب باشد، می‌تواند به مشکلاتی در کار، روابط بین فردی و کیفیت کلی زندگی منجر شود. بررسی آمار و اطلاعات نشان می‌دهد که در چند دهه اخیر، خشم و پرخاشگری افزایش یافته است و شواهد تجربی زیادی آثار مخرب خشم در روابط انسانی نشان داده‌اند‌ (شکوهی یکتا و همکاران، ۱۳۸۷).

 

در لغت نامه‌های فارسی خشم به غضب، غیظ، قهر، سخط و مقابل خشنودی معنا شده است‌ (فرهنگ دهخدا). البته غیظ به معنای شدت غضب و برافروختگی و هیجان فوق العاده روحی است که پس از مشاهده ناملایمات به انسان دست می‌دهد‌ (مکارم شیرازی و دیگران، ۱۳۶۱).

 

از جمله کلماتی که به خشم اشاره دارند عصبانیت است و آن به حالت کسی اطلاق می‌شود که از نظر روحی ناراحت است و تعادل قوای ارادی و تسلط خود را بر اثر ناراحتی و خشم از دست داده است‌ (فرهنگ دهخدا). در اصطلاح روان شناسی تعاریف متعددی از خشم ارائه شده اند. طبق نظر برخی از روان شناسان، همچون بسیاری از هیجانات دیگر، تعریف عینی خشم نیز دشوار است و این به خاطر آن است که مفهوم خشم با واکنش‌های هیجانی همنوع مثل نفرت، پرخاشگری و خصومت در می‌آمیزد‌ (پورافکاری، ۱۳۸۰).

 

‌بنابرین‏ در اینجا با تکمیل یکی از جامع‌ترین تعاریف، برای دست یابی به تعریفی نسبتاً جامع و مانع، می‌توان گفت‌‌: «خشم یک واکنش هیجانی نسبتاً قوی است که در انواعی از موقعیت‌های حقیقی و خیالی همانند به بند کشیده شدن، مداخله بی‌مورد دیگران، ربوده شدن متعلّقات و مورد تهدید یا حمله واقع شدن ظاهر می‌گردد و با برانگیختگی فیزیولوژیک و افکار ستیزه جویانه همراه است و اغلب رفتارهای پرخاش‌گرانه به دنبال دارد. ‌»‌ (مصباح و دیگران، ۱۳۷۴).

 

چارچوب مفهومی پرخاشگری

 

تعاریف پرخاشگری

 

عبارت است از حالت منفی ذهنی همراه با نقص‏ها و انحرافات‏ شناختی و رفتارهای ناسازگارانه و همچنین به رفتار آشکار اعم از فیزیکی و کلامی‏ اطلاق می‏ شود که منجر به آسیب به شخص، شی‏ء و یا سیستم‏ دیگری می‏ شود و از سه مؤلفه تشکیل شده است‌‌: ۱-رفتار پرخاش‌گرانه‌: عبارت است از رفتار قابل مشاهده که با قصد آسیب رساندن انجام می‏ شود، ۲- احساس پرخاش‌گرانه‌: حالت‏ هیجانی است که زیربنای پرخاشگری و خصومت است که خشم‏ نیز نامیده می‏ شود و۳- افکار پرخاش‌گرانه‌: نگرش پرخاش‌گرانه‏ فراگیری است که فرد را به‏سوی رفتارهای پرخاش‌گرانه سوق‏ می‏ دهد و خصومت نامیده می‏ شود (اسکودوسکی، کازینو و گرمن[۲]، ۲۰۰۴).

 

پیش از بیان تعاریف، معنای لغوی «پرخاشگری» را مورد بررسی قرار می‌دهیم. رایکرافت[۳] (۱۹۶۹) در واژه‌نامه انتقادی روان تحلیل‌گری خود، پس از ذکر معنای پرخاشگری به عنوان پویایی، ابراز وجود وسعت فکر و کشانندگی، اشاره می‌کند که این اصطلاح از واژه لاتین اَدگرادیار[۴] گرفته شده که به معنای «به طرف جلو حرکت می‌کنم» است. واژه های دیگری که از همین ریشه اشتقاق یافته عبارتند از‌‌: واژه هایی که حرکت به طرف جلو، خارج، عقب و داخل را نشان می‌دهند‌ (بشیری، ۱۳۷۹).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[شنبه 1401-09-19] [ 12:03:00 ق.ظ ]




پرسشنامه نئو فرم کوتاه(NEO-FFI)[16]: برای سنجش پنج عامل بزرگ شخصیت از فرم کوتاه نئو استفاده خواهد شد. این پرسشنامه در واقع کوتاه شده پرسشنامه ۲۴۰ سئوالی(NEO-PI-R) با ۶۰ سئوال است که کوستا و مک گری[۱۷](۲۰۰۴) برای ارزیابی ۵ ویژگی اصلی شخصیت(نوروزگرایی، برونگرایی، گشودگی، مقبولیت، باوجدانی) تدوین کردند و بر اساس مقیاس پنج درجه ای لیکرت از کاملا مخالف، تا کاملا موافق نمره گذاری می شود و ضرایب اعتبار بازآزمایی آن نیز بین ۸۳/۰ تا ۷۵/۰ گزارش شده است. گروسی فرشی(۱۳۸۰) نیز ضرایب همسانی درونی را برای هر یک از عوامل نوروزگرایی، برونگرایی، گشودگی، مقبولیت و باوجدانی به ترتیب برابر ۸۶/۰، ۷۳/۰، ۵۶/۰، ۶۸/۰ و ۸۷/۰ گزارش ‌کرده‌است(فتحی آشتیانی و داستانی، ۱۳۸۹).

 

۱-۸جامعه آماری:

 

جامعه آماری متشکل از کلیه مراجعه کنندگان طلاق در سال ۱۳۹۳ به واحد معاینات پزشکی قانونی استان تهران به تعداد ۹۶۳۱ نفر می‌باشد. و بر اساس فرمول کوکران تعداد ۳۷۰ نفر به ‌عنوان نمونه جهت این تحقیق انتخاب شده اند.

 

۱-۹ روش تجزیه و تحلیل آمار:

 

برای بررسی داده های این پژوهش از روش های آمار توصیفی و استنباطی استفاده شده است. از شاخص های آماری (آماره ها) توصیفی یعنی درصد، فراوانی، میانگین، انحراف استاندارد جهت خلاصه کردن اطلاعات پراکنده و سپس برای بررسی فرضیه های پژوهش از روش همبستگی پیرسون و روش رگرسیون چندمتغیره استفاده شده است. داده ها با بهره گرفتن از نرم افزار SPSS 16مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است

 

فصل دوم

 

ادبیات و پیشینه پژوهش

 

مقدمه

 

همه علوم انسانی اجتماعی، از جمله علم روان‌شناسی دو نوع تاریخچه دارند: تاریخچه واقعی و حقیقی و تاریخچه رسمی و تدوینی. تاریخچه واقعی همه علوم انسانی، به ویژه علم روان‌شناسی به آغاز خلقت، یعنی همان زمانی که اولین و دومین انسان، یعنی حضرت آدم و حوّا توسط آفریدگار خلق شدند، برمی‌گردد. اما تاریخچه رسمی و تدوینی هر علمی به تاریخ خاص و سرزمین معینی برمی‌گردد.

 

امروزه وقتی واژه تاریخچه را به کار می‌برند مراد تاریخچه رسمی و تدوینی است؛ یعنی زمانی که اصول و مبانی یک علم استخراج، فصل‌بندی و تدوین شده و به صورت رسمی و مستقل به جهان عرضه گردیده است. ‌به این اعتبار، علم روان‌شناسی علمی نسبتاً جوان است که تاریخ تأسیس آن به سال ۱۸۷۹م و خاستگاه آن به غرب از جمله آلمان برمی‌گردد، چون بر اساس منابع معتبر، اولین آزمایشگاه روان‌شناسی در این تاریخ و در شهر لایپزیک آلمان توسط دانشمندی به نام ویلهلم وونت۱تأسیس شد و روان‌شناسی که تا این زمان با عنوان «علم النفس» بخشی از فلسفه شمرده می‌شد، به صورت علمی رسمی و مستقل درآمد. امروزه این روان‌شناس در بین روان‌شناسان به عنوان پدر علم روان‌شناسی و مؤسس مکتب ساخت‌گرایی شناخته می‌شود.( استیو هین[۱۸]،۱۳۸۴)

 

تاریخ آغاز مطالعات مربوط به هوش تقریباً با تاریخ استقلال علم روان‌شناسی همزاد است. در این زمینه می‌توان به تحقیقات گالتون۲در۱۸۶۹ و ۱۸۸۳م اشاره کرد. اما اگر مبنای شروع تحقیقات مربوط به هوش را مطالعات( اسکیرول۳ ۱۸۳۸م) و یا حتی تاریخ ساخت اولین آزمون هوش (۱۸۰۰م) قرار داده شود، تاریخ آغاز این مطالعات به قبل از استقلال و رسمیت یافتن علم روان‌شناسی برمی‌گردد.

 

۲-۱دیدگاه‌های هوش هیجانی

 

عبارت هوش هیجانی حدود سال ۱۹۹۰م در ادبیات پژوهشی به کار برده می‌شد، اما عمومیت یافتن آن به سال ۱۹۹۵م، هنگامی که کتاب هوش هیجانی، نوشته دانیل گلمن، پر فروش‌ترین کتاب نیویورک تایمز شد، برمی‌گردد۵۰. در سال ۱۹۹۰م پیتر سالووی و جان مایر اصطلاح هوش هیجانی را به معنای توانایی زیر نظرگرفتن احساسات و هیجانات خود و دیگران، تمایز گذاشتن بین آن ها و استفاده از اطلاعات حاصل از آن ها در تفکر و اعمال خود، گرفتند. در سال ۱۹۹۵م گلمن اصطلاح هوش هیجانی را سرِ زبان‌ها انداخت. گلمن معتقد است در پیش‌بینی قابلیت اشخاص، هوش هیجانی شاخص بهتری است تا هوشبهر حاصل از آزمون‌های سنتی هوش.

 

از نظر گلمن، هوش هیجانی دست کم چهار حوزه دارد:

 

۱٫ آگاهی هیجانی (برای مثال، توانایی جدا کردن احساسات از اعمال

 

۲٫ مدیریت هیجانات (برای نمونه، توانایی کنترل عصبانیت

 

۳٫ تشخیص هیجانات دیگران (برای مثال، دیدن دنیا از دریچه چشم دیگران

 

۴٫ اداره کردن روابط (توانای حل مشکلات و روابط(جان دبلیو سانتراک[۱۹]:۳۲)

 

در حوزه روان‌شناسی ریشه‌های تئوری هوش هیجانی به آغاز نهضت هوش هیجانی باز می‌گردد. ای. ال. ثرندایک (۱۹۲۰م) یکی از اولین کسانی بود که جنبه‌هایی از هوش هیجانی را با عنوان هوش اجتماعی۵۲مطرح کرد. او در سال ۱۹۲۰م هوش اجتماعی را شامل مؤلفه‌های گسترده‌ای می‌دانست که هر یک به توانایی‌های مختلفی در زمینه هوش و ابعاد مختلف آن اشاره می‌کردند. در سال ۱۹۳۷م رابرت ثرندایک و استرن۵۳تلاش‌های قبلی انجام شده توسط ای. ال. ثرندایک را مرور کردند و به معرفی سه حوزه متفاوت و در عین حال، نزدیک به هوش اجتماعی پرداختند. اولین بخش اساساً به نگرش فرد به جامعه و شکل یا بخش مؤلفه‌های متفاوت آن برمی‌گردد. بخش دوم، شامل دانش اجتماعی است. شکل سوم، هوش اجتماعی، میزان سازگاری اجتماعی فرد را در بر می‌گرفت.

وکسلر در سال ۱۹۵۲م همراه با گسترده کردن آموزه‌های بهره هوشی، توانایی‌های عاطفی را به عنوان بخشی از توانایی‌های معروف هوش، تصدیق کرد. هاوارد گاردنر (۱۹۸۳م) نیز در احیای تئوری هوش هیجانی در روان‌شناسی نقش برجسته‌ای ایفا ‌کرده‌است. مدل تأثیرگذاری وی تحت عنوان هوش‌های متکثر یا هوش‌های چندگانه شامل انواع متفاوتی از هوش، از جمله هوش شخصی، هوش میان‌فردی و هوش درون فردی است.

 

شاید بتوان گفت که روون بارون (۱۹۸۸م) اولین کسی است که گام‌های نخستین را برای ارزیابی هوش هیجانی به عنوان معیاری از سلامت برداشته است. وی در رساله دکتری خود اصطلاح ضریب هیجانی را در مقابل بهره هوشی به کار برده است. این، درست زمانی است که اصطلاح هوش هیجانی هنوز معروفیت عمومی پیدا نکرده و هنوز سالوی و مایر اولین مدل هوش هیجانی خود را به چاپ نرسانده‌اند. بارون (۲۰۰۰م) اینک هوش هیجانی را به عنوان مجموعه‌ای مشتمل بر دانش هیجانی و اجتماعی و توانایی‌هایی مطرح می‌کند که بر توانایی عمومی ما در برخورد مؤثر با خواسته‌های محیطی تأثیر می‌گذارند. این مجموعه، شامل مواردی است که عبارت‌اند از:

 

توانایی آگاه بودن، فهمیدن و بیان کردن خود،

 

توانایی آگاه بودن، فهمیدن و برقراری ارتباط با دیگران،

 

توانایی برخورد با هیجان‌های شدید و کنترل سائق‌ها و تکانه‌های درونی،

 

توانایی سازگاری با تغییر و حل مشکلات شخصی یا اجتماعی.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1401-09-18] [ 08:26:00 ب.ظ ]




آیا نگرش مذهبی با کاهش واکنش های هیجانی رابطه د 

آیا نگرش مذهبی با کاهش روابط فردی با خویشاوندان خود رابطه دارد؟

 

آیا نگرش مذهبی با کاهش جداسازی امور مالی از یکدیگر رابطه دارد؟

 

ضرورت تحقیق:

 

انسان اصالتا موجودی است اجتماعی و نخستین بستر فعلیت یافتن این ویژگی برترین مخلوق الهی ، به طور قطع کانون مقدس خانواده است که مهم ترین و پربرکت ترین نهاد اجتماعی در تاریخ فرهنگ و تمدن انسانی است. در فرهنگ اسلامی ،خانواده به مثابه دژی استوار و نهادی مقدس، بیشترین مسئولیت را در رشد و تحول ، تربیت و تعالی و سعادت وجود انسان بر عهده دارد(افروز، ۱۳۸۲).

مسئله ازدواج به عنوان تنها مسیری که ما را به خانواده می رساند، یکی از مسائل بسیار با اهمیت از نقطه نظر بهداشت روانی است. آن هم ‌به این دلیل که در آن رابطه بسیار نزدیک و طولانی بین زن و مرد برقرار می شود و تعیین سرنوشت آینده و واکنش های روانی و بهزیستی آنان منوط به روابطی است که بین اعضای خانواده وجود دارد(میلانی فر، ۱۳۸۲). ازدواج با بحران های دائمی سر و کار دارد به طوری که معضل اختلافات زناشویی بیشتر از هر طبقه تشخیصی روان پزشکی دیگر، دلیل مراجعه به مراکز مشاوره است (رحمت الهی و همکاران، ۱۳۸۵).

در جهان امروز، علی‌رغم پیشرفت های صنعتی و علمی و دست آورد های شگرفی که در زمینه ها و علوم رفتاری به دست آمده است، انسان نه تنها هنوز نتوانسته مشکلات روحی روانی خود را درمان بخشد بلکه روز به روز این مسائل رو به افزایش است و افراد بیشتری در معرض خطر اختلالات و ناراحتی ها قرار می گیرند، تا جایی که قرن حاضر را قرن گرسنگی عصبی نامیده اند. بررسی های اخیر نشان می‌دهد که یکی از راه های اساسی که بشر می‌تواند به کمک آن سلامت جسمی و روانی خود را حفظ کند، باور ها و اعتقادات مذهبی می‌باشد. در سال های اخیر، بسیاری از محققین و روان شناسان غربی معتقدند نقش باورها و اعتقادات مذهبی برای درمان بسیاری از مشکلات از قبیل افسردگی و اضطراب و مشکلات خانوادگی مؤثر است (ستوده،۱۳۸۷).

آنچه از نتایج اکثر مطالعات بر می‌آید دینداری و وجود مفاهیم مشترک مذهبی به عنوان تسهیل کننده و ایجاد کننده تفاهم و حل تعارض ها در روابط درون خانوادگی عمل می کند. لذا با توجه به فرهنگ دینی کشور، در درجه اول سوق دادن خانواده های دارای ارزش مذهبی به سوی درمانگران آشنا به مفاهیم دینی و در درجه دوم تربیت روان شناسان با رویکرد های دینی جهت خدمات ‌به این گونه افراد لازم می کند(خدایاری فرد، ۱۳۸۵). امروزه پژوهش درباره دین و بهداشت روانی با بهره گرفتن از انواع معیارها و فنون پژوهشی به طور گسترده ای دنبال می شود (وولف[۱]، ترجمه دهقانی، ۱۳۸۶).

 

با توجه به ادبیات و پیشینه پژوهشی که در حوزه تاثیر و نفوذ عامل مذهب، در تار و پود ابعاد مختلف زندگی انسان وجود دارد، بررسی تاثیر نگرش مذهبی افراد در تعارضات زناشویی می‌تواند به عنوان عاملی مؤثر در سلامت خانواده مطرح شود و شناخت ابعاد مختلف این مسئله می‌تواند به عنوان ابزاری کارآمد برای پیشگیری از بروز تعارضات زناشویی مورد استفاده قرارگیرد .

 

 

 

 

تعاریف مفهومی و عملیاتی واژه هاو اصطلاحات:

 

نگرش مذهبی:

 

تعریف نظری : منظور اعتقادات منسجم و یکپارچه توحیدی است که خداوند را محور امور دانسته و ارزش ها، اخلاقیات و آداب و رسوم و رفتار های انسان را با یکدیگر، طبیعت و خویش تنظیم می کند(خدایاری فرد و همکاران، ۱۳۷۹).

 

تعریف عملیاتی : در این پژوهش نگرش مذهبی به نمراتی اطلاق می شود که آزمودنی ها از طریق پاسخ به پرسشنامه نگرش مذهبی کسب می‌کنند. به عبارت دقیق تر میزان نمره آزمودنی در هر یک از خرده مقیاس ها و همچنین میزان نمره فرد در شاخص نمره کل، به عنوان میزان شدت نگرش مذهبی کلی فرد و یا شدت آن بعد تفسیر می شود.

 

تعارض زناشویی:

 

تعارض زناشویی مرکب از عواطف، افکار و رفتارهایی است، که باز تابنده خشم، ناکامی، عدم توافق، تنفر، رنجش، تلخی و غیره می‌باشد. به عبارت دیگر، هر جا عدم توافق، تفاوت یا ناسازگاری بین همسران وجود داشته باشد تعارض به وجود می‌آید ( مارکمن[۲] و هالفورد[۳] ۲۰۰۵، به نقل از قلیلی و همکاران ، ۱۳۸۵).

 

تعریف عملیاتی : به طور کلی تعارض زناشویی در پژوهش به نمراتی اطلاق می شود که از طریق پاسخ آزمودنی ها به پرسشنامه تعارضات زناشویی به دست می‌آید. به عبارت دیگر کسا نی که نمره خام آن ها در دامنه ۱۱۵ و بالاتر قرار می‌گیرد .

 

 

 

فصل دوم

 

ادبیات تحقیق

 

مقدمه

 

در این فصل به مبانی نظری پژوهش می پردازیم. در این راستا علاوه بر تشریح مطالب اصلی (نگرش مذهبی و تعارضات زناشویی ) به مفاهیم مرتبط با موضوع پژوهش نیز پرداخته می شود تا نمای کاملی از مباحث مورد نظر به دست آید. در پایان پژوهش های داخلی و خارجی که در ارتباط با موضوع پژوهش می‌باشد، ارائه می‌گردد.

 

تعریف دین یا مذهب

 

یکی از کارهای اساسی و ضرور در پژوهش های علمی و تبادل اندیشه، ایضاح الفاض و مفاهیم کلیدی به کار رفته در بحث است. زیرا برخی از الفاظ، مشترک لفظی است و معانی لغوی و یا عرفی فراوان دارد. همچنین ممکن است، لفظی در جوامع گوناگون، معانی متفاوتی داشته باشد مثل واژه دین که معانی گوناگونی برایش آورده شده است. برخی از الفاظ نیز در عین وحدت معنا، دارای چندین مصداق گوناگون بوده یا به مرور زمان، معنای نخستین خود را از دست داده و معنای جدیدی را به خود گرفته است. بی توجهی ‌به این تغییر ها و کاربرد های گوناگون برخی الفاظ و مشخص نکردن مقصود از آن الفاظ و مفاهیم، گاهی سبب اشتباه و مغالطه می شود(کریمی، ۱۳۸۵).

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:28:00 ق.ظ ]




 

اگر دو طرف به صراحت ذکر کنند که زمان جوهر است (وحدت مطلوب است)، آنگاه فارغ از اینکه آیا خریدار نفع واقعی در اجرای قرارداد در آن تاریخ دارد یا نه، زمان جوهر قرارداد خواهد بود. مثلاً پرونده Bowes در برابر Shand نشان می‌دهد که چون عدم موفقیت فروشنده در تحویل به موقع کالا نقض شرط قراردادی است، خریدار می‌تواند حتی در صورتی که هیچ ضرری متحمل نشده باشد کالاها را مسترد کند[۱۵۹]. نتیجه این می شود که اگر فروشنده نتواند سر موقع به طور رضایت بخشی تعهد قراردادی را اجرا کند، خریدار بتواند قرارداد را فوراً فسخ کند. به نظر می‌رسد که این امر محدودیت زیادی بر حق متعهد به اصلاح تحمیل می‌کند، زیرا خاتمه دادن به قرارداد می‌تواند از تمام تلاش ها برای تعمیر یا جایگزینی پس از تاریخ مقرر در قرارداد- حتی زمانی که این گزینه ها به لحاظ عملی امکان پذیرند و می‌تواند برای هر دو طرف هزینه زدا باشد- جلوگیری کند. علاوه بر این نگرانی هایی وجود دارد نظر سخت گیرانه ای مثل این می‌تواند به خریدار این اجازه را بدهد که از معاملات نامطلوب فرار کند، صرفاً بر اساس نقض تکنیکی قرارداد، ‌به این معنا که خریداران می‌توانند کالا را مسترد کنند و قرارداد را خاتمه دهند، نه ‌به این خاطر که آن ها واقعاً به خاطر دیر رسیدن محموله از سود محروم شده اند، بلکه به خاطر این که بازار نزول پیدا ‌کرده‌است. قوانینی که این نفع واقعی را که متعهد در اجرای به موقع قرارداد دارد را در نظر می گیرند باید ترجیح داده شوند، اگر چه فقط در صورتی که بتوانند درجه مناسبی از اطمینان را ایجاد کنند.

 

بند دوم: جایی که زمان، جوهر قرارداد نیست (تعدد مطلوب)

 

جایی که زمان جوهر نیست، موضوع قابل بحث این است که محدوده اصلاح متعهد می‌تواند وسیع تر از هنگامی باشد که زمان جوهر است، زیرا متعهد و متعهدله خودشان را در موقعیتی می‌یابند که تا حد زیادی با جایی که زمان قرارداد سپری نشده است مشابه می‌باشد. اگر زمان یک عامل ضروری قرارداد نباشد، این امکان وجود دارد که متعهد قرارداد را اجرا کند. با این وجود تفاوتی بین دو موقعیت مذکور وجود دارد؛ از این لحاظ که بعد از تاریخ مقرر، اجرای قرارداد قابل مطالبه است و ‌بنابرین‏ عدم اجرا باعث نقض قرارداد می شود که ممکن است این حق را به متعهدله بدهد که قرارداد را فسخ کند. بر این اساس می توان گفت که حق متعهد به اصلاح بعد از تاریخ مقرر باید محدودتر از جایی باشد که زمان اجرا منقضی نشده است.

 

اگر حق اصلاح را بپذیریم، سوالی که پیش می‌آید این است که حق اصلاح تا چه زمانی خواهد بود. انتخاب بین دو گزینه است؛ «تجویز یک مدت زمان معقول» یا «اجازه دادن به متعهد برای اصلاح تا زمانی که تأخیر باعث نشده که متعهدله اساساً از تمام نفعی که او قصد داشته از قرارداد دریافت کند، محروم شود»[۱۶۰]. این نظر وجود دارد که در حالت عادی، منافع متعهدله باید نسبت به منافع متعهد سنگینی کند و ‌بنابرین‏ راه حلی که برای متعهدله مطلوب تر باشد انتخاب شود که به نظر می‌رسد معیار آن، مدت زمان معقول می‌باشد. برای کاستن از عدم اطمینانی که ممکن است در نتیجه استفاده از چنین مفهوم انعطاف پذیری ایجاد شود، باید گفت این رژیم بیشترین تأثیر را جایی دارد که متعهدله موظف است قبل از اینکه حق درخواست ضمانت اجراهای دیگر را داشته باشد، مهلتی اضافی برای اجرای قرارداد تعیین کند.

 

بند سوم: وحدت مطلوب و تعدد مطلوب در اصول یونیدوغوا و حق متعهد به اصلاح

 

در اصول قراردادهای تجاری بین‌المللی به صراحت از وحدت مطلوب، شرایط و ویژگی های آن و تأثیر آن بر حق اصلاح متعهد بحثی به میان نیامده و اصولاً این اصطلاح در این اصول به کار نرفته است، اما با جستجو و تدقیق در مواد مختلف آن می توان چارچوبی را برای آن مشخص کرد. در ماده ۴-۱-۷، اصل کلیِ حق متعهد به اصلاح پذیرفته شده است و با این عبارت که « طرف مسئول عدم اجرا می‌تواند به هزینه خود، هر گونه عدم اجرایی را جبران کند»، بر این موضوع به عنوان یک اصل صحه گذاشته است. در ادامه، در برخی از بندهای این ماده به شرایطی اشاره شده است که هم می‌تواند تعریفی از وحدت مطلوب را به دست دهد و هم شرایط و مختصات آن را مشخص نماید. در بند «ب» این ماده آمده است که «اقدام جبرانی مذبور در اوضاع و احوال مورد نظر مناسب باشد». عبارت اوضاع و احوال در اینجا بیش از هر چیز به اوضاع و احوال و شرایط متعهدله بر می‌گردد، ‌به این معنا که انجام تعهد در خارج از موعد مقرر و با توجه به هدفی که منعهدله از انعقاد قرارداد داشته است باز هم برای وی مطلوبیت داشته باشد و بتواند همچنان نفعی را به او برساند، که این همان تعدد مطلوب است.

 

از سوی دیگر در بند «ج» بیان می‌دارد که «طرف زیان دیده نفع مشروعی در رد اقدام جبرانی مذبور نداشته باشد»، ‌به این معنی که اگر رد اجرای اصلاحی از سوی متعهد هیچ نفع مشروعی را به متعهد له نرساند یا ضرری را از وی دفع نسازد، وی نمی تواند مانع حق اصلاح متعهد گردد. با جمع این بند و بند «ب» می توان چنین نتیجه گرفت که مطابق اصول قراردادهای تجاری بین‌المللی اگر اقدام جبرانی مناسب اوضاع و احوال نباشد و متعهدله نیز در رد اقدام اصلاحی نفع مشروع داشته باشد، در نتیجه در اجرای قرارداد وحدت مطلوب وجود دارد و در نتیجه متعهد قرارداد شانسی برای اصلاح و جبران عدم اجرا یا اجرای ناقص تعهد ندارد.

 

بند چهارم: وحدت مطلوب و تعدد مطلوب در اصول اروپایی و حق متعهد به اصلاح

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 03:09:00 ق.ظ ]




 

  • حق انتخاب

مداخله گرها

 

سبک های تفسیری

 

    • اسنادی

 

    • ارزیابی

 

  • حضوری

رفتار فعال

 

    • تمرکز

 

    • آغازگر

 

    • انعطاف پذیر

 

  • تغییر پذیر

۳

 

۶

 

۱

 

۵

 

۴

 

۲

 

این الگو شبیه زنجیره یادگیری اجتماعی محرک ، ارگانیزم ، ‌رفتار و پاسخ (SOBC)[16] می‌باشد و تمرکز آن بر فرایندهای شناختی فردی است .این الگو از ۶ عنصر (حلقه) تشکیل شده است .

چرخه مداوم سه عنصر : شرایط محیطی[۱۷] ، ارزیابی های وظیفه [۱۸]و رفتار ( عناصر ۱و۲و۳) هسته اصلی الگو را تشکیل می‌دهند . شرایط مانند سبک رهبری ، تفویض اختیار ، طراحی شغل و نظام پاداش دهی داده هایی را برای افراد ‌در مورد پیامدهای ارزیابی وظیفه ، شرایط و وقایع مربوط به رفتار آتی را فراهم می‌کنند .این داده ها ارزیابی وظیفه ای شخصی (مؤثر بودن ، شایستگی ، بامعنی بودن و حق انتخاب ) را شکل می‌دهند ‌به این معنا که ارزیابی های وظیفه رفتار فرد را نیرومند و حفظ می‌کنند و سپس این رفتار بر وقایع محیطی اثر می‌گذارند .

 

اسپریتزر (۱۹۹۵) با بهره گرفتن از الگوی روان شناختی توماس و ولتهوس (۱۹۹۰) به عنوان اولین مطاله پژوهشی ، توانمندسازی روان شناختی را اندازه گیری و اعتباریابی ‌کرده‌است . وی در مطالعه خود که در شرکت های برتر آمریکا انجام شد در ۲ نمونه صنعتی و بیمه به شناخت ، اندازه گیری و اعتباریابی ابعاد توانمندسازی روان شناختی پرداخت .این ابعاد عبارتند از : شایستگی[۱۹] ، خود مختاری ، مؤثر بودن و معنی داربودن شغل .

 

وی عوامل سازمانی و فردی مرتبط با توانمندسازی در سطح مدیران میانی را مورد بررسی قرار داد. او ادراکات فردی کارکنان را ‌در مورد ابعاد توانمندسازی فوق که منعکس کننده باورها و جهت گیری شخصی به نقش کاری است را به عنوان مفهوم انگیزشی تعریف ‌کرده‌است .(عبدالهی و نوه ابراهیم ، ۱۳۸۵ ،۳۹-۳۴)

 

شکل شماره ۲-۳-الگوی توانمندسازی روان شناختی اسپریتزر .(عبدالهی و نوه ابراهیم ، ۱۳۸۵ ،۳۹)

 

اثربخشی

 

نوآوری و ابتکار

 

توانمندسازی روان شناختی

 

    • شایستگی

 

    • خودمختاری

 

    • مؤثر بودن

 

  • معنی دار بودن

نظام پاداش دهی

 

فراهم نمودن اطلاعات

 

عزت نفس

 

کانون کنترل

 

۲-۱-۱-۳- ضرورت و اهمیت توانمندسازی نیروی انسانی

 

اخیراًً تلاش های زیادی برای بهبود و اصلاح سازمان‌ها انجام شده است که عمدتاًً حول موضوعاتی مانند کاهش سلسله مراتب و دیوان سالاری ، تشکیل تیم های فعال و مشارکت در تصمیم گیری در پایین ترین رده سازمانی می‌باشد . نوآفرینی سازمان‌ها و گرایش آنان به سوی شرکتی شدن و تمرکز زدایی به علت عدم انعطاف پذیری در ساختارهای سنتی ، جنبشی ایجاد ‌کرده‌است که به نقش کارمند و نیاز به توانمندی آن ها به عنوان مرکز ثقل هر گونه تلاش برای حذف دیوان سالاری و بهبود خدمات به مشتریان مورد تأیید جدی قرار گرفته است . توانمندسازی ، حرکت از نظام تصمیم گیری سلسله مراتبی توسط مدیران به نظام کاهش سلسله مراتب کنترل و تصمیم گیری توسط رده های پایین می‌باشد .

 

اسبورن و گیلبر[۲۰] در سال ۱۹۹۷ در کتاب خود تحت عنوان” حذف دیوان سالاری :پنج استراتژی برای نوآفرینی دولت” پیشنهاد کرده‌اند که :” بهترین راه برای کاهش بوروکراسی ، تأکید بر تقاضای مشتری به جای تقاضای مدیریت از طریق توانمندسازی کارکنان می‌باشد.” (Shelton,2002,101)

 

فرایند توانمندسازی به تفویض اختیار تصمیم گیری در پایین ترین سطح ممکن سازمانی نیازمند است .هدف اصلی توانمندسازی این است که سلسله مراتب سنتی دیوان سالاری کاهش داده شود . توانمندسازی در واقع به نیازهای مشتریان (نه نیازهای سازمان ) تأکید دارد .اگر بخواهیم که کارکنان به سازمان وابستگی و تعهد بیشتری داشته باشند باید زنجیره فرماندهی بین کارمند و مدیر تغییر یابد . می توان گفت که شدت علاقه به توانمندسازی کارکنان در میان مدیران سازمان‌ها و محققان بدون دلیل نیست .

 

کانگر و کانانگو[۲۱] دلایل زیر را برای شدت توجه به توانمندسازی برمی شمرند :

 

    1. مطالعات مهارت های مدیریت نشان می‌دهد که توانمندسازی زیردستان بخش مهمی از اثربخشی سازمانی و مدیریتی است .

 

    1. تجزیه و تحلیل قدرت و کنترل در سازمان‌ها حاکی از این است که سهیم کردن کارکنان در قدرت و کنترل ، اثربخشی سازمان را افزایش می‌دهد .

 

  1. تجربیات تشکیل گروه در سازمان دلالت بر این دارد که راهبردهای توانمندسازی کارکنان نقش مهمی در ایجاد و تبعاً گروه دارد .

در سازمان‌های بزرگ که به سازمان‌های دیوان سالار معروف هستند ، کارکنان احساس بی قدرتی و درماندگی کرده و تمایل به انجام امورو فعالیت ها ندارند . در این رابطه کوین و اسپریتز (۱۹۹۷) [۲۲] مطرح می‌کنند که در سازمان‌های بزرگ کارکنان به ندرت توانمند هستند ، کارکنان در این گونه سازمان‌ها احساس بازدارندگی دارند و تمایلات خود را برای انجام کار خوب از دست داده‌اند. سلسله مراتب بر سازمان‌ها متولی شده است . رویه ها و قوانین از پیش تنظیم شده اند . چنین سازمان‌هایی فقط از قدرت یدی کارکنان استفاده می‌کنند نه از مغزهای آنان.

 

قدرت در رده های بالای سازمان متمرکز شده است و رده های پایین سازمان ناتوان هستند . سلسله مراتب و زنجیره فرماندهی کنترل در محیط های کسب و کار جدید دیگر مناسب نیست . کارکنان باید یاد بگیرند که ابتکار و خلاقیت داشته باشند و در انجام وظایف محوله احساس مسئولیت کنند و به طور کلی آنان نیازمند که توانمند شوند .

 

مارکور[۲۳] ۱۹۹۶ در این رابطه می‌گوید بسیاری از سبک های مدیریت که قبلاً پذیرفته شده بودند در محیط های سازمانی امروزی مورد قبول نیستند . مدیران خود کامه –افرادی که به تنهایی مدیریت می‌کنند قدرت زیادی دارند و تصمیمات اساسی را خود اتخاذ می‌کنند – برای سازمان‌های امروزی مخرب هستند .

 

توانمندسازی یکی از نویدبخش ترین مفاهیم دنیای کسب و کار بوده که کمتر به آن توجه داشته ولی اکنون به موضوع روز بدل گشته است . اما علی رغم بحث های فراوان درباره فواید توانمندسازی “بهره برداری از آن اندک و ناچیز است و هرچند توانمندسازی به مدیران این امکان را می‌دهد که از دانش ، مهارت و تجربه همه افراد سازمان استفاده کنند اما متاسفانه تعداد مدیران و گروه هایی که راه و رسم ایجاد فرهنگ توانمندسازی را بدانند اندک است .” (بلانچارد [۲۴]و کارلوس و راندولف ، ۱۳۷۸، ۱۱)

 

کوین و اسپریترز “مطرح می‌کنند که با وجود آن توانمندسازی می‌تواند مزیت رقابتی به یک سازمان بدهد و علی رغم این که بسیاری از مدیران این واقعیت را قبول دارند که توانمندسازی مطلوب است اما اغلب سازمان‌ها در اجرای آن دچار مشکل شده اند .”

 

توانمندسازی نیروی انسانی به دلایل زیر واجد اهمیت می‌باشد :

 

    1. مشتریان دامنه توقعات خود را ‌در مورد کیفیت ، قیمت و خدمات وسیع تر کرده و اوضاع و احوال نشان می‌دهد که اگر سازمانی از عهده برآوردن این توقعات برنیاید ، مشتریان به سمت سازمان‌های رقیب می‌روند . (بلانچارد و کارلوس و راندولف ، ۱۳۷۸، ۱۲)

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[پنجشنبه 1401-09-17] [ 08:20:00 ب.ظ ]