1-2- بیان مسئله. 5
1-3- پرسش ها و یا فرضیههای پژوهش… 5
1-4- روش اجرای پژوهش… 6
1-5-اهداف پژوهش… 6
1-6- پیشینهی پژوهش… 6
فصل دوم محتوای گرشاسبنامه. 1
2-1 مقدمه. 1
2-2- حمد خدا 9
2-2-1- خدا یگانه و یکتاست.. 9
2-2-2- خدا بی نیازیست که ما به او محتاجیم. 9
2-2-3- قادر مطلق خداست و هر قدرتی در مقابل او هیچ است. 9
2-2-4- خدا رزّاق است.. 9
2-2-5- منبع تمام نیک و بد خداست.. 9
2-2-6- باید از خدا ترسید. 10
2-2-7-خدا را باید پرستید. 10
2-2-8- پناهگاه حقیقی انسان خداست.. 10
2-2-9- تنها به خدا باید تکیه داد. 10
2-2-10-به خدا باید امیدوار بود. 10
2-2-11- باید از خدا، شاه و خرد پیروی کرد. 10
2-2-12- خدا بر همه گناهان پنهانی آگاه است.. 11
2-2-13- دوری از گناه. 11
2-2- 14- سخن های خدا گزاف نیست.. 11
2-2-15- دعوت به دین داری.. 11
2-2-16- زهد نمایی به خاطر شکم بیارزش است. 11
2-3- توصیههای اخلاقی.. 12
2-3-1- دعوت به خودشناسی.. 12
2-4- اخلاق و خصوصیات رفتاری پادشاه. 12
2-4-1- نیازمند بودن جهان به پادشاه. 12
2-4-2- شاه نباید چهار ویژگی خیرهرأیی، بددلی، زفتی و کاهلی را داشته باشد. 12
2-4-3- خرد و دانش و هوش بهترین هم نشینان پادشاهند. 12
2-4-4- شاه باید برای هر مقامی بهترین را انتخاب کند. 12
2-4-5- شاه باید دادگر باشد. 13
2-4-6- وزیر شاه باید پیر و فرزانه باشد. 13
2-4-7- حاجب شاه باید خوب کار و خردمند باشد. 13
2-4-8- دبیر شاه باید نیکو خط و داننده باشد. 13
2-4-9- سپاه شاه باید همیشه آماده باشد. 13
2-4-10- شاه باید مردم خود را نکو دارد. 13
2-4-11- هر کدام از زیردستان شاه باید فقط کار خودشان را انجام دهند. 13
2-4-12- شاه باید از اتحاد سران سپاه جلوگیری کند. 13
2-4-13- کسی که خطریست برای پادشاهی را باید از تاج و تخت دور کرد. 14
2-4-14- شاه باید به اندازه هنر هر کسی به او توجه کند. 14
2-4-15- پادشاه باید عیب دوستان خود را هم دوست داشته باشد. 14
2-4-16- پادشاه گاهی نیاز است دشمنان داخلی خود را پنهانی نابود کند. 14
2-4-17- پادشاه نباید گزافه گو و دروغ سخن باشد. 14
2-4-18- پادشاه نباید در داوری از کسی طرفداری کند. 14
2-4-19- پادشاه نباید موجب زیان کشاورزان شود. 14
2-4-20- پادشاه نباید اهل مسخره بازی باشد. 15
2-4-21- پادشاه نباید در هنگام خشم زود خند باشد. 15
2-4-22- نباید بدون دلیل و بیگناه مقام کسی را از او بگیرد. 15
2-4-23- پادشاه باید اهل نیکی کردن باشد. 15
2-4-24- شاه باید بداند که: بی گناهی که بیشتر از او بدگویی می شود صاحب فضل و هنر است. 15
2-4-25- شاه نباید آیین بد نو بگذارد. 15
این مطلب را هم بخوانید :
2-4-26- شاه باید راهزنان را نابود کند. 15
2-4-27- شاه باید فقط با دوست داران واقعی خود یک جا بنشیند. 15
2-4-28- شاه نباید به زن دیگران چشم داشته باشد. 16
2-4-29- شاه نباید در را بر دادخواهان ببندد. 16
2-4-30- شاه چون نیکی کرد و جواب نداد باید سراغ بدی رود. 16
2-4-31- شاه باید سرگذشت گذشتگان را بداند. 16
2-4-32- شاه باید از بدگوی و سخن چین دوری کند. 16
2-4-33- پادشاه باید بر جهان اطراف خود آگاه باشد. 16
2-4-34- شاه به ستمکار نباید پست و مقام بسپارد. 16
2-4-35- شاه نباید هر کسی را به مقام بالا برساند. 17
2-4-36- شاه باید فیلسوفی برای.. 17
2-4- 37- شاه نباید کارها را به افراد ناتوان بسپارد. 17
2-4-38- شاه بدخواه خود را باید نابود کند. 17
2-4-39- شاه نباید بدبین باشد. 17
2-4-40- شاه باید در خوراکی خود دقت کند. 17
2-4-41- شاه باید پزشکان برگزیده. 17
2-4-42- شاه نباید دنبال شهوت باشد. 18
2-4-43- شاه باید هر کسی را پله پله بالا ببرد. 18
2-4-44- شاه در هنگام بار دادن نباید شمشیرداری را در بارگاه جای دهد. 18
2-4-45- شاه نباید در لشکرکشی راز خود را به کسی بگوید.(شاه نباید دشمن را خوار بدارد) 18
2-4-46- شاه برای مشورت هر کدام از موبدان را جدا جدا باید فرا خواند. 18
2-4-47- شاه باید روی خود را گاه گاه به دیگران نشان دهد. 18
2-4-48- شاه باید با فاصله از خود داد دادخواه را بررسی کند. 18
2-4-49- شاه نباید به ناآزموده دل دهد. 18
2-4-50- شاه نباید با زنان ستیزه کند. 19
2-4-51- شاه باید هوشمندانه گنج جمعآوری کند و هوشمندانه آن را هزینه کند. 19
2-4-52- شاه در نامه نباید درشت گویی کند. 19
2-4-52- شاه نباید فرستادگان را زود فرا بخواند. 19
2-4-53- شاه باید با همه به اندازه گفتگو کند. 19
2-4-54- فرستادهی شاه باید دانش پذیر و نهان دان و پاسخگو باشد . 19
2-4-55- شاه در هر سفری باید همراه خود گوهر، اسب نیک و سلاح داشته باشد. 19
2-4-56- شاه باید از احوال دشمن خود هر لحظه آگاه باشد. 19
2-4-57- شاه چون نمی تواند با دشمن بجنگد باید دشمن را با زر فریب دهد. 20
2-4- 58- شاه چون قصد لشکرکشی کرد باید سریع قصد خود را عملی کند. 20
2-4-59- شاه باید به سپاهی خود زر و سیم دهد. 20
2-4-60- شاه در هنگام جنگ نباید اجازه ی چاره گری به دشمن دهد. 20
2-4-61- لشکر شاه باید جای خوابشان پراکنده باشد. 20
2-4-62- دار باید دلیر و مهربان باشد و شب ها پاسبانان باید بچرخند. 20
2-4-63- پادشاه برای گریختن باید شب را انتخاب کند. 20
2-4-64- پادشاه چون پیروز شد باید از خدا بترسد. 21
2-4-65- پادشاه نباید سریع دشمن خود را بکشد. 21
2-4-66- شاه باید شب هنگام به کار فردای خود بیندیشد. 21
2-4-67- شاه نباید شاهزاده ها را بکشد. 21
2-4-68- شاه نباید از اندازه خود بیرون رود.(باید قدر خود را بداند) 21
2-4-69- شاه نباید بددل باشد. 21
2-4-70- شاه نباید ظالم باشد. 21
2-4-71- شاه باید بر هوای نفس خود مسلط باشد. 21
2-4-72- شاه باید بر تن خود مسلط و دارای هوش و خرد و دانش باشد. 22
2-4-73- شاه باید دارای گوهری بزرگ باشد. 22
2-4-74- شاه باید از زنان، ستم و زفتکاری دوری کند. 22
2-4-75- پادشاه بد کم عمر است. 22
2-4-76- شاه در هر صورت شاه است و هیچ گاه خوار نمی شود. 22
2-4-77- دل پادشاه زود بر میگردد. 22
2-4-78- احوال پادشاه ثابت نیست. 22
2-4-79- باید کمر بسته فرمان شاه را برد. 22
2-4-80- کاری کن که نزدیکان شاه دلسوز او شوند. 23
2-4-81- در نزد شاه چون گنهکاران باش. 23
2-4-82- در نزد شاه در هر کاری دلیری نکن. 23
2-4-83- در نزد شاه از بد آراستن بپرهیز. 23
2-4-84- در حضور شاه در هر صورت باید از او ترسید. 23
2-4-85- چون شاه خشمگین است نباید نزدش بروی. 23
2-4-86- نباید زبان شاه را خواهان باشی.شاه خیرخواه و راستگو باش. 23
2-4-87- در نزد شاه آگاهانه حرف بزن. 23
2-4-88- همیشه سپاسگزار شاه باش. 24
2-4-89- نباید به زیبارویان شاه نظر داشته باشی و مخالف فرمانش قدم برداری. 24
2-4-90- نباید چیزی از شاه بخواهی که او را خشمگین کند. 24
2-4-91- باید شاه را بستای و دشمنش را نکوهش کنی. 24
2-4-92- باید دوستان شاه را دوست و دشمنانش را دشمن بداری. 24
2-4-93- آنچه در خور شهریار باشد باید به او بدهی. 24
2-4-94- نباید از خندهی شاه دلیر شوی. 24
2-4-95- نباید بر شاه ناز و دلبری کنی. 25
2-4-97- نباید عوض هر کاری چیزی از شاه بخواهی. 25
2-4-98- همیشه فاصله ای را نسبت به شاه رعایت کن. 25
2-4-99- باید مقام خود را از آن پادشاه بدانی.(اگر سرور انجمنی قدردان ا و باش) 25
2-4-100- باید درآموزش شاه با او نرم خو باش و با حیا باش. 25
2-4-101- باید شاه را بپرس. 25
2-4-102- در نزد شاه نباید از نزدیکانش سخن بد بگویی. 25
2-4-103- نباید در خود را با شه برابر نمایی. 26
2-4-104- در فرمان شاه ننگی نیست. 26
2-4-105- دلت را به شاه باید شاد گردانی. 26
2-4-106- شاید که شاه را بد گفت. 26
2-4-107- به خاطر شاه دادگر باید از خدا شاکر باشی. 26
2-5- چگونگی لشکرکشی.. 26
2-5-1- پیشرو لشکر دلیر باشد. 26
2-5-2- بنه باید در عقب لشکر باشد . وعدۀ زیادی از آن محافظت نمایند. 26
2-5-3- قبل از نبرد زیاد نباید اسبان را تازاند. 27
2-5-4- بی رهنمون نباید سپاه راند. 27
2-5-5-باید دیده بان بر تیغ کوه و طلایه را در هامون گماشت. 27
2-5-6- در جنگ باید اطلاعات دشمن را جمع آوری کرد. 27
2-5-7- دوری از می، نخجیر، زود و زیاد خوابیدن دیر برخاستن در لشکرکشی. 27
2-5-8- باید مواظب شبیخون دشمن بود. 27
2-5-9- اطراف لشکرگاه باید گودال حفر کرد. 27
2-5-10- باید مواظب گودال و چاه کندن دشمن نیز بود و به سادگی نباید شبیخون زد. 27
2-5-11- باید به نوبت پاسبان دلیر و مهربان بر لشکر گماشت. 28
2-5-12- سپاه باید همیشه مسلح باشند. 28
2-5-13- در جنگ باید منی را از سر خود دور کرد. 28
2-5-14- نباید در دشت گل و خار و کند آب و چاه رزم کرد. 28
2-5-15- نباید در جهت مخالف باد جنگید. 28
2-5-16- نباید مخالف تابش آفتاب جنگید. 28
2-5-17- لشکرگاه باید در کنار آب و علف باشد. 28
2-5-18- پیادگان باید پیشرو لشکر باشند. 28
2-5-19- کمانداران باید پشت سر سپرداران باشند. 29
2-5-20- لشکری باید همزمان آمادهی نبرد با چند اسلحه باشد. 29
2-5-21- از هر ده سپاهی باید یک نفرش آتش افکن باشد. 29
2-5-22- بعد از پیاده ها، اسب سواران و بعد از اسب سواران صف پیلان باید اراسته شود. 29
2-5-23-یک صف باید راست و یک صف باید خمیده باشد. 29
2-5-24- باید پیاده ثابت و سواران متحرک باشند. 29
2-5-25- باید گروهی آمادهی نبرد و گروهی در حال آرامش و استراحت باشند. 29
2-5-26- باید مواظب کمین گاهها نیز بود. 29
2-5-27- راه پیل ها باید باز باشد. 30
2-5-28- قسمتی از لشکر را هر کدام از سران سزاوار باید سپرد. 30
2-5-29- بیشتر پهلوانان تنومند را باید برای حملهی آخرین نگه داشت. 30
2-5-30- اول باید خود را از زخم دشمن حفظ کرد سپس به او ضربه زد. 30
2-5-31- باید قلعه های بلند ساخت. 30
2-5-32- قلب لشکر را چنان باید آراست که از دو جناح به راحتی کمک رسیده شود. 30
2-5-33-پیاده سپاه باید در کوه و دره نبرد کند. 30
2-5-34- در جنگ در کوه باید گروهی سر تیغ و پایان کوه را گرفت. 30
2-5-35- در نبرد در دشت سپاه باید به هم حلقه بندند. 31
2-5-36- اگر لشکر دشمن پیاده باشد باید در دشت با آنان نبرد کرد. 31
2-5-37- در جنگ باید آب در مسیر پیل افکند. 31
2-5-38- شیوه نبرد با پیل باید چنین باشد: 31
2-5-39- در هنگام کم بودن لشکر باید جایی تنگ بر گرد خویش گزید. 31
2-5-40- نباید از دو طرف نبرد را آغاز کرد. 31
2-5-41- باید سپاه را دلداری داد. 31
2-5-42- هر کدام از دلیران که موفقیتی در جنگ کسب می کنند باید تشویق کرد. 31
2-5-43- جنگجوی ناتوان را باید از لشکر بیرون راند. 32
2-5-44- جنگجوی دلیر دشمن را باید با گروهی از افراد نابود کرد. 32
2-5-45- در هنگام آشتی هم باید مواظب حرکات دشمن بود. 32
2-5-46- باید هم مواظب کمینگاههای دشمن در حال جنگ و هم مواظب برگشتنش در حال گریختن بود. 32
2-5-47- تا شکست کامل دشمن نباید اقدام به تاراج اموالشان نمود. 32
2-5-48- بهترین زمان برای حمله به دشمن زمانی است که: 32
2-5-49- چون دشمن زنهار خواهد باید به او زنهار داد. 32
2-5-50- نباید خون فراریها را ریخت. 33
2-5-51- در حالت ناتوانی در جنگ باید آشتی کرد. 33
2-5-52-در جنگ گاهی گریختن خود پیروزی است. 33
2-5-53- باید علوفه و آب دشمن را نابود کرد. 33
2-6- در آداب سفر کردن. 33
2-6-1- پیش هر کسی آیین شهرش نکوست. 33
2-6-2- تنهایی نباید سفر کرد. 33
2-6-3- در سفر باید بردنی همراه خود داشت و نباید از کسی خوردنی گرفت. 33
2-6-4- نباید اسب خود را به کسی داد تا بر آن نشیند. 34
2-6-5- نباید در ره تنگ سوار شد و باید از دزدان پرهیز کرد. 34
2-6-6- نباید در شب آتش روشن کرد. 34
2-6-7- نباید به راهی رفت که شناختی از آن نیست و نباید نیازموده هر آبی را خورد. 34
2-6-8- در دشت و آباد جای باید منزل کرد. 34
2-6-9- چون از اسب فرود آیی باید هر طرف را نگریست. 34
2-6-10- به جای پا در هر راه باید دقت کرد. 34
2-6-11- چون گم شدی شب هنگام نباید حرکت کرد. 34
2-6-12- در سفر نباید اسب را اذیت کرد. 35
2-6-13- در سفر نباید اسب را به حال خود رها کرد. 35
2-6-14- در سفر ضمن انتخاب جای خوب نباید گرز و کمند و اسب را از خود دور کرد. 35
2-6-15- در سفر کمان همیشه باید به زه باشد. 35
2-6-16- در سفر باید از بدی و خون ریختن دوری کرد. 35
2-6-17- شب هنگام نباید وارد شهر شد و نباید در کنار آب منزل کرد. 35
2-6-18- در سفر نباید اسب و یار ناآزمودهی نامهربان همراه خود داشت. 35
2-6-19- در شهر بد آب و هوا نباید ماند. 35
2-6-20- در سفر باید مواظب سلامتی خود بود. 36
2-6-21- در سفر از یار بد باید دوری کرد. 36
2-6-22- در سفر راه بی خطر را باید انتخاب کرد. 36
2-7- در وصف روزگار و دنیا 36
2-7-1- دنیا بهشتی پنج روزه است. 36
2-7-2- دنیا بتی فریبنده است. 36
2-7-3- نه کسی در این دنیا زنده خواهد ماند و نه کسی که رفت دیگر برمی گردد. 36
2-7-4- دنیا رباینده ای چابک است. 36
2-7-5- جهان چاهی پر از بیم و آز است. 37
2-7-6- جهان پیرزنی شویکش است. 37
2-7-7- جهان باد است. 37
2-7-8- جهان خانه دیو است. 37
2-7-9- جهان قبرستان است. 37
2-7-10- جهان دهی است که هر کس وارد آن شد ناچار باید بیرون آید. 37
2-7-11- جهان زندان زشت است. 37
2-7-12- جهان اولش رنج و آخرش مرگ است. 38
2-7-13- جهان اژدهایی هفت سراست. 38
2-7-14- جهان در پی گرفتن جان ماست. 38
2-7-15- جهان سرایی دو در است. 38
2-7-16- جهان باغی دودر است. 38
2-7-17- دنیا ظاهری نیک و باطنی ناپسند دارد. 38
2-7-18- ضرر دنیا ده برابر سودش است. 38
2-7-19- روزگار دشمنی آشکار است. 39
2-7-20- روزگار نیرنگساز است. 39
2-7-21- روزگار آبستن از نیک و بد است. 39
2-7-22- روزگار با کسی نخواهد ماند. 39
2-7-23- روزگار بر یک خو نخواهد ماند. 39
2-7-24- روزگار بر یک خو نخواهد ماند. 39
2-7-25- زمانه ناپایدار است. 39
2-7-26- روزگار زود تغیر چهره می دهد. 40
2-7-27- حالات روزگار متفاوت است. 40
2-7-28- کار روزگار حساب و کتاب ندارد. 40
2-7-29- روزگار هر چه بیشتر نعمت بخشد همان اندازه غم و اندوه می بخشد. 40
2-7-30- روزگار ابتدا نعمت میبخشد سپس غم میدهد. 40
2-7-31- فقط آدم نادان و آدم ثروتمند در دنیا خوشند. 41
2-7-32- نباید غم روزگار را خورد. 41
2-7-33- نباید رنج دنیا را برد. 41
2-7-34- باید در زندگی شاد بود. 41
2-8- در وصف دانش و خرد. 41
2-8-1- بهترین خواسته دانش است. 41
2-8-2- هیچ گنجی بالاتر از دانش نیست. 41
2-8-3- دانش در این دنیا نگهبان ما از بدی و توشهی آخرت است. 42
2-8-4- آدم نادان در آن دنیا خوار است. 42
2-8-5- هیچ کس بدبخت تر از درویش بی دانش نیست. 42
2-8-6- نادان گرفتار نادانی خود است. 42
2-8-7- نادان سودی به کسی نمیرساند و شایسته نابود شدن است. 42
2-8-8- انسان نادان مانند مردگان است. 42
2-8-9- از بی دانشان نباید طلب دانش کرد. 42
2-8-10- با بیدانشی هیچ راهی طی نخواهد شد. 43
2-8-11- پایهی هر کس به اندازهی دانش اوست. 43
2-8-12- باید اهل دانش بود. 43
2-8-13- دانش مایهی زندگی روان و سبب آزادی و آزادگی است. 43
2-8-14- بهترین دانش، شناخت پروردگار است. 43
2-8-15- خوشا دانای با اندیشه! 43
2-8-16- دانا درخت بهشتی است. 43
2-8-17- شایسته است از آدم دانا سؤال پرسیده شود. 43
2-8-18- شایسته نیست فرد دانا خاموش باشد. 44
2-8-19- خرد بهین گوهرست. 44
2-8-20- خرد برای غمگساری فرد خردمند کافیست. 44
2-8-21- مرد باید به خردش بنازد نه به خورد و پوشش. 44
2-8-22- از فرمان خرد نباید روی گردانید. 44
2-9- در وصف نیک و بد و نکونامی.. 44
2-9-1-در نیک و بد همزمان باز است. 44
2-9-2-دعوت به نیکی. 44
2-9-3-کسی که نیکی کند یک روز مزد آن را خواهد گرفت. 45
2-9-4-زندگانی که در آن نکوکاری نباشد بیهوده است. 45
2-9-5-نیکی کردن زمانی ارزشمند است که بی چشم داشت و آزار و اذیت باشد. 45
2-9-6-از جایی که نیکی یابی نباید منبع نیکی را قطع کنی. 45
2-9-7-به ناسپاس نباید نیکی کرد. 45
2-9-8-خوی نیک چون فرشته و خوی بد چون دیوست. 45
2-9-9-نیکی کردن و دوری از بدی. 45
2-9-10-به کسی نباید بدی کرد. 47
2-9-11-از زشت خویی باید دوری کرد. 47
2-9-12-شریک بودن در بدی کردن دیگران سزاوار مجازات است. 46
2-9-13-بدی نکن تا بدی نبینی. 46
2-9-14-با کژی کسی به مقصود نمی رسد. 46
2-9-15-گناه کژی هر کسی بر گردن خودش است. 46
2-9-16-جواب نیک و بد را خواهی دید. 46
2-9-17-نیکی و بدی متناسب به موقعیت مشخص می شوند. 46
2-9-18-با همه باید مهربان بود. 47
2-9-19-نیکوکاری تاقیامت همراه نیکوکار است.. 47
2-9-20-بهترین توشه کردارنیک و دانش نیک است. 47
2-9-21-کردار خوب و گفتار راست سبب نیک نامی می شود. 47
2-9-22-گنج حقیقی نام نیک است. 47
2-10- در وصف گفت و گفتار. 47
2-10-1-دوری از دروغ. 47
2-10-2-دروغ آزمودن ز بیچارگیست. 48
2-10-3-دروغ در مقابل راست فروغی ندارد. 48
2-10-4- راستگویی همه جا نیاز نیست. 48
2-10-5-نباید هر حرفی را راست دانست. 48
2-10-6- گاهی روی آوردن به گفتار خوش مایه دوستی دشمن هم میشود. 48
2-10-7-در گفتار باید از چاپلوسی دوری کرد. 48
2-10-8-گفتاری که سبب کیفر می شود را نباید بر زبان آورد. 48
2-10-9-زخم زبان بدتر از زخم نیزه است. 48
2-11- در وصف مال و روزی و دوری از کاهلی.. 49
2-11-1-از مال و دارایی باید به اندازه خورد و به اندازه پوشید. 49
2-11-2-باید از روی خرد خورد و پوشید. 49
2-11-3-نباید پول را ذخیره کرد بلکه باید خورد و پوشید. 49
2-11-4-ثروت هر کسی فقط برای خودش مفید است. 49
2-11-5-گنج اندوزی باید برای دور کردن رنج از خود باشد. 49
2-11-6-باید از عمر و دارایی خود استفاده کرد. 49
2-11-7-هنگام مرگ از گنج و ثروت هیچ چیزی همراه انسان نخواهد بود. 49
2-11-8-در محافظت از مال همه را باید دزد شمرد. 50
2-11-9-روزی که از دست رفت دیگر بر نمیگردد. 50
2-11-10-سه چیز سبب کمی روزی و دانش می شود. 50
2-11-11-کاهلی سبب کمی روزی و دانش می شود. 50
2-11-12-جوان کاهلی روان را تیره میکند. 50
2-11-13-کسی با کاهلی به آسایش نمیرسد. 50
2-11-14-برای رسیدن به بزرگی باید رنج کشید و اهل خطر بود. 51
2-11-15-باید از قدرت و ثروت یافتن کسی که روزی انسان در سفره ی اوست خوشحال شد. 51
2-12- در وصف طمع و آز. 51
2-12-1-طمع جان را به باد می دهد. 51
2-12-2-طمع سبب کوته زبانی می شود. 51
2-12-3-آز در نهاد همه وجود دارد. 51
2-12-4-آزمندترین افراد درویش ترین افرادند. 51
2-12-5-آزمند حقیر و کوچک است. 52
2-12-6-کسی که آزمندست بنده است. 52
2-12-7-آز چاهی بی بن است. 52
2-12-8-آز چون خانه ای صد در است. 52
2-12-9-آز راهی وحشتناک است. 52
2-12-10-آز سبب مرگ روحی فرد می شود. 52
2-12-11-باید از آز دوری کرد. 52
2-12-12-انسانهای طمع کار بی ارزشند. 53
2-13- در وصف تن و جان. 53
2-13-1-در مقابل تن پروری بوسیلهی دانش باید به روان توجه کرد. 53
2-13-2-تن مانند جهان است که جان پادشاه آن است. 53
2-13-3-جان به همه چیز آگاه است. 53
2-13-4-حفظ تن و جان واجب است. 53
2-14- در وصف راز. 54
2-14-1-راز فاش شدنی است. 54
2-14-2-با زنان نباید راز گفت. 54
2-14-3-با آدم زفت و بیچاره نباید راز را در میان نهاد. 54
2-14-4-به هر ناشناسی نباید راز گفت. 54
2-15- در وصف دشمن و دوست.. 54
2-15-1-در دشمنی دوستی را بپای. 54
2-15-2-در دوستی دشمنی را بپای. 54
2-15-3-نیاز را از دشمن هم باید برآورده کرد. 54
2-15-4-با فقیر و بدبخت دوستی نباید کرد. 55
2-15-5-گرفتن دوست مشکل و پیدا کردن دشمن آسان است. 55
2-15-6-بعد از آشتی نباید دنبال جنگ بود. 55
2-15-7-دشمن زخم خورده تا ابد دشمن است. 55
2-15-8-دشمن پناه داده را نباید اذیت کرد. 55
2-15-9-بعد از پیروزی نباید خون دشمن را ریخت. 55
2-15-10-دشمن را باید به نیروی دیگران از بین برد. 55
2-15-11-نباید نکوهیدگان را یار گرفت. 56
2-15-12-در سختی و آسایش دوستان را باید آزمایش کرد. 56
2-15-13-نباید دشمن را کشت و دوست گردانیدن او. 56
2-15-14-دوست را باید احترام کرد و دشمن را گوشمالی داد. 56
2-15-15-از بدخواه نباید انتظار نیکی داشت. 56
2-15-16-به گفتار و هدیه دادن دشمن نباید اعتماد کرد. 56
2-15-17-باید مواظب گفتار و فریب کاری دشمن بود. 56
2-15-18-دشمن هرگز یک دل نمی شود. 57
2-15-19-بدی دوست بهتر از نیکی دشمنست. 57
2-15-20-هر که مقام دشمن خود را بالا ببرد سبب نابودی خودش می شود. 57
2-16-در وصف جنگ… 57
2-16-1-از جنگ نباید ترسید. 57
2-16-2-در جنگ باید قوی دل بود. 57
2-16-3-به هر خطری نباید دست زد. 57
2-16-4-نباید جان را بیهوده از دست داد. 57
2-16-5-با از خود قوی تر نباید جنگید. 58
2-16-6-کسی قوی تر از تو هم وجود دارد. 58
2-16-7-جایی که پول کارایی ندارد باید از زور استفاده کرد. 58
2-17- در وصف مرگ.. 58
2-17-1-مرگ به ما نزدیک است. 58
2-17-2-انسان مسافر جهان آخرت خواهد شد. 58
2-17-3-تفاوتی میان چگونه مردن نیست. 58
2-17-4-مرگ وقت و سن و سال نمی شناسد. 59
2-17-5-چارهای در برابر مرگ وجود ندارد. 59
2-17-6-از مرگ پیشینیان باید عبرت گرفت. 59
2-17-7-مردی و اندیشه نمی توانند جلوی مرگ را بگیرند. 59
2-17-8-دانش و پرهیز نمی توانند جلوی مرگ را بگیرند. 59
2-17-9-ننازیدن به ظواهر دنیایی چرا که مرگ حتمی است. 59
2-17-10-توانایی آن جهانی در گرو پاکی و دانایی این دنیاست. 59
2-17-11-برای فردای قیامت باید توشه جمعآوری کرد. 60
2-18- در وصف زن و فرزند. 60
2-18-1-شوهر کردن هنر زنان است. 60
2-18-2-از مکر زنان باید ترسید. 6
2-18-3-تفاوت زن نیک با زن بد. 60
2-18-4-ظاهر و باطن زنان متفاوت است. 60
2-18-5-هنر دیگر زنان بچه زاییدن است. 60
2-18-6-خانهنشینی کار زن است. 61
2-18-7-سختترین درد، درد هجران همسر است. 61
2-18-8-همسر درخور باید انتخاب کرد. 61
2-18-9-زن ناپاک و فرزند نادان سبب اندوهاند. 61
2-18-10-فرزند هر کس پیش خودش زیباترین است. 61
2-19- در وصف سوگند و پیمان. 61
2-19-1-اعتمادی به سوگند فرد بیایمان نیست. 61
2-19-2-پیمان شکستن مانند بیدینی است. 61
2-19-3-نباید پیمان و سوگند را نادیده گرفت. 62
2-20- در وصف غم خوردن. 62
2-20-1-هر کسی باید غم خود را بخورد. 62
2-20-2-غم کسی را بخور که غمت را بخورد. 62
2-20-3-نباید غم اتفاق حتمی را خورد. 62
2-20-4-غم از دست رفته را نباید خورد. 62
2-20-5-بر غم دیگران نباید شاید شد. 62
2-21- در وصف خشم و بردباری و خرسندی.. 63
2-21-1-بردباری و خرسندی هر جایی کارآمد نیستند. 63
2-21-2-خرسندی سبب توانگریست. 63
2-21-3-نیرومندترین افراد بردبارترین افرادند. 63
2-21-4-خشم خود را باید فرو خورد. 63
2-21-5-خشم و هوا دشمن انسانند. 63
2-22- در وصف عاقبت بینی.. 63
2-22-1-باید عاقبت بین بود. 63
2-22-2-کسی که عاقبت بین نیست شکست خواهد خورد. 64
2-22-3-عاقبت بین پشیمان نخواهد شد. 64
2-23- در وصف بخت و اقبال. 64
2-23-1-بخت و اقبال هر که خوابید راه نجاتی نخواهد داشت.. 64
2-23-2-به بخت نباید امیدوار بود. 64
2-23-3-در مقابل بخت چاره ای وجود ندارد. 64
2-24- در وصف ذات و سرشت.. 64
2-24-1-ذات و سرشت هر کس در کردار او آشکار می شود. 64
2-24-2-از هر کس متناسب سرشتش باید انتظار داشت. 65
2-24-3-باید به ذات و درون انسانها توجه داشت. 65
2-25- چگونگی انجام دادن کارها 65
2-25-1-در کارها به رهنمون نیاز است. 65
2-25-2- در کارها باید چارهگری کرد. 65
2-25-3-در کارها نباید عجله کرد. 65
2-25-4-کارهای نامناسب بیهوده اند. 65
2-25-5-وقتی کاری بی اندوه و رنج به دست می آید نباید با سختی آن را به دست آورد. 65
2-26- چگونگی رفتار با زیردستان. 66
2-26-1-زیر دستان را باید از نظر مالی تامین کرد. 66
2-26-2-به چاکران باید به اندازهی لیاقتشان مقام داد. 66
2-26-3-کار را بر کهتران نباید خوار گرفت. 66
2-26-4-فرومایه را باید از اطراف خود دور کرد. 66
2-27- خوی انسان تغییرپذیر است. 66
2-28- بهترین هنر سخاوتست. 66
2-29- دادو رز باید بود. 67
2-30- آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند. 67
2-31- نباید به شادمانی ها نازید. 67
2-32- باید اهل پند و اندرز بود. 67
2-33- باید اهل آزمون بود. 67
2-34- از پرخوری باید دوری کرد. 67
2-35- کردار مهم است نه گفتار. 68
2-36- به کسی نباید آزار رساند. 68
2-37- کسی بزرگ است که نزد خدا بزرگ باشد. 68
2-38- سود یکی در گرو زیان دیگری است. 68
2-39- نباید با تنگ دست مشورت کرد. 68
2-40- نباید زیاد خوابید. 69
2-41- شنیدن کی بود مانند دیدن. 69
2-42- پیری و درد عیبهای مرد را آشکار مینمایند. 69
2-43- باید از زفتی دوری کرد. 69
2-43-1باید از درشتخوی دوری کرد و به نرمی رفتار کرد. 69
2-44 — از نا استوران ایمنی مجوی.. 69
2-45- به گمانها نباید اعتماد کرد و عمل کرد. 70
2-46- از نهان رشک و کینه ور باید ترسید. 70
2-46-1-از کسی که از تو میترسد باید ترسید. 70
2-47-در وصف هنر. 70
2-47-1- بهترین هنر آنست که حتی دشمن هم پسندد. 70
2-47-1-هنرمند همیشه به رنج است. 70
2-48- دردی که مرهم دارد باید همان مرهمش را گذاشت. 70
2-49- نباید از قوم و خویش برید. 70
2-50- آدم بیشرم از گفتن هیچ حرفی باکی ندارد. 71
2-51- (زیاد خوری می باعث کم خردی میشود.) 71
2-52- نباید گناه کسی را به پای کسی دیگر نوشت.(نه بر گنهکار و نه بر بیگناه نه باید خشم برانی) 71
2-53- (مهمان ناخوانده را هم باید نکو داشت.) 71
2-54- از بد، بدتر هم وجود دارد. 71
2-55- در رفتار و برخورد باید تعادل را حفظ کرد. 71
2-56- همسایه ی بدان نباید شد. 72
2-57- نباید دزدی کرد. 72
2-58- در جوانی باید کام دل جست. 72
فصل سوم:حماسه در گرشاسب نامه
3-1- حماسه. 73
3-2-مختصات حماسه در گرشاسبنامه: 73
3-2-1- در حماسه همه جا سخن از دلاوری و جنگاوری است. 73
3-2-2-همیشه زنی عاشق قهرمان حماسه میشود. 75
3-2-3-حضور گیاهان عجیب و غریب در حماسه. 76
3-2-4-آیندهبینی و پیشگویی در حماسه نقش مهمی دارد. 77
3-2-5-قهرمان حماسه به سفرهای پرخطری می رود و در نهایت تن درست و پیروز به وطن باز می گردد. 78
3-2-6-قهرمان حماسه قهرمانی قومی و ملی یا نژادی است. 78
3-2-7-در حماسه سخن از دیوان، غولان، جادوان و جادویی است. 79
3-2-8-قهرمان حماسه همه آفاق را سیر و سیاحت میکند. 79
3-2-9-قهرمان حماسه اعمالی انجام میدهد که اهمیت ملی یا معنوی دارد. 80
3-2-10-قهرمان حماسه جانور مهیب یا هیولایی را میکشد. 80
3-2-11-قهرمان حماسه در هر بخش از زندگی خود با یک ضد قهرمان مواجه است. 80
3-2-12-در نبردهای تن به تن جنگهای حماسی از انواع سلاح استفاده میشود. 80
3-2-13-یکی از صحنه های مهیج هر حماسه نبرد تن به تن قهرمان با دشمن اصلی و عوامل اوست.در نبرد گرشاسب با زنگی: 81
3-2-14-در حماسه یکی از ابزارهای جنگی فریب است. 82
3-2-15-در حماسه، با عینیت، اقتدار،سادگی و عظمت مواجه ایم. 82
3-2-16-حماسه دارای سبک عالی، معنایی جدی و الفاظی سنگین و فاخر است. 83
3-2-17-در حماسه اعمال قهرمان خارقالعاده و غیر طبیعی است. 83
3-2-18-قهرمان حماسه موجودی مافوق طبیعی است و گاهی از خدازادگان است و به هر حال مایه های الهی و فوق انسانی دارد. 84
3-2-19-در حماسه نیروهای متافیزیکی نقش مهمی دارند. 85
3-2-20-در حماسه هر کدام از خدایان طرفدار یکی از قهرمانان هستند. 85
3-2-21-در حماسه حیوانات نقشهای بزرگی دارند و نمیتوان آنها را جانوران معمولی به شمار آورد. 86
3-2-22-در حماسه شعر بوسیلهی یکی از الهگان شعر به شاعر الهام میشود. 86
3-2-23-مرگ قهرمان حماسه در حضور مردم نیست. 86
فصل چهارم: مکانهای جغرافیایی
4-1-مقدمه. 88
4-2-نام مکانها……………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………… ..89
فصل پنجم: عجایب در گرشاسب نامه
5-1-مقدمه……………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………… 106
5-2-عجایب در داستانهای گرشاسب نامه……………………………………………………………………………………………………………………………………… ..111
فصل ششم: عناصر سامی و زرتشتی
6-1-مقدمه…………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………… …118
6-2- عناصر سامی.. 118
6-3- عناصر زرتشتی.. 124
فصل هفتم :بلاغت
7-1- مقدمه……………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………. 126
7-2- تشبیه……………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………. 126
7-2-1-تشبیه از نظر حسی و عقلی بودن طرفین.. 128
7-2-2-تقسیم بندی تشبیه از نظر تعداد و ترکیب طرفین…………………………………………………… 130
7-2-3-تقسیم بندی تشبیه ازنظر تعداد و ترکیب تشبیه……………………………………………………………………………………………….. ………..133
7-2-4-تقسیم بندی تشبیه از نظر وجود شرط در تشبیه………………………………………………………………………………………………135
7-2-5-تشبیه ازنظر زاویه تشبیه……………………………………………………………………………………………………………………………………………………….. …136
7-2-6-تقسیم بندی تشبیه ازنظر اشکاری درکلام……………………………………………………………………………………………………………………. …137
7-2-7-تقسیم بندی تشبیه ازنظر وجود یا حذف وجه شبیه و ادات…………………………………………………………………………………. …138
7-2-8-تقسیم بندی تشبیه ازنظر جایگاه و حرمت مشبه نسبت به مشبه به در داشتن وجه…………………………………. …142
7-3-استعاره………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………… …144
7-4-مجاز………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………… ……………146
7-5-کنایه…………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………….. …150
7-6-بدیع………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………….. …….154
7-6-1-بدیع لفظی……………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………. …154
7-6-2-بدیع معنوی…………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………. …165
فصل هشتم: نتیجه گیری: …………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………… 173
جدول…………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………. 173
نمودار…………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………. 176
منابع و مآخذ: 180
مقدمه
علی بن احمد الاسدیالطوسی الشاعر: تاریخ تولد وی دقیقاً معلوم نیست، اما آنچه تذکرهنویسان و سایر پژوهندگان دربارهی او نوشتهاند این است که از شاعران بزرگ حماسه سرای ایران درقرن پنجم است که در اواخر قرن چهارم یا اوایل قرن پنجم ولادت یافته است. سال وفاتش را بیشتر 465 هجری دانستهاند بی شک مولد و موطن اصلی اسدی شهر طوس می باشد چنانچه خود در سبب گفتن قصه در آغاز گرشاسب نامه چنین می گوید :
زهر گونه رأیی فکندند بن |
پس آنگه گشادند بند سخن |
که فردوسی طوسی پاک مغز |
بدادست داد سخن های نغز |
به شهنامه گیتی بیاراستست |
بدان نامه نام نکو خواستست |
تو همشهری او را و همپیشهای |
هم اندر سخن چابک اندیشهای(اسدی،1389: 39) |
اما از آنجا که طوس و خراسان پر از آشوب و غوغای ترکان شده بود درحدود نیمهی قرن پنجم به نخجوان سفر می کند و در آنجا از مهر و محبت شاه ارّانی ملک بودلف بهرهها مییابد بهطوریکه گرشاسب نامه را به نام او میسراید :
مجوی اندرین کار جز کام اوی |
منه مهر بر وی بجز نام اوی |
که تا جایگه یافتی نخجوان |
بدین شاه شد بخت پیرت جوان ( همان،40 ) |
« دولتشاه سمرقندی در تذکرۀ الشعرا گفته است که او استاد فردوسی طوسی بود و به دنبال این ادعا افسانهی کودکانهای نقل کرده است. در اینکه اسدی در روزگار سلطان محمود استاد فرقهی شعرای خراسان بود و او را بکرات تکلیف نظم شاهنامه کردند، نپذیرفت و فردوسی را که شاگرد او بود شایستهی این کار دانست و به نظم شاهنامه تشویق کرد و بعد از آنکه فردوسی از غزنین گریخت و به مازندران رفت و پس از چندی به طوس بازگشت. در مرض موت باستاد خود (یعنی اسدی !) گفت که قسمتی از نظم شاهنامه باقی مانده است، اسدی گفت:ای فرزند غمگین مباش و از پیش فردوسی برفت و تا نماز دیگر چهارهزار بیت! باقی شاهنامه را به نظم آورد و هنوز فردوسی درحال حیات بود که سواد آن ابیات مطالعه نمود ! … ) (صفا،1383، 255 )
گروهی دیگر از پژوهندگان نیز به وجود دو اسدی قائل شده اند. نخستین « ابوالنصر احمدبنمنصور و اسدی دوم پسر او «علی» بوده است. که اسدی پدر یعنی ابونصراحمدبنمنصور گویندهی مناظرات و استاد فردوسی تصور شده و اسدی پسر علیبناحمد شاعر گرشاسبنامه و نویسندهی لغت فرس تصویر شده است .
به هر صورت این اقوال چون به مدرک و دلایل کافی استوار وابسته نیستند درخور و شایستهی توجه نمیباشند. و باید گفت که علی بن احمد اسدیطوسی استاد فردوسی نبوده و اینان که قائل به دو اسدی پدر و پسری می باشند نیز راهی خطا را رفته اند.
1-1-1-ممدوحین اسدی و طوسی
1-امیر ابودلف پادشاه نخجوان که اسدی گرشاسب نامه را به نام او سروده است. اطلاع خاصی دربارهی ابودلف وجود ندارد. تنها اسدی در آغاز گرشاسب نامه در وصف اوچنین می گوید:
شه ارمن و پشت ایرانیان |
مه تازیان، تاج شیبانیان |
ملک بودلف شهریار زمین |
جهاندار ارّانی پاک دین |
بزرگی که با آسمان همبر است |
زتخم براهیم پیغمبر است (اسدی،1389: 40) |
که دارای برادری است به اسم ابراهیم :
برادرش چون ماه آن پاکزاد |
براهیم بن صفر با فر وداد (همان،43 ) |
و نام پسرش محمود است :
جهان خرم از فرو آورند اوی |
هم از میرمحمود فرزند اوی ( همان، 43) |
امیر بودلف با توجه به گفتههای اسدی درگرشاسبنامه : پادشاهی ارّانی از نسل حضرت ابراهیم است که از خاندان شیبانی است و برسرزمین ارمنستان حکمرانی میکند .از آنجا که فردی مسلمان و معتقد است غزوههای زیادی با کفار دارد بودلف پادشاهی شجاع، عادل، بخشنده ومردمدار است.
2- امیر اجل شجاعالدوله:ابوالشجاع منوچهربن شاور از پادشاهان شدّادی که گویا ازسال 456 تا 503 یا 504 هجری در آنی از بلاد ارمنستان حکومت میکرده است اسدی مناظرهی قوس و رمح را در مدح این پادشاه سروده است:
نامور میراجل والا منوچهر اصل ملک |
تاج شاهان و شجاع دولت و فخر و تبار |
3-ابوالوفا : که اطلاع دقیق دربارهی او نیست فقط میدانیم اسدی مناظرهی آسمان و زمین را درمدح او سروده است.
4- ابونصر خلیلبناحمد:از او نیز اطلاعی دردست نیست،اما اسدیطوسی دو مناظرهی مغ و مسلمان وهمینطور مناظرهی شب و روز را مدح ایشان سروده است.
1-1-2-آثار اسدی طوسی
1-لغت فرس : قدیمیترین لغتنامه فارسی است و چون اشعار زیادی از شاعران قرن چهارم و اوایل قرن پنجم در این لغتنامه آمده است ضمن اینکه شعرای ناشناختهای از این طریق نامشان به آیندگان رسیده است،در باب تحقیق در تاریخ شعر فارسی نیز کتاب مفیدی است.
لغت فرس از نمونههای بلیغ وشیوای نثر فارسی است.
2- مناظرات :که اسدی طوسی درهریک، مناظرهای را بین دو طرف تخیل کرده و دلایل هریک را بر ترجیح خود نسبت به دیگری بیان کرده است و در آخر یکی را مجیب و دیگری را مجاب ساخته و آنگاه به مدح ممدوح خود تخلص کرده است. اسدی دراین مناظرات خیلی موفق نبوده است و شعری ساده و معمولی را ارائه داده است. آنچه باعث باقی ماندن این مناظرات شده است تازگی کار اسدی دراین زمینه می باشد.از مناظرههای ذکر شدهی اسدی میتوان : مناظرهی آسمان و زمین، در مدح ابوالفا، مناظرهی مغ و مسلمان و مناظرهی شب و روز درمدح ابونصر خلیلبناحمد، مناظرهی نیزه و کمان در ستایش امیر منوچهر، مناظرهی شب و روز ، مناظرهی عرب و پارسی را نام برد.
3-کتابت نسخهای از کتاب « الابنیه عن حقایق الادویه » تألیف ابومنصور موفق الدین علیهروی. که در شوال سال 447 هجری قمری از استنساخ آن فارغ شده است.
4-گرشاسبنامه:داستان منظومی است که نسخهای متفاوت آن بین7تا11 هزار بیت دارند. این اثرحماسی بر وزن فعولن، فعولن، فعولن، فعل و در بحر متقارب مثمن محذوف یا گاهی مقصور سروده شده است. چنانچه اسدی خود در پایان کتاب ذکر کرده است:
شد این داستان بزرگ اسپری |
به پیروزی و روز نیک اختری |
زهجرت بر او بر سپهری که گشت شده چارهصد سال و پنجاه و هشت (همان،414).
تاریخ پایان کتاب سال 458 هجری قمری است.
این اثر حماسی سرگذشت گرشاسب پهلوان بزرگ سیستان را بیان میکند.به طوریکه چون جمشید ازضحاک شکست میخورد به سیستان فرار میکند و در آنجا با دختر کورنگ، شاه آن سرزمین ازدواج میکند از آنان شیدسپ و از شیدسپ، طورگ و از طورگ، شم، و از شم، اثرط و از اثرط ، گرشاسپ متولد می شود.
گرشاسب بعد از اینکه در حضور ضحاک هنرنمایی میکند درجنگی اژدهایی هولناک را نابود میکند و سپس ببر ژیان را از پای در میآورد.در نبردی بهو حاکم سرندیب را شکست میدهد سپس درسیر و سیاحتی طولانی از مناطق عجیب و غریب هند از جمله:جزایرهرنج، رامنی، هردزور، اسکونه،کرگدن، هدکیر، دیومردمان،استرنگ،موران،مردم سربینی بریده،درخت واق واق، قالون،بند آب، رونده،تاملی ، درخت هفت میوه دیدن میکند و در همین سفر دخمهی سیامک را مییابد، سگسار را شکست میدهد، اژدهایی دیگر را می کشد، بتخانههای عجیب و غریبی را مشاهده میکند و سپس به ایران بر میگردد. چندی نمیگذرد که به کشور روم میرود با دخترشاه آن سرزمین ازدواج میکند.در مسیر بازگشت در بیابانی زنگی را شکست میدهد و شهر زرنج را بنیان مینهد .
چون اثرط از شاه کابل شکست میخورد، گرشاسب به کمک اثرط میآید، شاه کابل را شکست میدهد به بتخانهی سو بهار میآید سپس بر تخت سرزمین کابل به شاهی می نشیند . چندی نمیگذرد شهر سیستان را بنیان مینهد.
تا اینکه ضحاک به دیدارش میآید و گرشاسب دوباره نبردهای خود را در منطقهی جغرافیایی آفریقا از سر میگیرد . ابتدا شاه لاقطه را شکست میدهد سپس منهراس
دیو را از پای درمیآورد، آنگاه شاه قیروان را شکست میدهد، به قرطبه میرسد، برهمن رومی از دنیای جان برای او سخن میگوید و شاه روم به استقبالش میرود تا اینکه درنهایت به ایران برمیگردد. اثرط دار فانی را وداع میگوید، فریدون با شکست ضحاک بر تخت پادشاهی مینشیند و گرشاسب را به همراه نریمان به جنگ تورانیان و چینیان میفرستد.چون تورانیان و چینیان را شکست میدهند به ایران بر میگردند .
چندی نمیگذردگرشاسب گنجی که به نزد شاه طنجه به امانت نهاده بود را درخواست میکند. چون شاه طنجه گنج را باز پس نمیدهد گرشاسب با شکست دادنش و آوردن چند شاهد گنج را باز پس میگیرد و با دیدن عجایبی دیگر به ایران بر میگردد و سپس دارفانی را وداع میگوید.
1-1-3- مأخذ گرشاسب نامه :
با توجه به آنچه اسدی طوسی خودبیان کرده است منبع اصلی گرشاسب نامه کتابی بوده باقی مانده از روزگاران کهن :
زکردار گرشاسب اندر جهان |
یکی نامه بد یادگار از مهان |
پر از دانش و پند آموزگار |
هم از راز چرخ و هم از روزگار |
زفرهنگ ونیرنگ وداد و ستم |
زخوبی و زشتی و شادی و غم |
زنخجیر و گردن فرازی و رزم |
زمهر دل و کین و شادی و بزم |
که چون خوانی از هردری اندکی |
بسی دانش افزاید از هر یکی ( همان:44 ) |
و معلوم است که این کتاب مشحون بوده است از علوم و فنون مختلف، اخلاق و رفتار، آئین و آداب رزم و بزم، شکار ، خوب و بد روزگار و همین طور سرگذشت گرشاسب پهلوان سیستانی. که البته استاد