1-1. مقدمه. 2
1-2. بیان مسئله. 3
1-3. اهمیت و ضرورت پژوهش…. 10
1-4. اهداف پژوهش…. 11
1-5. پرسش های پژوهش…. 11
1-6. فرضیه های پژوهش…. 12
1-7. تعاریف عملیاتی متغیرها 12
فصل دوم: ادبیات و پیشینه پژوهش…. 14
2-1 .موضعگیری های نظری پیرامون اضطراب کودکان.. 15
2-1-1. ماهیت و تعریف اضطراب… 15
2-1-2. اختلالات اضطرابی در کودکان.. 17
2-1-3. شیوع اختلالات اضطرابی در کودکان.. 19
2-1-4. نظریههای روانشناختی پیرامون اضطراب کودکی 20
2-1-4-1. دیدگاه روانکاوی.. 20
2-1-4-2. دیدگاه رفتاری.. 22
2-1-4-3. دیدگاه شناختی.. 23
2-1-4-4. دیدگاه بین فردی.. 23
2-2. موضعگیریهای نظری درخصوص افسردگی کودکان. 25
2-2-1. تعریف افسردگی.. 26
2-2-2. علائم و نشانههای بالینی افسردگی 28
2-2-3. همهگیرشناسی و سیر افسردگی.. 28
2-2-4. نظریههای افسردگی.. 31
2-2-4-1. نظریههای زیست شیمیایی افسردگی.. 31
2-2-4-2. نظریههای روانكاوی افسردگی.. 32
2-2-4-3. نظریههای یادگیری افسردگی.. 33
2-2-4-4. نظریههای شناختی افسردگی.. 33
2-2-5. شکلگیری افسردگی در کودکان 36
2-2-6. پدیدارشناسی افسردگی کودکان. 37
2-2-6-1. نشانههای وابسته به افسردگی.. 37
2-2-6-2. نشانههای وابسته به رنج افسردهوار. 37
2-2-6-3. نشانههای دفاعی علیه افسردگی.. 45
2-2-6-4. رفتارهای معادل افسردگی.. 47
2-3. موضعگیری نظری درخصوص خودکارآمدی والدینی.. 49
2-3-1. تعریف خودکارآمدی والدینی.. 49
2-3-2. نقش خودکارآمدی والدینی.. 52
2-3-3. عوامل موثر بر خودکارآمدی والدینی.. 54
2-3-3-1. وضعیت اجتماعی- اقتصادی.. 59
2-3-3-2. خصوصیات والدین.. 62
2-3-3-3. خصوصیات کودک…. 62
2-4. موضعگیری نظری درخصوص آموزش تعامل والد- كودك…. 65
2-4-1. ماهیت و نقش تعامل والد – کودک…. 65
2-4-2. نظریههای مختلف پیرامون تعامل والد – کودک…. 54
2-4-2-1. نظریه اریكسون.. 59
2-4-2-2. نظریه راجرز. 62
2-4-2-3. نظریه فروید. 62
2-4-3. درمان تعامل والد- فرزند بر اساس رویکرد تحولی- تفاوتهای فردی مبتنی بر ارتباط.. 65
2-4-3-1. رشد هیجانی کارکردی (D) 65
2-4-3-2. تفاوت های فردی (I). 79
2-4-3-3. روابط و تعاملات ®. 81
2-4-4. درمان مبتنی بر تعامل والد- کودک…. 81
2-4-5. درمان تعامل والد- کودک برای کودکان دارای اختلالات اضطرابی.. 90
۲-5. موضعگیریهای نظری پیرامون بازی درمانی.. 92
2-5-1. تعریف بازی.. 95
۲-5-2. کاربردهای مختلف بازی در درمان کودکان.. 73
۲-5-2-1. افزایش درک تشخیصی.. 74
۲-5-2-2. خلق اتحاد درمانی.. 74
این مطلب را هم بخوانید :
۲-5-2-3. تسهیل بیان کلامی و برون ریزی تنش و مطالب ناهشیار. 78
۲-5-2-4. اهمیت تکاملی بازی.. 79
۲-5-2-5. ورود به دنیای کودک از طریق تجربیات بازی.. 81
۲-5-3. تعریف بازی درمانی.. 81
۲-5-4. تجربه کودک در بازی درمانی.. 90
2-5-5. اهمیت بازی درمانی.. 92
۲-5-5-1. نقش بازی در رشد شناختی کودکان.. 95
۲-5-5-2. ارزش درمانی بازی.. 103
۲-5-5-3. نقش بازی در رشد جسمانی.. 104
۲-5-5-4. نقش بازی در رشد روانی- اجتماعی و ارتباط با همسالان.. 117
2-6. یافتههای پژوهشی در خصوص موضوع تحقیق.. 118
فصل سوم: روش تحقیق.. 119
3-1. طرح پژوهش…. 127
3-2. جامعه. 119
3-3. حجم نمونه. 127
3-4. روش نمونهگیری.. 139
3-5. ابزار تحقیق.. 119
2- مقیاس افسردگی کودکان.. 127
3- مقیاس خودکارآمدی والدینی.. 139
3-6. روش اجرای تحقیق.. 119
3-7. روش تجزیه و تحلیل دادهها 127
3-8. ملاحظات اخلاقی.. 139
فصل چهارم: یافته های آماری تحقیق.. 119
4-1. مقدمه. 120
4-2. بررسی جمعیت شناختی.. 139
4-3. بررسی توصیفی اطلاعات… 119
4-4. تجزیه و تحلیل استنباطی دادهها 127
فصل پنجم : بحث و نتیجه گیری.. 119
5-1. بحث و نتیجهگیری.. 127
5-2. جمع بندی نهایی.. 119
5-3. محدودیت های پژوهش…. 127
5-4. پیشنهادهای پژوهش…. 139
منابع 119
چكیده انگلیسی.. 139
مقدمه
توجه به وضعیت سلامت جسمی، روانی، اجتماعی، فرهنگی و علایق کودکان و فراهم آوردن زمینه لازم برای تحقق یک زندگی پویا و سالم برای آنها، ضامن سلامتی جامعه برای سالهای آینده به شمار می رود. کودکان از اقشار مستعد جامعه و سازندگان آینده کشور خویش میباشند و سطح سلامت آنها تأثیر بسزایی در یادگیری و افزایش آگاهی علمی و موفقیتهای تحصیلی شان در آینده خواهد داشت. بنابراین امروزه تلاش در جهت شناخت آسیبشناسی روانی در کودکان به عنوان یک هدف ویژه برای بهبود جامعه به شمار میرود (چراغ ملایی، خسروی و بنی جمال،1389).
دوران کودکی به خاطر نقش و اهمیتی که در زندگی انسان دارد، در هر زمان مورد توجه دانشمندان، روانشناسان و نویسندگان آن عصر بوده است. روانشناسان مختلف نحوهگذران این دوران را تعیین کننده زندگی روانشناختی فرد در بزرگسالی دانستهاند. همه این اشارات و توجهات نشان دهنده اهمیتی است که این دوره از زندگی میتواند داشته باشد. این دوره را همچنین میتوان مرحله مهمی در اکتساب رشد روانی- اجتماعی تلقی کرد (رابین و کاپلان[1]،2010).
یکی از مشکلات عمده که تاثیر بازدارنده و مهمی بر کارآمدی و پویایی کودکان دارد و از شکلگیری سالم هویت و نیز شکوفایی استعدادها و قوای فکری و عاطفی در آنان جلوگیری میکند، بروز علائم آسیب شناسی روانی از قبیل اضطراب و افسردگی است. از مهمترین موانع سازگاری کودکان با محیط های اجتماعی از قبیل مدرسه و همسالان، علائم اضطراب و افسردگی میباشد. در سی سال گذشته به علائم آسیب شناسی روانی کودک به عنوان یک مسئله خیلی مهم و مورد علاقه توجه شدهاست و پژوهشهای گستردهای در جهت درک این پدیده، عوامل موثر بر آن و مداخلات مفید برای کاهش آن انجام شده است (کویدمیر و دمیر[2]،2008). علائم اضطراب و افسردگی از مشکلاتی هستند که کودکان زیادی از آن رنج میبرند و به مشکلاتی از قبیل افت تحصیلی و ناتوانی در استفاده از تواناییهای بالقوه کودک منجر میشوند (منتظرغیب و قدسی،1388).
با توجه به آثار نامطلوب اضطراب و افسردگی بر جنبههای مختلف سلامت و رشد روانی کودکان، بررسی مداخلات تاثیر گذار بر این متغیرها از اهمیت بسزایی برخوردار است. لذا محقق در تحقیق حاضر بر آن شد تا به بررسی و مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر تعامل والد- كودك و بازیدرمانی کودک محور بر علائم اختلالات اضطرابی و افسردگی کودکان دبستانی و خودکارآمدی والدین آنها بپردازد.
1-2. بیان مسئله
از دیدگاه بسیاری از پایهگذاران علم روانشناسی، دوران کودکی، دوران سرنوشت سازی است که نحوه گذران آن، تعیینکننده چگونگی زندگی بزرگسالی بشر است. بااینوجود تا چندی پیش به مشکلات روانشناختی کودکان اهمیت لازم داده نمیشد و مباحث آسیبشناسی روانی بیشتر حول محور بزرگسالان قدم برمیداشت؛ اما امروزه ثابت شده است که در دوران کودکی نیز انسان استعداد زیادی برای ابتلا به انواع بیماریهای روانی دارد. یکی از مشکلات روانشناختی گریبانگیر کودکان، اضطراب[3] است. اضطراب یکی از شایعترین اختلالات در میان کودکان است (لوبی[4]،2013).
در دورههایی از رشد تقریباً همه كودكان وقتی از مراقبان اصلی خود دور میشوند و یا در محیطی جدید و ناآشنا قرار میگیرند، اضطراب را تجربه میكنند. در حقیقت بروز گونههای خاصی از اضطراب، مانند اضطراب جدایی در سالهای نوپایی كودك (18 تا 24 ماهگی) از دیدگاه رشدی امری عادی است؛ نوپایان اغلب در لحظههای جدایی از والدین گریه میکنند، به آنها میچسبند و قشقرق راه میاندازد (عباسی و همکاران،1389)؛ اما علائم اضطراب در برخی کودکان در مراحل بعدی رشدی بهصورت نابهنجار ادامه مییابد و عملکرد روانی- اجتماعی آنها را مختل میکند. در چنین مواقعی باید علائم را با دقت بیشتری مورد بررسی قرار داد و آنها را در طبقات تشخیصی اختلالات اضطرابی گنجاند (انجمن روانپزشکی امریكا[5]، 2013).
اضطراب در کودکان حالتی است كه با احساس وحشت مشخص میشود و با علائم جسمی كه بیانگر افزایش فعالیت دستگاه عصبی خودمختار است، همراه است. اضطراب بر عملكرد جسمانی و شناختی اثرگذار است و موجب تحریفهای ادراكی میشود (سادوک و سادوک،1391). اضطراب معمولاً بهعنوان احساس پراکنده و مبهم و نامطبوع ترس و تشویش تعریف میشود. کودک مضطرب خصوصاً در مورد خطرات ناشناخته بسیار نگران است و ترکیبی از این علائم را نشان میدهد: طپش قلب، تنگی نفس، شبادراری، جویدن ناخن، اسهال، بیاشتهایی، سستی، سرگیجه، تعریق، بیخوابی، تکرار ادرار و لرزش بدنی (رومر و اورسیلو،2002 ). اضطراب یک حالت خلقی منفی است که با علائم جسمی مانند تنش عضلانی و اندیشناکی[6] نسبت به آینده مشخص میشود (بارلو، 2007). اضطراب یک علامت هشداردهنده است که خبر از خطری قریبالوقوع میدهد و شخص را برای مقابله آماده میسازد. ترس که یک علامت هشداردهنده مشابه است، از اضطراب با خصوصیات زیر تفکیک میشود: ترس واکنش به تهدیدی معلوم، خارجی و از نظر منشأ بدون تعارض است، اما اضطراب واکنش در مقابل خطری نامعلوم، درونی، مبهم و از نظر منشأ همراه با تعارض است (سادوک و سادوک، 1390).
تحقیقاتی که در زمینه اضطراب کودکان انجام شده است، نرخ شیوع این اختلال در کودکی را 5/13 درصد گزارش نمودهاند (سادوک و سادوک،1391). پژوهشهای مرتبط با علائم اضطراب کودکان در دو مسیر به انجام رسیدهاند. یک دسته از این پژوهشها به بررسی عوامل تأثیرگذار بر شکلگیری اضطراب کودکان پرداختهاند و دسته دیگر تأثیرات علائم اضطرابی را بر رشد روانی- اجتماعی کودکان موردتوجه قرار دادهاند. پژوهشهایی که به بررسی عوامل تأثیرگذار در ایجاد علائم اضطرابی کودکان پرداختهاند، از یکسو این اختلالها را نوعی واکنش کودک نسبت به نابسامانیهای خانوادگی دانستهاند (شنیدر[7] و همکاران، 2011) و از سوی دیگر، به محرکهای محیطی نامناسب مانند عدم پذیرش کودک، عدم محبت و حمایت کافی از طرف والدین، افراط در محبت، نابسامانی در خانواده، عدم مراقبت و دلسوزیهای مادر، دلبستگی ناایمن در دوران کودکی و استرس والدین نسبت دادهاند (پاندینا[8]، بیلدر[9] و کیت[10]، 2007). همچنین، نبود تعامل مناسب بین کودک و والدین، محرومیت هیجانی در دوران کودکی، نبود تکیهگاهی که نیازهای مراقبتی و رشدی کودک را برآورده سازد، والدین غیر پاسخگو، اعتماد کم و فاصله زیاد بین والدین و فرزند، نبود همدردی مشترک در مسائل استرسزا، در سوق دادن کودکان به سمت علائم اضطراب از نقش تعیین کننده و انکارناپذیری برخوردارند (پری[11]، 2007).
تحقیقاتی که به بررسی تأثیرات اضطراب بر رشد روانی- اجتماعی کودکان پرداختهاند، حاکی از این هستند که اضطراب نهتنها در زمان بروز باعث ایجاد مشکلاتی در تجربه استقلال کودک در محیطهای بازی و تحصیلی میگردد، بلکه شکلگیری مهارتهای اجتماعی که اساس پیشرفت تحصیلی و شغلی او در آینده هستند را با مانع مواجه میسازد. این تحقیقات نشان داده است که کودکان مبتلا به اضطراب در بزرگسالی نسبت به کودکانی که اضطراب را نشان ندادهاند، وضعیت روانشناختی نامناسبتری دارند و بیماریهای روانی بیشتری را گزارش میکنند (پترسون و کارتر[12]،2007؛ نقل از کندال،2013).
بخشی از مطالعاتی که در رابطه با تأثیرات بلندمدت اضطراب کودکان انجام شده است، نشان دادهاند که تجربه اضطراب در دوره کودکی، مشکلاتی را برای افراد ایجاد میکند که علاوه بر ناراحتیهای شخصی، ممکن است بر چگونگی پیشرفت تحصیلی و اجتماعی آنها در دوره نوجوانی و بزرگسالی نیز، تأثیرات منفی داشته باشد (فینوکان و مرکر،2006). از سوی دیگر، تحقیقات طولی مختلف حاکی از این است که تجربه نشانگان اضطراب در دوران کودکی، پیشایند گرایش به مصرف مواد مخدر و دیگر اختلالات روانی است و درصورتیکه فرایند درمان اضطراب به درستی انجام نگیرد، افت شدید سازگاری اجتماعی پیشبینی میشود (زولونسکی و همکاران،2006).
بر اساس گزارش لاست[13] (2006؛ نقل از کندال،2013) سهچهارم كودكانی كه از مدرسه گریزانند مبتلا به اختلال اضطراب میباشند و در صورت عدم اقدام بهموقع برای درمان ممكن است این كودكان بهطور ثانوی دچار اختلالات روانی شدید شوند. اختلالات اضطرابی به نظر میرسد چنانچه درمان نشود دارای سیری مزمن خواهد بود (لوینسون، هولمدنوما، اسمال، سیلی و جوینر[14]، 2008؛ نقل از کندال،2013)؛ بنابراین با توجه به تأثیرات منفی اضطراب بر جنبههای مختلف زندگی روانشناختی کودکان، پرداختن به آن و شناسایی مداخلات تأثیرگذار بر آن از اهمیت بسزایی برخوردار است.
از نشانگان آسیبشناسی روانی که در میان کودکان مبتلا به اضطراب بهوفور مشاهده میشود و در اکثر موارد با اختلالات اضطرابی همبودی دارد، افسردگی است. افسردگی، اختلالی است كه خصوصیت اول و عمده آن تغییر خلق است و شامل یك احساس غمگینی است كه از یك ناامیدی خفیف تا احساسات یأس شدید ممكن است نوسان داشته باشد. این تغییر خلق نسبتاً ثابت و برای روزها، هفتهها ماهها و یا سالها ادامه دارد و برای این تغییر خلق تغییرات مشخصی در رفتار، نگرش، تفكر، کارایی، اعمال بدنی وجود دارد. افسردگی از تواناییهای زیستی، جسمانی، فعالیت و اراده شخص میكاهد و با پیش آوردن اختلالهای ذهنی اعتمادبهنفس او را متزلزل میكند. در کودک بهنجار افسردگی شدید تنها در پی یك عام اندوهبار مانند از دست دادن یكی از عزیزان یا شكست در یكی از جنبههای زندگی و یا ناامیدی بروز میكند. زمانی میتوان افسردگی را بیماری دانست كه از نظر شدت و مدت با عامل اندوهبار پیشآمده در زندگی کودک تناسبی نداشته باشد (سادوک و سادوک،1391).
افسردگی یکی از شایعترین مشکلات حیطه سلامت روان در جهان و علائم افسرده ساز رایجترین شکایات کودکان و نوجوانان است. میزان شیوع افسردگی در طی عمر برای نوجوانان در سراسر دنیا 14 درصد تخمین زده شده است، اما میزان شیوع افسردگی کودکی و نوجوانی در ایران بهطور دقیق مشخص نیست و علت آن عدم انجام یک تحقیق کامل و مبتنی بر نمونهگیری صحیح در کل کشور است. این میزان در تحقیقات مختلف و بر مبنای پرسشنامههای مختلف محقق ساخته، پرسشنامه افسردگی بک و پرسشنامه افسردگی کودکان کواکس (CDI) بین 10 تا 30 درصد برآورد شده است (بانکی، امیری و اسعدی،1388). با توجه به شیوع گسترده افسردگی در کودکان و نوجوانان، گاهی اوقات از آن بهعنوان بیماری سرماخوردگی در میان اختلالات روانپزشکی کودکان یاد میشود (استافر،2000). به دلیل اینکه تقریباً دوسوم کودکان افسرده به بزرگسالان مبتلا به افسردگی اساسی تبدیل میشوند و 10 تا 15 درصد آنها از این طریق به زندگی خود خاتمه میدهند، پرداختن به اختلال افسردگی در کودکان و شناسایی روشهای درمانی اثربخش بر کاهش آن از اهمیت بسزایی برخوردار است (سگال، ویلیامز و تیزدل، 2002).
از دیگر عواملی که تأثیر قابلملاحظهای بر شکلگیری اختلالات اضطرابی در کودکان دارد، ویژگیهای روانشناختی والدین آنها علیالخصوص خودکارآمدی است. بسیاری از رفتارهای انسان با سازوکارهای نفوذ بر خود، برانگیخته و كنترل میشوند. در میان مكانیسمهای نفوذ برخود، هیچکدام مهمتر و فراگیرتر از باور به خود كارآمدی شخصی نیست. اگر فردی باور داشته باشد كه نمیتواند نتایج مورد انتظار را به دست آورد و یا به این باور برسد كه نمیتواند مانع رفتارهای غیرقابلقبول شود، انگیزه او برای انجام كار كم خواهد شد. اگرچه عوامل دیگری وجود دارند كه بهعنوان برانگیزندههای رفتار انسان عمل میکنند، اما همه آنها تابع باور فرد هستند. خودكارآمدی، توان سازندهای است كه بدان وسیله، مهارتهای شناختی، اجتماعی، عاطفی و رفتاری انسان برای تحقق اهداف مختلف، بهگونهای اثربخش ساماندهی میشود (بندورا،2006). خودكارآمدی به داشتن مهارت یا مهارتها مربوط نمیشود، بلكه به داشتن باور به توانایی انجام كار در موقعیتهای مختلف، اشاره دارد. خودکارآمدی عبارت است از باور فرد، در این خصوص که توانایی انجام تکالیف را دارد یا خیر. خودکارآمدی بر روشن شدن لیاقت و قابلیت فرد، برای کنار آمدن مؤثر با بسیاری از موقعیتهای تنشزا مبتنی است (شوارزر و لوزیسیزک،
[دوشنبه 1399-06-31] [ 07:57:00 ب.ظ ]
|