چکیده

هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی آموزش مهارت های زندگی بر سازگاری اجتماعی مادران دارای کودک کم توان ذهنی بود. طرح پژوهش، ازنوع پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل است.جامعه آماری شامل کلیه مادران دارای کودک کم توان ذهنی در شهرستان سیرجان بوده است. حجم نمونه30نفر که شامل گروه آزمایش(15نفر) و گروه کنترل(15نفر) بود. روش نمونه گیری دردسترس بوده است. ابتدا سازگاری اجتماعی هر دوگروه آزمایش و کنترل قبل از آموزش 5مهارت زندگی(مقابله با هیجانات، روابط فردی وبین فردی، مدیریت زمان، حل مسئله، تفکر نقاد)ومهارت های، خودآگاهی، مقابله با استرس، ارتباط مؤثر، توسط پرسشنامه سازگاری بل مورد ارزیابی قرار گرفت. سپس در گروه آزمایش 10 جلسه، 60دقیقه ای مهارت های زندگی، خود آگاهی، مقابله با استرس، ارتباط مؤثر به صورت گروهی آموزش داده شد.بعداز پایان هر مهارت هر دو گروه با پس آزمون مورد ارزیابی قرار گرفتند. تحلیل داده ها با استفاده از تحلیل کوواریانس تک متغیری انجام گردید. یافته های پژوهش نشان داد که آموزش مهارتهای زندگی(5مهارت)، خودآگاهی، ارتباط مؤثر برسازگاری اجتماعی تأثیر داشته وبین دو گروه از نظر سازگاری اجتماعی تفاوت معنی داری وجود داشته است و آموزش مقابله با استرس بر سازگاری اجتماعی تأثیر نداشته وبین دو گروه ازنظر سازگاری اجتماعی تفاوت معنی داری وجود نداشته است.

کلید واژه ها: مهارت های زندگی- سازگاری اجتماعی- کم توان ذهنی

 1-1مقدمه

از آنجا که بسیاری از مشکلات و دشواری های زندگی امروزه اجتناب ناپذیر بوده و افراد جامعه همواره با آنها دست به گریبان هستند لذا ایجاد و تقویت توانائی ها و مهارت هایی که در شرایط دشوار ضامن سلامت روانی افراد باشد، ضروری است. به خوبی مشخص شده است که بزرگسالان جوان با توجه به موقعیت اجتماعی و شرایط زندگی خود مسائلی از قبیل اختلافات روانی، افسردگی، رفتارهای ناسالم و افکار خودکشی را تجربه می کنند. توانایی انجام رفتارهای سازگارانه و مثبت به گونه ای که فرد بتواند با چالش ها و ضرورت های زندگی روزمره کنار بیاید یکی از اصولی ترین اقداماتی است که افراد باید بیاموزند.

آموزش مهارت های زندگی[1] می تواند کمکی برای رسیدن به این هدف باشد. این آموزش ها تأثیر مثبتی بر سطح احساس، طرز فکر و نحوه رفتار افراد  جامعه خواهد داشت. مهارت های زندگی مربوط به نحوه عمل و رفتارند و اگر به صورت عملی آموخته شوند می توانند با تغییر رفار در تک تک افراد جامعه باعث ارتقا جامعه شوند.

اهمیت و ضرورت آموزش مهارت های زندگی زمانی مشخص می شود که بدانیم آموزش مهارت های زندگی موجب ارتقای تواناییهای روانی- اجتماعی می گردد. این تواناییها فرد را برای برخورد موثر با کشمکش ها و موقعیت های زندگی یاری می بخشند، و به او کمک می کنند تا با سایر انسانها، جامعه و فرهنگ و محیط خود مثبت و سازگارانه عمل کند و سلامت روانی خود را تأمین نماید. بدین ترتیب، تمرین مهارت های زندگی موجب تقویت یا تغییر نگرش ها، ارزش ها و رفتار انسان می گردد، در نتیجه با پدید آمدن رفتارهای مثبت و سالم بسیاری از مشکلات قابل پیشگیری خواهند بود (ناصری، 1384).

اصطلاح مهارت های زندگی به گروه بزرگی از مهارت های روانی- اجتماعی و میان فردی گفته می شود که به افراد کمک می کند تا تصمیمات خود را آگاهانه اتخاذ کنند، به طور موثر ارتباط برقار رکنند، مهارت های مقابله ای و مدیریت شخصی خودی را گسترش دهند و زندگی سالم و پر بار داشته باشند. در سال 1996 میلادی، سازمان بهداشت جهانی به منظور پیشگیری و همچنین افزایش سطح بهداشت روانی افراد و جامعه، برنامه ای با عنوان آموزش مهارت های زندگی،  سه طبقه ی کلی همراه با زیر طبقات آن را به شرح زیر ارایه کرده است:

1 ) ارتباط و روابط میان فردی که شامل مهارت های روابط میان فردی، مهارت مذاکره و نه گفتن، همدلی، مشارکت و کارگروهی و مهارت طرفداری کردن است. 2) مهارت تصمیم گیری و تفکر انتقادی که شامل مهارتهای حل مشکل و تصمیم گیری، مهارت تفکر انتقادی است و 3) مهارت مقابله و مدیریت شخصی که شامل مهارت هایی برای افزایش منبع کنترل، مهارت های مدیریت احساسات و مهارت مدیریت استرس است.

هدف از آموش مهارت های زندگی افزایش توانایی های روانی، اجتماعی  و در نهایت پیشگیری از ایجاد رفتارهای آسیب زننده و ارتقای سطح سلامت روان است. انتظار می رود که هر فرد پس از دریافت آموزش مهارت های زندگی، به توانایی هایی از جمله کسر خود اگاهی عزت نفس، برقراری ارتباط با دیگران، توانایی همکاری، توانایی کنار آمدن با احساسات و فشارهای روحی، توانایی ابراز آرزوها و امیدها، دست یابد (نوری قاسم آبادی، 1373).

امروزه علی رغم ایجاد تغییرات عمیق فرهنگی و تغییر در شیوه های زندگی، بسیاری از افراد در رویارویی با مسائل زندگی فاقد توانایی های لازم و اساسی هستند و همین امر آنان را در مواجعه با مسائل و مشکلات زندگی روزمره آسیب پذیر کرده است. از جمله خانواده هایی که از داشتن یک کودک معلول و بار مراقبتی زیاد و فشارهای روانی، اجتماعی و مالی ناشی از داشتن چنین کودکی رنج می برند، که این عوامل می توانند تأثیرات نامطلوبی را بر ساخت و عملکرد خانواده داشته و باعث شود که پدر و مادر تحت تنش های جسمی و روانی، اجتماعی و اقتصادی قرار یگرند تا حدی که روند طبیعی زندگی خود را از دست داده و منجر به فروپاشی خانواده شود. در این بین بیشترین فشار روانی گریبان گیر مادران است(ناصری،1384).

2-1بیان مسئله

سازگاری اجتماعی و هماهنگ شدن با خود و با محیط پیرامون برای هر موجود زنده یک ضرورت حیاتی است. تلاش روزمره همه آدمیان نیز عموماً بر محور همین سازگاری اجتماعی دور می زند. انسان در بسیاری از شئون زندگی با سایر افراد جامعه در یک فعل و انفعال مداوم قرار دارد. او باید برای ادامه حیات و تامین نیازهای خود به زندگی گروهی تن در دهد و برای رسیدن به هدف های مشترک با دیگران تشریک مساعی کند. در چنین شرایطی و در رابطه سایر افراد جامعه است که هر کس ناگزیر باید به نوعی سازگاری اجتماعی رضایت بخش دست یابد و به همین دلیل است که مشکلات و موانع سازگاری اجتماعی آدمی از حیات اجتماعی او مایه می گیرد.سازگاری اجتماعی بر این ضرورت متکی است که نیازها و خواسته های فرد با منافع و خواسته های گروهی که در آن زندگی می کند، هماهنگ و متعادل شود و حتی الامکان از برخورد مستقیم و شدید با منافع و ضوابط گروهی جلوگیری شود. ضرورت حفظ مبانی زندگی اجتماعی طبعا محدودیت هایی را در راه ارضای نیازهای فردی انسان ایحاد می کند که چاره ای جز سازگاری اجتماعی با آن نیست. یعنی انسان قبول می کند که این محدودیت ها اجتناب ناپذیر هستند و می کوشد تا خود را با آن تطبیق دهد(سپاه منصور، 1389).

روابط خانوادگی مطلوب بستر مناسبی برای رشد اجتماعی محسوب می شود. محیط خانواده، نحوه تعامل والدین بایکدیگر و فرزندان، مهارت ها و توانایی های پدر و مادر مطلوبترین زمینه برای حمایت های عاطفی، مشاوره خانوادگی، پشتیبانی های اقتصادی، تبلور احساس تعلق، تقویت اعتماد به نفس، نشاط درون و آرامش روان و استحکام و تعامی در خانواده محسوب می شود. در سایه این گونه روابط، کودکان مهارت ها و تجارب ارزشمند اجتماعی را کسب می کنند. تولد هر کودکی تواند بر پویایی های خانواده تاثیر بگذارد، زیرا والدین و دیگر اعضای خانواده باید تغییرات متعددی را جهت سازگاری اجتماعی با حضور عضو جدید بپذیرد. اما در این بین اثرات تولد و حضور یک کودک کم توان دهنی بر خانواده عمیق تر است. مراقبت های اضافی و سازگاری اجتماعی های ویژه ای که این کودکان بر والدین تحمیل می کنند، نحوه تعامل والدین با یکدیگر و سایر فرزندان را دگرگون می کند.نیازهای کودکان کم توان ذهنی به مراقبت و رسیدگی زیاد و حمایت های افراطی والدین از کودکان کم توان ذهنی مستلزم صبر و شکیبایی و فدا نمودن اهداف شخصی از جانب والدین است، که منجر به غفلت از پرداختن به زندگی شخصی و رسیدگی به سایر فرزندان می شود. به این ترتیب سلامت و بهداشت روانی خانواده های دارای کودکان کم توان ذهنی به شدت در معرض خطر قرار می گیرد(سرخوش، 1384).

امروزه خانواده های بسیاری از داشتن فرزند کم توان ذهنی به سبب مسائلی مانند هزینه های اقتصادی سنگین، اجبار در پذیرفتن، محدودیت در روابط اجتماعی، ترحم دیگران، بروز ناسازگاری اجتماعی های رفتاری در سایر فرزندان، دشواری در تصمیم گیری برای بچه دار شدن مجدد و فشارهایی که بر خانواده وارد می شود، رنج می برند. حضور این کودکان به اعتقاد مینوچین(1974) به سلامت و تعادل خانواده آسیب می رساند و خطر بروز عملکرد نادرست خانواده و والدین را افزایش می دهد. رضایت زناشویی در حفظ تعادل زندگی و جو عاطفی خانواده نقش حیاتی دارد. ارتباط زناشویی والدین خوب و رضایتمند عامل موثر برای مقابله با فشارهای زندگی و داشتن عملکرد مناسب در زندگی والدین به شمار می روند.والدین کودکان ناتوان دارای حالات هیجانی ناپایدار، بیماریهای روان شناختی، سوگ پایدار، ناسازگاری اجتماعی و انزوای اجتماعی هستند.به اعتقاد تامپلین و همکاران بیماری های مزمن و معلولیت های کودکان گاهی اوقات منجر به خستگی والدین و بروز مشکلات روانی مانند اضطراب، افسردگی، تنش در خانواده، نارضایتی زناشویی و مشکلات اجتماعی – اقتصادی در خانواده می شود.

شیوع کم توانایی ذهنی در حوزه آسیب شناسی روانی اجتماعی خانواده همواره از مسائل قابل توجه و بحث برانگیز بوده است، زیرا تولد کودک کم توان ذهنی در خانواده موجب ایجاد بحران و آشفتگی و افزایش سطوح استرس در والدین می شود. افزایش استرس می تواند منجر به بروز پیامدهای روانشناختی نامطلوب و کاهش شرایط عمومی بهزیستی روانی افراد گردد و به رضایت زناشویی صدمه برساند(کوهسالی، 1385)

امروزه چگونگی ارتباط والدین – کودک، بویژه در زمینه آموزش و توانبخشی کودکان دارای نیازهای ویژه از اساسی ترین زمینه های پژوهش است. متخصصان بر این باورند که خانواده در برنامه های مداخله و در تحول کودک معلول خود نقش بسزایی دارد.یکی از برنامه های آموزشی مداخله ای، آموزش مهارت های زندگی است. مهارت های زندگی،  مهارت هایی است که به منظور ارتقای سطح ارتباطات، افزایش قدرت تصمیم گیری، روابط بین ، فردی، مدیریت، درک خود  و کار کردن در گروه مورد استفاده قرار می گیرد.

موضوعات اساسی مورد تاکید در آموزش مهارت های زندگی برای دستیابی به اهداف فوق عبارتند از بهداشت روان، آموزش ارزش ها، حل مساله، اجتماعی شدن، پیشگیری، خودآگاهی، مقابله با افسردگی، مهارت های مقابله ای، تصمیم گیری، مقابله با تنیدگی و خودانگاره.به دلیل تاثیر متقابل و دوجانبه والدین و فرزند کم توان ذهنی و سایر اعضای خانواده آموزش مهارت های زندگی گامی پیشگیرانه و مؤثر در بروز انواع مشکلات روانشناختی محسوب می شود(آقاجانی، 1381).

در این تحقیق هدف، بررسی تأثیر این آموزش ها بر سازگاری اجتماعی مادران دارای فرزند کم توان ذهنی می باشد.

3-1ضرورت تحقیق:

هرچند فقدان فشار روانی مساوی با سکون و بی حرکتی و نتیجه آن مشکل رشد و  بالندگی در انسان است و علی رغم اینکه مقداری فشار روانی برای ایجاد تحرک و تلاش در انسان

این مطلب را هم بخوانید :

 

مراحل ارزیابی عملکرد،ارزیابی عملکرد شعب بانک کشاورزی مازندران - مجله علمی

 ضروری است، لکن فشار روانی مداوم و شدید می تواند سلامت همه جانبه فرد را درمعرض خطر قرار دهد. فشار روانی زیاد یا مداوم تأثیرات منفی فراوانی برعملکرد و فعالیت های فرد خواهد داشت. افرادی که دچار فشار روانی می شوند و توان مقابله با آن را  ازدست می دهند، از نظر جسمانی، روانی و رفتاری دچار مشکل می شوند (فتی، 1391).

والدین در برابر این مشکل می تواند ناموفق یا ناقص باشد؛ بنابراین بسیاری از والدین از مشکل سلامت فکری رنج می برند. رسیدگی به امورکودک مستلزم شکیبایی زیاد و فداکاری از جانب والدین است. بسیاری از والدین، عقب ماندگی کودک را به مثابه نشانه ای از شکست خود تصور می کنند. بسیاری از والدین هدف هایی را که خود قادر به رسیدن به آنها نبوده اند در فرزندان خود جست و جو می کنند. والدینی که در رسیدن به این هدف ها ناکام می شوند به نوعی دچار مشکل و فشار روانی می شوند. حال مادران دارای کودک عقب مانده ذهنی، نه تنها احساس می کنند که به این اهداف نمی رسند،  بلکه آگاهی از عقب ماندگی ذهنی کودک آنان را با فشار روانی مضاعف روبه رو می سازد (حسینی، 1363).

4-1فرضیه های پژوهش

1-4-1فرضیه اصلی:

آموزش مهارت های زندگی موجب افزایش سازگاری اجتماعی مادران دارای فرزند کم توان ذهنی می شود.

2-4-1فرضیه های فرعی:

1- آموزش خودآگاهی موجب افزایش سازگاری اجتماعی مادران دارای فرزند کم توان ذهنی می شود.

2- آموزش مقابله با استرس موجب افزایش سازگاری اجتماعی مادران دارای فرزند کم توان ذهنی می شود.

3- آموزش ارتباط موثر موجب افزایش سازگاری اجتماعی مادران دارای فرزند کم توان ذهنی می شود.

5-1اهداف پژوهش

1-5-1هدف اصلی:

تعیین اثربخشی آموزش مهارت های زندگی بر سازگاری اجتماعی مادران دارای فرزند کم توان ذهنی

2-5-1هدف فرعی:

 

تعیین اثربخشی آموزش خودآگاهی بر سازگاری اجتماعی مادران دارای فرزند کم توان ذهنی

تعیین اثربخشی مقابله با استرس بر سازگاری اجتماعی مادران دارای فرزند کم توان ذهنی

تعیین اثربخشی ارتباط موثر بر سازگاری اجتماعی مادران دارای فرزند کم توان ذهنی

6-1تعریف نظری و عملیاتی متغیرها

1-6-1تعریف نظری

مهارت های زندگی

سازمان جهانی بهداشت، مهارت های زندگی را چنین تعریف نموده است: توانایی انجام رفتار سازگارانه و مثبت به گونه ای که فرد بتواند با چالش ها و ضروریات زندگی کنار بیاید(سازمان بهداشت جهانی، 1994).

مهارت های زندگی یعنی ایجاد روابط بین فردی موثر و مناسب، انجام مسئولیت های اجتماعی، انجام تصمیم گیری های صحیح، حل تعارض و کشمکش های بدون توسل به اعمالی که به خود و دیگران صدمه می زنند(علوی، 1383).

مهارت های زندگی،  عبارتند از مجموعه ای از توانایی ها که زمینه سازگاری و رفتار مثبت ومفید را فراهم می آورد،این توانایی ها فرد را قادر می سازد تا مسؤولیت های نقش اجتماعی خود را بپذیرد و بدون لطمه زدن به خود ودیگران با خواست ها، انتظارات و مشکلات روزانه به ویژه در روابط بین فردی به شکل مؤثری رو به رو شود(طارمیان، 1379).

 خودآگاهی[2]

توانایی و ظرفیت فرد در شناخت خویشتن، و نیز شناسایی خواسته ها، نیازها و احساسات خویش است. در این مهارت فرد همچنین می آموزد که چه شرایط و یا موقعیت هایی برای وی فشار آور هستند. (فتی، موتابی، محمدخانی، کاظم زاده، عطوفی، 1391).

مقابله با استرس[3]

شناخت استرس های مختلف زندگی و تأثیر آن بر فرد است(حمیدی، 1387).

ارتباط موثر[4]

به معنای ابراز احساسات، نیازها و نقطه نظرهای فردی به صورت کلامی و غیرکلامی است (فتی، 1391).

سازگاری

عبارت است از مکانیسم هایی که توسط آن یک فرد توانایی های تعلق به یکدیگر را پیدا می کند. بنابراین لازمه سازگاری اجتماعی بروز تغییراتی در فرد بوده و لازمه آن یکپارچگی و مکانیسم هایی است که توسط آنها گروه یک عضو جدید را می پذیرد (ساروخانی، 1370).

سازگاری اجتماعی به عنوان یک شاخص روانشناختی در برگیرنده قالب های اجتماعی، مهارت های اجتماعی، علایق اجتماعی، روابط خانوادگی، روابط مدرسه ای و روابط اجتماعی می باشد(فرقدانی، 1383).

سازگاری فرآیندی پیوسته ای است که در آن تجربیات یادگیری اجتماعی شخص، باعث ایجاد نیازهای روانی می گردد و نیز امکان کسب توانایی و مهارتهایی را فراهم می سازد که از آن طریق می توان به ارضای آن نیازها پرداخت (نیکتاش، 1379).

2-6-1تعریف عملیاتی متغیرها

مهارت های زندگی

عبارت است از آموزش گروهی مهارت های زندگی در جلسات مشخص، جهت بهبود بهزیستی روانی.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...