مدرسه و سلامت روانی …………………………………………………………. 107

بهداشت روانی و اهمیت پیشگیری اولیه در مدارس ……………………….. 108

تعریف پیشرفت تحصیلی  ……………………………………………………. 109

پیشینه پژوهش

دلبستگی و سلامت ……………………………………………………………….. 110

دلبستگی و هویت ……………………………………………………………….. 114

هویت و سلامت روان ………………………………………………………. 117

هویت و پیشرفت تحصیلی ……………………………………………………… 120

دلبستگی و پیشرفت تحصیلی …………………………………………….. 120

جمع بندی ………………………………………………………………………… 122

فصل سوم : روش پژوهش

طرح تحقیق ……………………………………………………………….. 125

جامعه آماری، نمونه و روش نمونه گیری …………………………………. 125

روش اجرای تحقیق ………………………………………………………….. 126

ابزارهای جمع آوری داده‌ها 

پرسشنامه سبک هویت برزونسکی ………………………………………… 127

روایی و پایایی پرسشنامه سبک هویت ……………………………………… 128

پرسشنامه سبک دلبستگی کولینز و رید ………………………………………. 129

روایی و پایایی پرسشنامه سبک دلبستگی ……………………………………. 130

پرسشنامه سلامت عمومی گلدبرگ ………………………………………….. 131

روایی و پایایی پرسشنامه سلامت عمومی …………………………………….. 132

روش های آمار توصیفی و استنباطی …………………………………………….. 133

فصل چهارم: یافته های پژوهش

مقدمه …………………………………………………………………………… 135

توصیف داده ها …………………………………………………………………… 136

تحلیل داده ها 

فرضیه 1: بین سبک های هویت و سلامت روان دانش آموزان رابطه وجود دارد……. 138

فرضیه 2: بین سبک های هویت و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان رابطه وجود دارد….. 142

فرضیه 3: بین سبک های دلبستگی و سلامت روان دانش آموزان رابطه وجود دارد…….. 145

فرضیه 4: بین سبک های دلبستگی و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان رابطه وجود دارد….. 149

فرضیه 5: بین سبک های هویت و سبک های دلبستگی دانش آموزان رابطه وجود دارد. 150

خلاصه نتایج . ………………………………………………………………………… 152

فصل پنجم : بحث و نتیجه گیری

بحث و نتیجه گیری ………………………………………………………………… 155

محدودیت های پژوهش …………………………………………………………. 164

پیشنهادهای پژوهشی ……………………………………………………….. 164

منابع فارسی ……………………………………………………………………… 166

منابع لاتین ………………………………………………………………… 171

چکیده 1:

هدف پژوهش حاضر بررسی رابطه سبک های دلبستگی و سبک های هویت با سلامت روان و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان بود. به همین منظور از دانش آموزان دختر پیش دانشگاهی شهر قزوین در سال تحصیلی 88- 87 ، نمونه ای به حجم 324 نفر با روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شد. متغیر های پژوهش به وسیله پرسشنامه های، سبك هویت برزونسكی، مقیاس دلبستگی بزرگسالان كولینز و رید و سلامت عمومی گلدبرگ سنجیده شد، و از معدل ترم اول آزمودنی ها به عنوان معیار پیشرفت تحصیلی استفاده شد.از روش آماری رگرسیون چند متغیره برای تحلیل داده ها استفاده شد، نتایج نشان دادند که : بین نمره سبک هویت اطلاعاتی، سبک هویت هنجاری و تعهد هویت با سلامت روان و پیشرفت تحصیلی رابطه مثبت معنی دار وجود داشت (05/0p <). بین سبک هویت سردرگم و سلامت روان رابطه معنادار وجود نداشت و رابطه سبک هویت سردرگم با پیشرفت تحصیلی  منفی معنادار بود(05/0p <). بین سبک های دلبستگی و سلامت روان رابطه وجود داشت(001/0(p <. بدین صورت که با افزایش نمرات سبک دلبستگی ایمن و سبک دلبستگی اجتنابی، سلامت روان افزایش یافت. رابطه بین سبک های دلبستگی و پیشرفت تحصیلی معنادارنبود. همچنین، بین سبک های دلبستگی و سبک های هویت رابطه وجود داشت. رابطه بین سبک دلبستگی ایمن با سبک هویت اطلاعاتی و سبک هویت هنجاری و تعهد هویت مثبت معنا دار بود(001/0(p <. رابطه بین سبک دلبستگی اجتنابی با سبک هویت هنجاری مثبت معنادار(05/0p <) و رابطه بین سبک دلبستگی دوسوگرا با تعهد هویت منفی معنادار بود(05/0p <).

چکیده 2:

هدف پژوهش حاضر بررسی رابطه سبک های دلبستگی و سبک های هویت با سلامت روان و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان بود. به همین منظور از دانش آموزان دختر پیش دانشگاهی شهر قزوین در سال تحصیلی 88- 87 ، نمونه ای به حجم 324 نفر با روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شد. متغیرهای پژوهش به وسیله پرسشنامه های،سبك هویت برزونسكی، مقیاس دلبستگی بزرگسالان كولینز و رید و سلامت عمومی گلدبرگ سنجیده شد، و از معدل ترم اول آزمودنی ها به عنوان معیار پیشرفت تحصیلی استفاده شد. از روش آماری رگرسیون چند متغیره با روش گام به گام برای تحلیل داده ها استفاده شد. نتایج نشان داد که : بین سبک هویت اطلاعاتی، سبک هویت هنجاری و تعهد هویت با سلامت روان و پیشرفت تحصیلی همبستگی مثبت معنادار وجود داشت (05/0p <). بین سبک هویت سردرگم و سلامت روان همبستگی معنادار وجود نداشت و همبستگی سبک هویت سردرگم با پیشرفت تحصیلی  منفی معنادار بود (05/0p <). بین سبک های دلبستگی و سلامت روان همبستگی معنادار وجود داشت (001/0(p <. بدین صورت که با افزایش نمرات سبک دلبستگی ایمن و سبک دلبستگی اجتنابی، سلامت روان افزایش یافت. همبستگی بین سبک های دلبستگی و پیشرفت تحصیلی معنادار نبود. همچنین، بین سبک های دلبستگی و سبک های هویت همبستگی معنادار وجود داشت. همبستگی بین سبک دلبستگی ایمن با سبک هویت اطلاعاتی و سبک هویت هنجاری و تعهد هویت مثبت معنا دار بود (001/0(p <. همبستگی بین سبک دلبستگی اجتنابی با سبک هویت هنجاری مثبت معنادار(05/0p <) و همبستگی بین سبک دلبستگی دوسوگرا با تعهد هویت منفی معنادار بود (05/0p <).

فصل اول: کلیات پژوهش

مقدمه:

خانواده نخستین محیط اجتماعی است که کودک را تحت سرپرستی و مراقبت قرارمی دهد، ازاین رو بیش از تمام محیط های اجتماعی دیگر در رشد و تکامل فرد تأثیردارد. پیدایش بیشترعادات و عقاید کودک از خانه آغاز می شود و پایه های اصلی شخصیت هر فرد درسالهای نخستین زندگی او و درشیوه تعامل با مادر شکل می گیرد.

در واقع دلبستگی همانند یک تکه طناب نامرئی است که نه به وسیله یک چسب مادرزادی بلکه در گرمی تعامل ها جوش خورده است و اساسی برای سلامت هیجانی، روابط اجتماعی و نگرش به دنیا است. توانایی برای تنظیم هیجانات ، رشد فرا خود، تجربه همدلی و بهداشت روان همه مستلزم داشتن یک دلبستگی ایمن است ( ابوحمزه و خوشابی، 1385).

ایجاد یک هویت و دستیابی به یک تعریف منسجم ازخود ، مهمترین جنبه رشد عمومی اجتماعی در دوره نوجوانی است. انتخاب ارزش ها ، باورها و هدف های زندگی مهمترین مشخصه های اصلی این هویت را تشکیل می دهند. هم در دوره نوجوانی و هم جوانی این ارزش ها و هدف های زندگی مورد تجدید نظر قرارمی گیرند.

شکل گیری هویت درنوجوانی با خود پنداره ، عزت نفس و سلامت روانی فرد رابطه جدایی ناپذیر دارد. شرایط پرآشوب زمانه ما که هر لحظه سلامت عمومی فرد را تهدید می کند ، ایجاب می کند شناخت روشن از هویت خود داشته باشیم. ثباتی را که نمی توانیم در دنیا بیابیم باید در وجود خود ایجاد کنیم ، ازدیدگاه اجتماعی نیزهر فرد بایستی یک سری مسئولیت های فردی ، خانوادگی و اجتماعی را بپذیرد ، ازاین رو ثبات هویتی و آگاهی ازماهیت خویش، می تواند موجب سلامت روانی فرد شود.

شکل گیری هویت تاریخچه گذشته فرد و توانمندی های مورد نیاز برای سلامت روانشناختی دربزرگسالی را در هم می آمیزد (دانشپور و همکاران،1386).

رشد و تبلور احساس استقلال، تعیین هویت خود و مسئولیت پذیری و امیدواری به آینده در نوجوان در گرو نظام تربیتی کارا و جامع است. اگردراین نظام پاسخ قانع کننده به موضوعات اساسی زندگی مانند ارزشها ، نقش های اجتماعی، مذهب ، عقایدسیاسی و اهداف حرفه ای داده شود و نوجوان به یک نظام فکری دست یابد تا تکیه گاه او در تصمیم گیری های مهم او باشد و بداند کیست و چه اهدافی دارد و نهایتاً یک فلسفه برای زندگی خود ایجاد کند.

مدرسه و تحصیل به عنوان پل ارتباطی بین نوجوان و گروه های اجتماعی، به عنوان یک حیطه برای ایفای نقش نوجوان است. نوجوانی که به طور فعال درگیر فرایند کاوشگری است ، نیاز بالایی به شناخت و پیچیدگی شناختی احساس می کند و دراین مسیر به میزانی ازتعهد نیز دست یافته است ،  لذا احساس استقلال شناختی بیشتری خواهد داشت و درامر تحصیل موفقتر خواهد بود.

بیان مسأله:

یکی از مسائل مهم دوره نوجوانی هویت است. داشتن یک حس منسجم و محکم از هویت  پیش نیاز رشد بهینه شخص در طول زندگی است و عدم تشکیل چنین حسی می تواند زمینه ساز آسیب های روانی _ اجتماعی باشد.

بذرهای تشکیل هویت ازدوران کودکی کاشته شده اند، اما اریکسون شکل گیری هویت را یکی از وظایف اساسی و مهم خاص دوره نوجوانی می داند.

در خلال دوره نوجوانی است که اریکسون برای فرد فرصت حل تعارضات خود را ، از ترکیب همسان سازی های قبلی درسطح بالاتر جهت رسیدن به یک کل جدید ، فراهم می بیند این تألیف براساس کیفیتی متفاوت از آنچه که در دوره های قبل وجود داشت استوار است .

مفهوم هویت که اریکسون در این دوره مطرح می کند دو چهره دارد: از یک سو به احساساتی رجوع می کند که یک فرد در مقابل خویشتن دارد(خودسنجی) ، از سوی دیگر بر روابط بین هویت شخص و توصیف هایی که دیگران ازاو به عمل می آورند تکیه دارد (منصور و دادستان،1383).

احساس خود، اساس شخصیت بزرگسالی ما را تشکیل می دهد. اگرپایه واساس ثابت و قوی باشد یک هویت فردی محکمی به دست می آید. اگرچنین نباشد ، نتیجه آن چیزی است که اریکسون آن راگم گشتگی هویت می نامد. اریکسون تأکید دارد که شکل گیری هویت برای آماده کردن نوجوان به عنوان فردی آماده انجام تکالیف در بزرگسالی، لازم است (برک[1]،2001).

مارسیا[2]در برسی مفهوم هویت براساس دیدگاه اریکسون به ارائه پایگاه های هویتی با توجه به میزان تعهد و کاوشگری درنوجوان پرداخت و چهار نوع وضعیت هویتی را مفهوم سازی کرد: پراکندگی هویت[3] ، تسلیم طلبی[4] ، تأخیر[5] و پیشرفت هویت[6].

نظریه پردازان جدیدتر (بورک[7] 1991، کرپل من[8] 1997، گرویتوانت[9] و برزونسکی[10] 1997) به جای بررسی پیامدهای شکل گیری هویت و پایگاه های ثابت هویتی به بررسی فرایندهای زیربنایی شکل گیری هویت پرداخته اند. براساس دیدگاه این نظریه پردازان فرایند هویت یک نظام کنترل است که مجموعه ای ازهنجارها و ضدهنجارها را در فرد ایجاد می کند. هویت مجموعه ای ازمعانی است که چگونه بودن را به فرد القا می کند ( به نقل ازفارسی نژاد 1383).

برزونسکی مدلی پویا از هویت ارائه کرده است. طبق این مدل افراد اطلاعات و مسائل مربوط به خود را به سه شیوه اطلاعاتی[11]، هنجاری[12] و سردرگم / اجتنابی[13] پردازش می کنند . افراد با سبک هویت اطلاعاتی آگاهانه و به طور فعال به جستجوی اطلاعات و ارزیابی آنها می پردازند و سپس اطلاعات مناسب خود را مورد استفاده قرار می دهند. نوجوان با سبک هویت هنجاری ، در موضوعات هویت و تصمیم گیری ها به همنوایی با انتظارات و دستورات افراد مهم و گروه های مرجع می پردازند و نوجوانان با سبک هویت

مقاله - متن کامل - پایان نامه

 سردرگم تا حد ممکن سعی در اجتناب از پرداختن به موضوعات هویت و تصمیم گیری دارند (برزونسکی ، 2003).

برزونسکی در کنار بررسی مکانیزم های پویای شکل گیری هویت ، روی عامل اساسی “تعهد[14]” یا ساختار هویت نیز تأکید می کند. تعهد یک چارچوب ارجاعی جهت دار و هدفمند ایجاد می کند که رفتار و بازخوردهای آن در درون این چارچوب بازبینی ، ارزیابی و تنظیم می شوند. افرادی که دارای پردازش اطلاعاتی و هنجاری هستند نسبت به کسانی که از سبک سردرگم استفاده می کنند ازتعهد بالاتری برخوردارند.

سبک های شناختی – اجتماعی پردازش هویت تحت تأثیر عوامل زیادی ازجمله شیوه های فرزند پروری والدین، شخصیت نوجوان و محیط اجتماعی_ فرهنگی قرارمی گیرند ، ازطرفی این سبک ها خود نیز بر  ادراک فرد از خویشتن، بروندادهای رفتاری و شیوه های عملکردی او تأثیر می گذارند (برزونسکی ، 2003).

 

این مطلب را هم بخوانید :

 

در زندگی انسان، شکل گیری معنا خیلی زود و حتی پیش از تولد آغازمی شود. اولین و مهمترین ارتباط در سالهای آغازین زندگی که موجب شکل گیری اولین معنا یابی می شود ارتباط “دلبستگی”[15] بین کودک و والدین اوست.

دلبستگی عبارتست از پیوند عاطفی عمیقی که با افراد خاص در زندگی خود برقرار می کنیم، طوری که باعث می شود وقتی با آنها تعامل می کنیم احساس نشاط و شعف کرده و به هنگام استرس از اینکه آنها را در کنار خود داریم احساس آرامش کنیم ( برک ، 2001).

دلبستگی برای کودک ارزش حیاتی دارد زیرا همچنان که کودک در دنیای اطرافش کاوش کرده و با امور غیرقابل پیش بینی روبرو می شود  به او احساس امنیت و آرامش می دهد. هنگامی که کودک در وضعیتی قرارمی گیرد که در او ایجاد ترس می کند ، رفتار توأم با دلبستگی کودک آغازمی شود (ماسن[16] و همکاران، 1985).

نظریه دلبستگی بالبی یکی ازمهمترین نظریه ها برای توضیح ارتباط میان تجربیات کودک درخانواده و رشد عاطفی_ اجتماعی اوست. فرض نظریه دلبستگی بر آن است که کیفیت رابطه دلبستگی ، از تعامل میان نوزاد و مراقبانش ، خصوصاً از میزان حمایت و امنیتی که مراقب      می تواند  برای کودک فراهم کند ، ناشی می شود (لیبرمن[17] و همکاران ، 1999).

به نظربالبی روابط اجتماعی طی پاسخ به نیازهای زیست شناختی و روان شناختی مادر و کودک پدید می آیند. از نوزاد انسان رفتارهایی سرمی زند مثل گریستن ، خندیدن که باعث      می شود اطرافیان از او مراقبت کنند و درکنارش بمانند. نتیجه عمده کنش متقابل بین مادر و کودک ، به وجود آمدن نوعی دلبستگی عاطفی بین مادر و فرزند است. این دلبستگی و ارتباط عاطفی با مادر است که سبب می شود کودک به دنبال آسایش حاصل از وجود مادر باشد.  بخصوص هنگامی که احساس ترس و عدم اطمینان می کند .

بالبی هماهنگ با اسلاف خود، قائل به وجود نیازهای نخستین و ضروری برای ارضاء است. بنابراین، وی این نکته را مورد تأکید قرارمی دهد که نیازدلبستگی که تا کنون آن را به عنوان نیاز ثانوی می دانستند نیز جزء نیازهای نخستین است که نیاز اساسی برای تحول شخصیت است (ابوحمزه و خوشابی، 1385).

رفتاردلبستگی که هم ازیک نیاز فطری و هم از اکتساب ها منتج می گردد ، دارای کنش مضاعف است: یکی کنش حمایتی، ایمنی تأمین شده توسط بزرگسالی است که از کودک      آسیب پذیر در مقابل تهاجم می تواند دفاع کند و دیگری کنش اجتماعی شدن ، دلبستگی درجریان چرخه های زندگی از مادر به نزدیکان و سپس بیگانگان و بالاخره به گروه های بیش از پیش وسیع تری تسری می یابد و به صورت عاملی به همان اندازه مهم برای ساختن شخصیت کودک که تغذیه زندگی جسمانی وی درمی آید (منصور و دادستان،1383).

اینسورث[18] نیز رفتار دلبستگی در روابط بزرگسالی را به عنوان اساس پدیده ایمنی درهسته زندگی انسان مورد تأکید قرار داد. وی مشاهدات بالبی را بسط داد و دریافت که تعامل مادر با کودک در دوره دلبستگی تأثیر چشمگیری بر رفتار فعلی و آتی کودک دارد. او اظهار داشت که دلبستگی ایمن[19] ، عملکرد شایستگی را در روابط بین فردی تسهیل می کند.

برای مثال کودکانی که دلبستگی شدید به مادرانشان دارند درآینده از لحاظ اجتماعی       برون گرا هستند و به محیط اطراف توجه نشان می دهند و تمایل به کاوش درمحیط اطرافشان دارند و می توانند با مسائل مقابله کنند. ازطرف دیگرعواملی که مخل این دلبستگی باشد درزمینه رشد اجتماعی کودک درآینده مشکلاتی ایجاد می کند.

اینسورث همچنین ثابت کرد که دلبستگی موجب کاهش اضطراب می شود. آنچه او اثر پایگاه امن[20] می نامید کودک را قادر به دل کندن از دل بسته ها و کاوش در محیط می سازد و کودک می تواند با دلگرمی و اطمینان به کاوش در محیط بپردازد ( ابوحمزه و خوشابی،1385).

کیفیت دلبستگی توسط موقعیت نا آشنا که اینسورث آن را ساخته است ، مورد مطالعه قرار می گیرد و در چهار دسته طبقه بندی می شود : دلبستگی ایمن ، زمانی که مادر نیست نگرانی را بروز می دهند و زمانیکه مادر بر می گردد خوشحال می شوند و او را بغل می کنند. دلبستگی ناایمن اجتنابی ، این کودکان هنگام جدایی اعتراض چندانی نمی کنند و بعد از بازگشت مادر از او اجتناب می کنند. دلبستگی ناایمن دو سو گرا ، این کودکان بعد از جدایی خیلی مضطرب می شوند و گریه می کنند اما زمانیکه مادر برمی گردد و آنها را بغل می کند در عین حال که ابراز تمایل برای تماس بدنی و مجاورت می کنند اما نسبت به مادرشان پرخاشگری نشان می دهند.

دلبستگی آشفته، این کودکان ممکن است به سمت مادر بدوند ، برای مدت کوتاهی دویدن را متوقف کنند و سپس دوباره شروع به دویدن دور اتاق کنند و دنبال مادرشان بگردند و زمانی که مادر برمی گردد ازنزدیک شدن به او امتناع کنند ( ابوحمزه و خوشابی،1385).

مطالعات برترتون[21] و واترز[22] (1985) نشان می دهد نوجوانانی که روابط گرم و صمیمانه ای با والدین خود دارند ، مفهوم خود عمیق تری داشته ، بیشتر به خود اعتماد می کنند و از سازگاری روانی بالاتری برخوردار بوده و با مشکلات در گیر می شوند و برای یافتن راه حل مناسب تلاش می کنند (به نقل از نگهبان سلامی ،1384).

آمرسدن[23] و گرینبرگ[24] (1987) از بررسی های متعدد خود نتیجه گرفتند که کیفیت دلبستگی به والدین با سلامت روانی نوجوان و شکل گیری هویت ، کنار آمدن با بحران های مختلف و رضایت از زندگی ارتباط معنادار دارد .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...