پایان نامه ارشد رشته علوم اجتماعی : بررسی بازنمایی زنان در برنامه های صدا و سیما(تحلیل محتوای سریال های تلویزیون) |
4-11 جدول تعداد فعل مستقل زنان در سریالهای تلویزیونی 92
4-12 جدول زمانی فعل مستقل زنان در سریالهای تلویزیونی 93
4-13 جدول حضور بازیگران در فضاهای جنسیتی در سریالهای تلویزیونی 94
4-14 جدول وضعیت مناسکی شدن رفتار در سریالهای تلویزیونی 96
4-15 جدول وضعیت رتبهبندی کاری در سریالهای تلویزیونی 98
4-16 جدول وضعیت لمس زنانه در سریالهای تلویزیونی 100
4-17 جدول وضعیت عقبنشینی مقبول در سریالهای تلویزیونی 102
فهرست نمودارها
عنوان صفحه
4-1 نمودار تعداد نقش زنان در سریالهای تلویزیونی 75
4-2 نمودار میزان حضور زنان در نقش دوم در سریالهای تلویزیونی 76
4-3 نمودار میزان حضور زنان در نقش اول در سریالهای تلویزیونی 77
4-4 نمودار میزان حضور زنان در نقشهای دیگر در سریالهای تلویزیونی 78
4-5 نمودار سن بازیگران مرد در سریالهای تلویزیونی 79
4-6 نمودار سن بازیگران زن در سریالهای تلویزیونی 80
4-7 نمودار وضعیت تاهل بازیگران مرد در سریالهای تلویزیونی 81
4-8 نمودار وضعیت تاهل بازیگران زن در سریالهای تلویزیونی 81
4-9 نمودار نقشهای درونخانوادگی بازیگران مرد در سریالهای تلویزیونی ………………………………………. 83
4-10 نمودار نقشهای درونخانوادگی بازیگران زن در سریالهای تلویزیونی ………………………………………. 83
4-11 نمودار شخصیت بازیگران مرد در سریالهای تلویزیونی 85
4-12 نمودار شخصیت بازیگران زن در سریالهای تلویزیونی 86
4-13 نمودار زمان نمابش شخصیتهای مستقل و وابستهی مرد در سریالهای تلویزیونی ……………………………… 87
4-14 نمودار زمان نمابش شخصیتهای مستقل و وابستهی زن در سریالهای تلویزیونی………………………………. 88
4-15 نمودار تقسیم کار جنسیتی در سریالهای تلویزیونی 90
4-16 نمودار تصمیمگیری مستقل هر جنس به رغم مخالفت جنس دیگر در سریالهای تلویزیونی………………………………. 91
4-17 نمودار فعل مستقل هر جنس به رغم مخالفت جنس دیگر در سریالهای تلویزیونی ……………………………… 92
4-18 نمودار حجم زمانی فعل مستقل هر جنس در سریالهای تلویزیونی 93
4-19 نمودار صحنههای حضور مردان در فضاهای جنسیتی در سریالهای تلویزیونی………………………………. 95
4-20 نمودار صحنههای حضور زنان در فضاهای جنسیتی در سریالهای تلویزیونی ………………………………………. 95
4-21 نمودار میزان شاخصههای مناسکی شدن رفتار در سریالهای تلویزیونی ………………………………………. 97
4-22 نمودار میزان شاخصههای رتبهبندی کاری در سریالهای تلویزیونی 99
4-23 نمودار میزان شاخصههای لمس زنانه در سریالهای تلویزیونی 101
4-24 نمودار میزان شاخصههای عقبنشینی مقبول در سریالهای تلویزیونی 103
مقدمه
ارتباط میان افراد که سبب انتقال مفاهیم، افکار و اطلاعات از فردی به فرد دیگر میشود، شرط اصلی پیدایی و ادامهی زندگی جمعی است؛ زیرا زندگی جمعی انسانها بدون وجود ارزشها، هنجارها، اهداف و حتی تعارضاتی که از طریق ارتباط به وجود میآیند، معنا و مفهومی ندارد. به علاوه، پیدایی و پابرجایی ارزشهای گروهی، هنجارها، محتوای فرهنگی و همچنین روندهای یادگیری اجتماعی و در عین حال تضادهای اجتماعی، فقط از طریق ارتباط به وجود میآید. افراد باید برای زندگی جمعی از اهداف، مقاصد، آگاهیها وهمچنین، از تفکر و برداشت دیگران مطلع گردند تا به ارایهی واکنشی در برابر آنان قادر گردند.
بنابراین، رسانهها، به عنوان یکی از نهادهای اجتماعی، کارکرد انتقال میراث فرهنگی و اجتماعی و ارزشهای جوامع را بر عهده دارند و گاه نیز میکوشند، حسب نیاز، الگوهای نوینی را به جامعه وارد کنند. در این وضعیت، رسانه به عنوان عامل حفظ و یا تغییر و تحول ارزشها و هنجارهای اجتماعی طرح میگردد.
از سویی دیگر، یکی از ویژگیهای منحصر به فرد دنیای امروز، وجود ارتباطات گستردهی انسانی است، به گونهای که عـصر حاضر را عـصر ارتباطات و جـامعـه امـروز را جامعهی اطلاعاتی خواندهاند. در چنین جامعهای، رسانهها و وسایل ارتباط جمعی، به عنوان عنصری کلیدی در ارتباطات، نقش مهمی ایفا میکنند. اگر شتاب فرایند پیشرفت فناوری اطلاعات و ارتباطات مرکز ثقل تحولات فرهنگی در سالهای اخیر باشد، رسانههای جمعی، از میان تمامی ابزارها و فنون جدید، بیشترین تاثیر فرهنگی را دارند. این رسانهها در حفظ وضع موجود، پیدایش عادات تازه و نیز تغییر در باورها و خلق و خوی و رفتار انسانها سهمی شگرف دارند. البته، میزان تاثیر رسانهها و نیز استقبال همگانی از آنها در همهی جوامع یکسان نبوده، تابع متغیر رشد فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی هر جامعه است، اما این دیدگاه عمومی دربارهی کارکرد رسانهها وجود دارد که رسانههای جمعی باید به حراست از محیط و همبستگی بین اجزای گوناگون جامعه در پاسخ به نیازهای محیطی کمک کنند (معتمدنژاد، ۱۳۷۵: ۱۸)
نیازمندی انسان امروز به اطلاعات و اخبار، در جهت دستیابی به رفاه بیشتر، بهتر زیستن و ارضای نیاز کنجکاوی، قدرت ساخت انگارهها و شکلدهی افکار عمومی را به رسانهها داده است. رسانهها به عنوان بهترین منابع شکلدهی افکار و تصورات ما از محیط پیرامون، به ویژه در مورد رویدادهایی که خارج از دسترس، دید و تجربهی مستقیم ما قرار دارند، نقش مهم و برجستهای ایفا میکنند.
امروزه، رسانهها از چنان نفوذ، گستره و قدرتی برخوردارند که میتوان گفت اولویت ذهنی و رفتاری ما را تعیین میکنند و اگر چگونه اندیشیدن را نیاموزند، حداقل این که به چه بیاندیشیم را میآموزند، به گونهای که میتوان گفت رسانههای ارتباط جمعی مهمترین شاخصهی جامعهی مدرن به شمار میآیند و در واقع، القا کنندهی کلیهی هنجارهای فرهنگیاند.
رسانهها، با نشر اطلاعات، افکار، ذهنیات و فرهنگ جامعه را شکل میدهند. بر این اساس، انتخابکنندگان و تدوینکنندگان پیام (مدیران رسانهها و عوامل برنامهساز) نقش بسیار مهمی در چگونگی شکلگیری فرهنگ و تحولات آن دارند. در این میان، رسانههای تصویری به ویژه تلویزیون، نقش بسیار پررنگتری دارند، به گونهای که میتوان گفت تلویزیون، از عوامل اصلی در فرایند اجتماعی شدن و انتقال مفاهیم فرهنگی است.
تلویزیون، به دلیل استفاده از دو حس بینایی و شنوایی به طور همزمان، سرعت در انتقال اخبار، کثرت مخاطبان و توانایی پخش همزمان صوت و تصویر، به وسیلهی پرقدرتی در جهت اطلاع رسانی در جهان امروز تبدیل شده است. در زمینهی ویژگیهای این رسانه میتوان گفت:
- تلویزیون همزمان دو حس بینایی و شنوایی را متاثر میکند و همین ویژگی، آن را در جایگاهی برتر از رادیو و مطبوعات قرار میدهد
- برنامههای تلویزیونی برای رسیدن به نظر مخاطبان نیازی به واسطه ندارند
- تلویزیون قادر است همزمان تعداد کثیری بیننده را، به مراتب بیشتر از خوانندگان مطبوعات و شنوندگان رادیو، زیر پوشش پیامهای خود قرار دهد (همان، ۱۴۶).
بنابراین، تلویزیون، به عنوان رسانهای ملی و فراگیر، در زمرهی مهمترین کارگزاران جامعهپذیری عمل میکند. همهی برنامههای تلویزیون حاوی پیام هستند و خواسته یا ناخواسته، معانی و احساسات خاصی را به مخاطب القا میکنند (راودراد، 1382: 168).
تلویزیون به فراهم ساختن چارچوبهای تجربه و نگرشهای کلی فرهنگی که در درون آن افراد، در جوامع امروزی، اطلاعات را تفسیر کرده، سازمان میدهند، کمک میکند. تلویزیون در گسترش شکلهای غیرمستقیم ارتباط در عصر حاضر، به اندازهی کتاب، مجلات و روزنامهها مهم است. تلویزیون شیوههایی را که افراد زندگی اجتماعی را تفسیر کرده، نسبت به آن واکنش نشان میدهند، با کمک به نظم دادن تجربهی ما از زندگی اجتماعی، قالبریزی میکند (گیدنز، 1376؛ 479).
تلویزیون، با مخاطب قرار دادن حس بیننده به جای ذهن او، شرایطی را به وجود میآورد که بتواند با هر بینندهای، با هر سطحی از سواد و ادراک، ارتباط برقرار کند و به آموزش و بازتولید فرهنگی بپردازد؛ بازتولیدی که مبتنی است بر ارایهی تجربیات مشترک از محیط بیرونی و یادگیری آسان و اثربخش تصویری. این بازتولید منجر به شکلدهی به فرهنگ اجتماعی میگردد.
در این زمینه، نمایش جایگاه و نقشی خاص دارد. صنایع فرهنگی، در طول دههی گذشته، نمایش رسانهای را در فضاها و پایگاههای نو تکثیر داده است و خود نمایش یکی از اصول ساماندهنده به اقتصاد، سیاست، جامعه و زندگی روزمره شده است. فرهنگ رسانهای، برای جذب مخاطبان بیشتر و افزایش قدرت، نفوذ و سود خود، هر روزه شیوههای نمایشی و چشماندازهای پیچیده و فنی جدیدتری به کار میگیرد، به گونهای که فرهنگ تصویری سرگرمیهای اطلاعاتی جذابیتی روزافزون دارد.
نمایشهای اغواگر، تحت تاثیر فرهنگ چند رسانهایها، شهروندان و مخاطبان رسانهها و کل جامعهی مصرفکننده را جذب خود کرده، درگیر با شبکهای معنایی از سرگرمی، اطلاعات و مصرف میکند؛ الگویی که اثر عمیقی بر کردارها و پندارهای فردی و اجتماعی دارد. وقتی جهان واقعی به تصاویر ساده تبدیل میشود، تصاویر ساده به موجودات واقعی و تلقینهای ایجادکنندهی رفتارهای هیپنوتیک تبدیل میشود. وقتی تصویر، با استفاده از ابزارهای رسانهای گوناگون، فرد را وادار به دیدن جهان میکند، دیگر نمیتوان جهان را به
صورت واقعی درک کرد و طبیعی است که حس ممتاز انسان، حس بینایی میشود؛ درست همان طور که در دوران گذشته، حس لامسه برتری داشت.
با رشد و توسعهی فناوریهای اطلاعاتی و چند رسانهای جدید، نمایش فناورانه بر شکلگیری خطوط و مسیرهای اصلی و فرعی جوامع و فرهنگهای امروز اثر انکارناپذیری داشته است، به گونهای که نمایش رسانهای یکی از ویژگیهای اصلی و معرف پدیدهی جهانی شدن گردیده است (کلنر، 1385: 164- 162).
در این میان، زنان بهعنوان نیمی از مخاطبان جامعه، اهمیت و نقش خاصی مییابند. تلویزیون میکوشد با کمک ابزار نمایش از طرفی تصویری خاص از زنان جامعه را به بیننده القا نماید و تصویر پذیرفتنی از زن را معین و مشخص نماید و از سویی دیگر، الگوهای رفتاری خاص زنان را شکل دهد.
همچنین، تلویزیون با نمایش تصویر ویژهای از زنان و چگونگی تعامل دیگر اقشار جامعه با آنان، به گونهای برای اقشار مختلف جامعه در برخورد با زنان نیز الگوسازی میکند.
تاریخ بر فراز و نشیب تلویزیون در ایران با جنسیت و مناسبات جنسیتی گره خورده است و گرچه تغییراتی را در عرصهی جنسیت تجربه کرده که خود نشان از همراهی با تحولات اجتماعی دارد، ولی مناسبات جنسیتی تنیده شده در فضای دراماتیک فیلمهای آن، اشکالی را سامان داده است که در بستر تحولات اجتماعی، بار سنت و مدرنیته را به دوش میکشند؛ به گونهای که میتوان گفت صورت پدرسالارانهی روابط جنسیتی، سنت دیرینهی تلویزیون ایران از زمان ظهور تا کنون بوده است (رحمتی و سلطانی، 1383: 10)
بیان مساله
نظام ارتباطی، به عنوان یکی از ارکان اجتماع، با دیگر نظامهای اجتماعی دارای روابط متقابل و پیچیدهای است.
پس میتوان جهان امروز را دنیای الکترونیک دانست که مشخصهی اصلی آن، رسانههای گروهیاند که فاصلهها را از میان میبرند و باعث جهشی اطلاعاتی میگردند و درست به
این مطلب را هم بخوانید :
نکاتی برای نگهداری مواد غذایی در تابستان
همین دلیل، تاثیرات شگرف فرهنگی و اجتماعی دارند (سورین و تانکارد، 1390: 394).
بر همین مبنا، یعنی بر مبنای تاثیرات فرهنگی و اجتماعی رسانه مبتنی بر تغییر و تحولات ابزار رسانه می شود، از جمله اقشار اجتماعی که به شدت متاثر از تاثیرات اجتماعی و فرهنگی رسانه است، زنان میباشند. زن و مرد، بابت متمایز بودن در ساختار بدنی خود، دو گروه مجزا در جامعه انسانی را تشکیل میدهند. این، در واقع بزرگترین گروهبندیای است که در هر جامعهای میتوان انجام داد. اما این گروهبندی به دنبال خود تفکرات قالبی و کلیشههای جنسیتی را به همراه داشته است. زن و مرد، هر یک به دیگری صفاتی را نسبت میدهند و آن را مختص مردان و یا زنان میدانند و هیچ تفاوتی بین اعضای گروه زنان یا مردان قایل نمیشوند و امکان متفاوت بودن زنان از یکدیگر را امری نزدیک به محال تلقی میکنند.
زنان جامعه ما چندان در بیان مستقل اندیشهها و زندگیشان توانایی نداشتهاند و در بسیاری اوقات، به عنوان افراد فرعی از متن جامعه حذف و به حاشیه رانده شدهاند. بر این اساس، با ایجاد دو نظام ارزشی، مردان اصل و زنان فرع بودهاند. شیوه و سبک زندگی در جامعه ما بر اساس این نگرش، یعنی اصلی – فرعی شکل گرفته است و موجودیت و هستی خانواده نیز در هدفهای اصلی و فرعی معنا پیدا کرده است. زنان در فرهنگ ما هیچگاه نه به صورت افراد مستقل از شوهر یا فرزندان، بلکه همواره در مقام همسر یا مادر نشان داده میشوند. این در واقع در حکم آن است که به شیوهای زیرکانه به جامعه القا کنیم که زنان فقط در مقام همسری وابسته به شوهر یا مادری تابع نیازهای فرزندان، وجود خارجی دارند. (میشل 1376، 127)
تحلیل مناسبات جنسیتی در قلمرو فرهنگ، یکی از اصلیترین طرحهای پژوهش در نظریههای فرهنگ معاصر است. در این حوزه، با تحلیل جنبههای فرهنگ، میکوشند مناسباتی را بیابند که از طریق آنها، ارزشها و هنجارهای مردسالارانه در جامعه بازتولید میگردند. از این جهت، رسانههای جمعی به عنوان یکی از مهمترین منابع تولید فرهنگ، بیشترین نقد را به همراه دارند.
در فرهنگ عامه و رسانههای تودهای، معمولا زنان یا به عنوان ابژه و موجودی ابزاری و حاشیهای بازنمایی میشوند و یا – به عنوان مقولهای اجتماعی، مانند مخاطبین، شنوندگان و بینندگان فرآوردههای فرهنگی – نادیده گرفته میشوند. بر این اساس، میتوان گفت گونهای گفتمان جنسیتی بر رسانهها حاکم است.
مقصود از گفتمان جنسیتی، آن گروه از بیانهای معطوف به سلطه است که واجد دو مشخصهی اصلیاند: یکم آن که خواست جنسی اصلیترین مضمون آنهاست و دوم آن که به یک گفتمان هژمونیک بدل شدهاند و به عنوان یک گفتمان عام و شایع، یک دوره از تاریخ اجتماعی ایران را، رقم زدهاند (کاشی، 1385: 12).
به جرات میتوان گفت که اکثر کنشهای اجتماعی به گونهای آمیخته با جنسیتاند (ابراهیمی و کاظمی، 1388: 35). البته نباید از یاد برد که همواره کنشهای متفاوت با سنتهای پایداری که عرف بر اساس آن عمل میکند، واکنشهای تندی را به همراه داشته است و در این میان، شاید زنان بیشتر از مردان به بازتولید سنتهای خانوادگی، روابط محلی و آداب و رسوم سنتی میپردازند (آلکوف، 1385: 62) و در کنار آنها قانون، سنت و آداب و رسوم جامعه، هر یک به نوعی مسوول این وقفههای عجیب سکوت و سخن گفتن بودهاند (وولف، 1379: 73).
از این نظر، چگونگی بازتولید زبان جنسیتی در کنشها و منشهای اجتماعی از طریق رسانه اهمیت مییابد. این امر، البته در کنشهای تصویری از اهمیت ویژهای برخوردار است.
تلویزیون با تثبیت موقعیت نابرابر اجتماعی و معناسازی اجتماعی جهتمند آن، در تثبیت و تقویت هنجارهای اجتماعی مردانه در جامعه نقش اساسی بازی میکند. نقش تلویزیون صرفا نشان دادن زنان در نقشهای سنتی نیست، بلکه نقشی اساسیتر در کمک به ارایهی تعریف و شکل معانی اساسی زنانگی و مردانگی ایفا میکند.
به عنوان مثال، دردههی اخیر ساختار سنتی، در اثر فرایندهای جداییناپذیر و به هم پیوستهی کار و آگاهی زنان، زیر سوال رفته است. تحصیلات عالی و اشتغال زنان، از سویی باعث کسب ارزشها،
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1399-07-02] [ 02:37:00 ق.ظ ]
|