پایان نامه ارشد : بررسی اثربخشی هنردرمانیخلاق بر دلبستگی ناایمن دوسوگرا کودکان پیشدبستانی |
پرسشهای پژوهش. 10
تعاریف اصطلاحات. 11
تعاریف نظری متغیرها. 11
تعاریف عملیاتی متغیرها. 11
متغیرهای پژوهش. 12
فصل دوم پیشینه پژوهش. 14
هنر و تاثیرات روانی هنر. 15
هنردرمانی بیانییا هنردرمانیخلاق. 17
تفاوت هنردرمانی و هنردرمانیخلاق. 19
تاریخچه هنردرمانی و هنردرمانیخلاق. 20
مزایای هنردرمانی و هنردرمانیخلاق. 22
هنردرمانی و هنردرمانیخلاق با کودکان. 26
درمانهای هنری خلاق. 28
رقص / حرکت درمانی و موسیقیدرمانی . 28
نمایشدرمانی . 29
رواننمایشگری . 31
دلبستگی چیست ؟. 32
بالبی و نظریه دلبستگی. 32
سبکهای دلبستگی. 34
2) الگوی چهار گروهی دلبستگی. 38
نقص دلبستگی و آسیبهایروانی. 39
دلبستگی در سالهای پیشدبستانی. 41
الگوهای فعال درونی. 45
درمان اختلالهای دلبستگی. 49
نظریه دلبستگی و هنردرمانی. 51
بررسی پژوهشهای پیشین. 54
فصل سوم طرح پژوهش. 57
مقدمه. 58
طرح پژوهش. 59
جامه آماری. 59
روش نمونهگیری و حجم نمونه. 59
ابزار گردآوری دادهها. 60
شیوه نمره گزاری. 61
اعتبار و روایی. 64
روند اجرای پژوهش. 65
ملاحظات اخلاقی. 66
فصل چهارم تجزیه و تحلیل داده ها. 68
مقدمه. 69
بخش دوم:. 74
آمار استنباطی. 74
فصل پنجم بحث و نتیجه گیری. 78
خلاصه. 79
یافتههای پژوهش :. 79
بحث و نتیجه گیری :. 83
محدودیتها. 84
پیشنهادات. 85
منابع. 88
فهرست جداول
جدول شماره 4-1 شاخص های آمار توصیفی نمره های دلبستگی ناایمن (دو سوگرا). 70
جدول شماره 4-2 شاخص های آمار توصیفی نمره های دلبستگی ناایمن (دو سوگرا). 71
جدول شماره 4-3 آزمون t گروه های مستقل برای مقایسه میانگین نمره های. 74
جدول شماره 4-4 نتایج آمار غیر پارامتریك یو مان ویتنی برای مقایسه میانگین نمره های دلبستگی ناایمن دربین دو گروه آزمایش و كنترل. 75
جدول شماره 4-5 آزمون t گروه های مستقل برای مقایسه میانگین نمره های دلبستگی ناایمن دربین دو گروه پسر و دختر 76
جدول شماره 4-6 نتایج آمار غیر پارامتریك یو مان ویتنی برای مقایسه میانگین نمره های دلبستگی ناایمن دربین دو گروه پسر و دختر. 77
این مطلب را هم بخوانید :
فهرست نمودار
نمودار4-1 میانگین نمره های دلبستگی ناایمن (دو سوگرا) 70
نمودار4-2 میانگین نمره های دلبستگی ناایمن (دو سوگرا) 72
فصل اول
کلیات پژوهش
مقدمه
مهمترین دارائی انسان ظرفیت شکلدهی و نگهداری ارتباطات است. که این ارتباطات بهطور قطعی برای بقاء، یادگیری، کار، عشق، و . . . . . لازم هستند. ارتباطات انسان اشکال گوناگونی دارند که شدیدترین، لذتبخشترین، و دردناکترین آنها ارتباط با خانوادە، دوستان و افرادی است که دوستشان داریم . در موارد خاص یک فرد ممکن است هیچ ارتباط هیجانی با دیگران نداشته باشد. این افراد درخودفرورفته و منزوی یا با نشانههای عصب و روانشناختی اسکیزوئید با اوتیسم ظاهر میشوند.
ظرفیت شکلدهی ارتباطات هیجانی، با ارگانیزم و عملکرد قسمتهای مختلف مغز انسان مرتبط است. همان مغزی که فرمان بوئیدن، دیدن، چشیدن، فکرکردن، صحبتکردن و حرکتکردن میدهد. به ما فرمان عشقورزیدن یا متنفرشدن (عشق نورزیدن) را نیز میدهد. این مراکز از ارتباطات هیجانی دوران نوزادی و سالهای اول زندگی شکل گرفته و باقی مانده است.
تجربیات این دوره حساس زندگی در شکلگیری ظرفیت بنیادی ارتباطات سالم هیجانی نقش اصلی را دارد. همدلی، مهربانی، سهیم شدن (مشترکشدن)، پرخاشگری کردن، دوستداشتن و انبوهی از ویژگیهای یک فرد سالم و شاد و مبتکر، با ظرفیتهای دلبستگی و در دوران نوزادی و اوایل کودکی مرتبط است(خانجانی ، 1384).
اصطلاح دلبستگی در متون مختلف معانی متفاوتی دارد. در متون روانشناسی، دلبستگی ارتباطی است بین یک شخص و شخصی دیگر. در زمینه تحول کودک (نوزاد)، دلبستگی به یک ویژگی پیوستگی منحصربهفرد در رابطه مادر – نوزاد با مراقب نوزاد گفته میشود.
دلبستگی چندین خصیصه اصلی دارد:
۱) یک ارتباط هیجانی پایدار با شخص خاصی است.
۲) این ارتباط سالم، راحت، آرامبخش و لذتبخش است.
۳) در صورت فقدان با تهدید فقدان فرد خاص، استرس شدیدیایجاد میشود.
دلبستگی پیوند یا گرههای هیجانی پایدار بین دو فرد است بهطوریکه یکی از طرفین کوشش میکند نزدیکی یا مجاورت با موضوع دلبستگی را حفظ کرده و بهگونهای عمل کند تا مطمئن شود که ارتباط ادامه مییابد. بالبی[1] (1969) معتقد است که این گرههای هیجانی متقابل که منجر به نزدیکی مادر و کودک میگردند نخستین تجلیات دلبستگی محسوب میشوند. دلبستگی نگهدارنده نزدیکی متقابل بین دو فرد در تمام مراحل زندگی است. ابتدا در ماههای نخست پس از تولد، دلبستگی برای نوزاد شامل تعاملهای ساده و بازشناسی ادراکی نشانههاست. اما در پایان سال اول زندگی، کودک بهگونهای به مادر وابسته میشود که در موقع جدایی از او علائم درماندگی و استیصال را از خود نشان میدهد. بنابراین بااینتعریف میتوان به چند ویژگی دلبستگی پیبرد: تقربجویی کودک به چهره دلبستگی[2]، احساس درماندگی[3] در موقعیت جدایی از چهره دلبستگی و پناه بردن و احساس آرامش در کنار او در موقعیتهای تنیدگی زا.
بالبی اظهار میدارد که پیوند کودک به مادر حاصل فعالیت تعدادی از سیستمهای رفتاری است که در آن نزدیکی و مجاورت به مادر یک نتیجه قابلپیشبینی است. در پایان یکسالگی در اکثر کودکان سیستمهای رفتاری مربوطه بهآسانی براساس جدائی از مادر فعال میشوند و آنچه بهطور موثر این سیستمها را به پایان میرساند، دیدن مادر، شنیدن صدای او و لمس او است. بنابراین تا حدود 3 سالگی این نظامها یا سیستمهای رفتاری (مانند گریه کردن، دنبال کردن و . . . . ) بهآسانی برانگیخته میشوند. از آن به بعد در اکثر کودکان کمتر برانگیخته شده و تحمل کودک برای دوری از مادر افزایش مییابد. در طول نوجوانی و بزرگسالی چهره دلبستگیای که رفتار فرد به سمت او جهت داده میشود، تغییر میکند .
بههرحال بالبی در تاکید بر اهمیت ارتباط مادر و کودک معتقد است آنچه که برای سلامتروانی کودک ضروری است، تجربه یک ارتباط گرم، صمیمی و مداوم با مادر یا جانشین دائم اوست. وی معتقد است که بسیاری از اشکال روانآزردگیها[4] و اختلالهای شخصیت حاصل محرومیت کودک از مراقبت مادرانه و یا عدم ثبات رابطه کودک با چهره دلبستگی است (بالبی، 1969).
بیان مساله
خانه و خانواده نخستین محیط اجتماعی است که کودک را تحت سرپرستی و مراقبت قرار میدهد. ازاینرو بیش از تمام محیطهای اجتماعی دیگر در رشد و تکامل فرد تاثیر دارد. کودک پیشازاینکه از اوضاع اجتماعی خارج متاثر شود، تحتتاثیر خانواده قرار میگیرد. پیدایش بیشتر عادات و عقاید کودک از خانه آغاز میگردد. بهعبارتدیگر کودک وقتی چشم به دنیا میگشاید با محیط نامرئی که از افکار و احساسات، نظرها، آرزوها، امیدها، و انتظارات اعضای خانواده تشکیل یافته است، احاطه میشود. خانه جایی است که کودکان چگونگی زندگی کردن ر ا یاد میگیرند و جایی است که شیوههای فرهنگ را عموما و فرهنگ خانواده و والدین را خصوصا کسب میکنند (شعاری نژاد، 1385) .
نظریهی دلبستگی مدل منسجمی از پیوندهای عاطفی بین مادر – کودک ارائه کرده است و معتقد است که این پیوند دارای کنش حمایتی است. بهعبارتدیگر دلبستگی کودک به مادر و مکانیزمهای رفتاری مرتبط با آن از کودک نابالغ حمایت کرده و شانس بقای او را افزایش میدهد. برای برقراری پیوند عاطفی، مادر به پیامهای کودک پاسخ داده و پریشانی او را موردتوجه قرار میدهد. او آرامشدهنده است و حکم تکیهگاهی را برای کودک داشته و کودک در سایهی این تکیهگاه ایمن جرات کاوش در محیط اطراف را پیدا میکند.
نظریه دلبستگی براین باور است که دلبستگی، پیوندی جهان شمول است و در تمام انسانها وجود دارد. بدینمعنیکه انسانها تحتتاثیر پیوندهای دلبستگیشان[5] هستند. بالبی معتقد است که یک شخص برای رشد سالم نیاز به پیوند عاطفی دارد. والدین حساس[6] و احساس امنیت، در کودک پایهای برای سلامت روانی وی میباشند . به نظر بالبی رابطه ناایمن موجب بیاعتمادی، مشکل در هماهنگی و حساسبودن و نارضایتی هیجانی در روابط عاشقانه میشود. روابط دلبستگی نقش بسیار مهمی در احساس امنیت ما دارند. برای کودکان، این رابطه ابتدا با والدین برقرار میشود، در بزرگسالان دلبستگی با یک زوج برقرار میشود(ویس[7]، 1994 به نقل از خوشابی و ابوحمزه، 1386).
تجارب اولیهی کسب شده توسط کودک در سیستمی بهنام الگوهایکاریدرونی، درونسازی میشود. این مدل نهتنها حکم یک الگو را برای ارتباطهای اجتماعی آینده افراد دارد، بلکه قوانین نانوشتهای برایاینکه شخص چگونه تجربه کند، ابرازوجود کند و با عواطف پریشان خود کنار بیاید فراهم میکند (بالبی، 1973) .
براساس نظریهی دلبستگی نظام رفتاری انسانها باهم تفاوتهای معناداری دارند. ازاینرو در موقعیت تجربی الگوهای دلبستگی نوزادان را از یکدیگر متمایز کردهاند. دلبستگی ایمن مربوط به کودکانی است که در هنگام اضطراب و یا قرارگرفتن در موقعیت ناآشنا به مراقبشان بهعنوان یک پایگاه ایمن تکیه میکنند. دومین الگو، دلبستگیناایمناجتنابی است که این الگو شامل کودکانی میشود که بههنگام ناراحتی، قادر نیستند به مراقبشان بهعنوان پایگاهی ایمن تکیه کنند . این کودکان تمایل به نادیدهگرفتن یا اجتناب از مراقبشان دارند. سومین الگو دلبستگیناایمن دوسوگرا است که شامل کودکانی میشود که به هنگام آشفتگی، رفتارهای متناقض با مراقبشان دارند. این کودکان گاهی اوقات بهشدت به مراقبشان میچسبند و در همان هنگام ممکن است رفتارهای طردکننده نسبت به مراقبشان نشان دهند (پیوسته گر، 1381).
مطالعات طولی درمورد ثبات الگوی دلبستگی نشان دادهاند 72% کودکان با دلبستگیایمن در کودکی، در طبقهبندی دلبستگیناایمن در بزرگسالی قرار گرفتند. این نتایج با آنچه در نظریهی دلبستگی پیشبینیشده بود همخوانی داشته، نشان میدهد که رخدادهای منفی زندگی از قبیل فقدان یکی از والدین، جدایی والدین و . . . . . مهمترین عامل ایجاد تغییرات بودهاند .
بهگفتهی خانجانی (1384) جدا شدن از مادر بهطور روزانه در سنین پائینتر، کودک را بیشتر در معرض خطر دلبستگیناایمن قرار میدهد. همچنین کودکانی که بهطور تمام وقت و روزانه از مادر جدا میشوند، بیشتر در معرض خطر دلبستگیناایمن قرار دارند.
ازطرفی برای کاهش دلبستگیناایمن کودکان باید درصدد راهی بود که با شرایط و روحیات کودکان و خانوادههایشان سازگار باشند. هنر در شکل بازی، بازتاب فرآیند رشد، فکر، و تخیل است و بخشی از رشد
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1399-07-01] [ 03:37:00 ق.ظ ]
|