کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آخرین مطالب


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

Purchase guide distance from tehran to armenia

 



عنوان صفحه تقدیم ‌أ تشکر و ‌ب چکیده: ت‌ فهرست مطالب ث‌ فهرست جدول‌ها د‌ فصل 1- کلیات پژوهش 9 1-1- بیان مساله: 2 1-2- ضرورت نظری و عملی تحقیق 6 1-3- اهداف پژوهش 8 1-4- فرضیه های پژوهش: 8 1-4-1- اضطراب والدین : 9 1-4-2- اضطراب کودکان: 10 1-4-3- سبک والد گری 10 1-4-4- کمال گرایی 10 1-4-5- خودکارامدی والدینی 11 1-4-6- کودکان بهنجار: 11 فصل 2- مروری بر پیشینه های نظری و عملی پژوهش تحقیق 12 2-1- مقدمه: 13 2-2- اضطراب: 13 2-2-1- اضطراب طبیعی 14 2-2-2- اضطراب صفت و اضطراب حالت: 16 2-3- شکل گیری اضطراب در جریان تحول: 16 2-4- ویژگی‌های اختلال‌های اضطرابی 17 2-4-1- آشفتگی‌های شناختی 17 2-4-2- نشانه‌های جسمانی 19 2-4-3- نقص‌ در مهارتهای اجتماعی و هیجانی 19 2-5- اختلالات اضطرابی بر اساس DSM -V 20 2-5-1- اختلال اضطراب جدایی 20 2-5-1-1- ویژگیهای تشخیصی 20 شیوع و اختلالهای همراه 22 سن شروع، سیر و پیامدها 23 2-6- اختلال اضطراب فراگیر 24 2-6-1- ویژگیهای تشخیصی 24 2-6-2- شیوع و اختلال‌‌های همراه 28 2-6-3- سن شروع ، سیر و پیامد‌ها 28 2-7- اختلال اضطراب اجتماعی 29 2-7-1- ویژگیهای تشخیصی 29 2-7-2- شیوع، اختلال‌های همراه و سیر 31 2-8- عوامل سبب شناختی 32 2-8-1- دیدگاه روان تحلیل گری 32 2-8-2- دیدگاه رفتاری 34 2-8-3- دیدگاه یادگیری اجتماعی 35 2-8-4- نظریه دلبستگی 36 2-8-5- دیدگاه وجودی(اگزیستانسیال) 36 2-8-6- دیدگاه علوم زیستی 36 2-8-6-1- دستگاه عصبی خودکار: 36 2-8-6-2- مطالعات انجام شده با تصویر برداری از مغز 37 2-8-6-3- مطالعات خانواده و دوقلوها: 38 2-8-7- عامل خلق و خو و مزاج 38 2-9- کمال گرایی 40 2-9-1- سیر تاریخی و تعاریف موجود از کمال گرایی 40 2-9-2- کمال گرایی و آسیب شناسی روانی: 43 2-9-3- علل کمال گرایی: 44 2-10- خود کارامدی 46 2-10-1- خود کارامدی والدینی 47 2-10-2- نقش خود کارامدی والدینی: 48 2-10-3- عوامل موثر بر خود کارامدی والدین 49 2-10-3-1- خصوصیات مادر: 50 حمایت اجتماعی 50 تحصیلات 51 جنسیت 51 سن 51 2-10-4- خصوصیات کودک 52 خلق و خوی کودک 52 مشکلات رشدی کودک 52 سن کودک 53 2-10-5- نقش خود کارامدی والدینی در رفتار کودک 54 2-10-6- خود کارامدی والدینی و رابطه مادر- کودک 57 2-11- سبک های والدگری 57 2-11-1- دیدگاه های نظری در رابطه با سبک های فرزند پروری 57 2-11-2- سبک های فرزند پروری: 59 2-11-2-1- فرزند پروری مقتدرانه 59 2-11-2-2- فرزند پروری مستبدانه: 60 2-11-2-3- فرزند پروری آسان گیرانه 61 2-11-2-4- فرزند پروری بی اعتنا . 61 2-11-3- سبک های والدگری و اضطراب کودکی 62 2-12- پژوهش های انجام شده در خارج 63 2-13- پژوهش های انجام شده در ایران 67 2-14- نتیجه گیری: 68 فصل 3- فرایند روش شناختی پژوهش 70 3-1- نوع پژوهش: 71 3-2- آزمودنی ها: 71 3-3- نمونه تحقیق: 71 3-3-1- نمونه تحقیق حاضردر بر گیرنده دو گروه از آزمودنی هاست: 71 3-3-2- حجم نمونه: 72 3-4- ابزارهای پژوهش 73 3-4-1- فرم والد فهرست رفتاری کودک: 73 3-4-2- سیاهه حالت-صفت اضطراب: 74 3-4-3- مقیاس خودکارآمدی والدگری: 74 3-4-4- پرسشنامه ارتباط والد کودک(پیانتا،1992): 75 3-4-5- پرسشنامه چند بعدی کمال گرایی فراست: 76 3-5- شیوه انجام تحقیق: 77 3-6- شیوه تحلیل داده ها: 77 فصل 4- یافته های پژوهشی 78 4-1- مقدمه: 79 4-2- نتایج توصیفی 79 4-2-1- نتایج توصیفی مربوط به اطلاعات جمعیت شناختی 79 4-2-2- شاخص های توصیفی مربوط به متغیرهای تحقیق 87 4-3- بررسی فرضیات تحقیق 91 4-3-1- بررسی فرضیه اول(اصلی و فرعی) تحقیق: 93 4-3-2- بررسی فرضیه دوم(اصلی و فرعی) تحقیق 94 4-3-4- بررسی فرضیه سوم(اصلی و فرعی) تحقیق: 96 4-3-5- بررسی فرضیه چهارم تحقیق: 98 فصل 5- بحث و نتیجه گیری 99 5-1- مقدمه: 100 5-2- خلاصه نتایج: 103 5-3- بحث و نتیجه گیری: 104 5-4- محدودیت های پژوهش: 113 5-5- پیشنهادهای پژوهش : 114 با توجه به نتایج حاصل از پژوهش و مرور محدودیت ها، پیشنهادات ذیل ارائه می شود 114 فهرست منابع 116 ضمیمه ‌أ – ابزارها 131 1-1- بیان مساله: امروزه علاقه فزاینده ای برای درک اختلالات کودکی به خصوص اختلالات درونی سازی شده از قبیل اضطراب و افسردگی به وجود آمده است(یاکوبسن و همکاران،2012).چرا که اختلالات اضطرابی شایعترین مشکل روانشناختی در جمعیت عمومی و در مجموع تا 18درصد افراد در سن معینی و 25درصد افراد در طول زندگی یکی از این اختلالات را تجربه می کنند که عموما شروع آن در دوره کودکی باز می گردد(کیسلر و همکاران،2005). برای درک بهتر سبب شناسی اختلالات اضطرابی پژوهش های اخیر بر نقش عوامل والدینی در شکل گیری و تداوم اختلالات اضطرابی های تاکید می کنند(برت ،2009؛واترز و همکاران،2013) و معتقدند که وجود اضطراب والدینی یکی از عوامل خطرساز مهمی برای اضطراب کودکی محسوب می شود(راپی و اسپنس ،2004، هرون و همکاران،2013)همچنین اشاره شده که هم شیوع اضطراب در والدین کودکان مضطرب در مقایسه با جمعیت عادی دارای نرخ بالاتری است(لاست ، همکاران،1991به نقل از واترز و همکاران،2012) و هم والدین کودکان مبتلابه اختلالات اضطرابی، دارای شیوع بالایی از اختلالات اضطرابی در مقایسه با جمعیت عادی هستند(بوگلس و برچمن ،2006). نرخ اختلالات اضطرابی در این والدین نه تنها در مقایسه با گروهای عادی بالاتر می رود، بلکه در مقایسه با دیگر اختلالات روانپزشکی، به نظر می رسد که سرایت یا انتقال این ویژگی یعنی اضطراب به کودکان خیلی پر اهمیت است، بدین خاطر باید گفت که اضطراب والدین به عنوان یک عامل خطر جدی برای اختلالات اضطرابی کودکی است. با توجه به نتایج مطالعات انجام شده اضطراب صفت مادران بیشتر با علائم اضطرابی در کودکان همراه است(واترز و همکاران،2012 و ذوالفقاری و همکاران،1386). در ادبیات پژوهش تنها یک مطالعه منتشر شده که ارتباط بین صفت اضطراب با علائم اضطرابی در کودکانشان را نشان داده اند. در پژوهش واترز و همکاران(2012) نشان داده اند که اضطراب صفت مادران با علائم اضطرابی در کودکانشان همراه است. البته هنوز نقش اضطراب صفت و حالت مادران در علائم اضطرابی کودکان مبهم باقیمانده و ما دراین زمینه با کمبود پژوهش مواجه هستیم. در ایران تنها یک مطالعه به بررسی نقش اضطراب صفت و حالت گزارش شده است . سلطانی فر و همکاران(1388) نشان دادند که اضطراب صفت مادران کودکان مضطرب به طور معناداری بالاتر از مادران کودکان بهنجار است. البته هنوز نقش اضطراب حالت به درستی مشخص نشده و ما دراین زمینه با کمبود ادبیات پژوهش روبه رو هستیم. اگرچه مکانیزمی که از طریق آن والدین آمادگی اضطراب خودشان را به کودکان انتقال می دهند به طور دقیق شناخته نشده(بوگلس وبرچمن،2006) اما حدسهایی برای این امر در نظر گرفته شده است. اگر بخواهیم به مکانیزمهای تبیین کننده این امر اشاره کنیم، میتوانیم از موارد زیر صحبت کنیم: مکانیزم اولی که می تواند همپوشی بین اختلال اضطرابی والد و کودک را تبیین کند انتقال ژنتیکی است. مطالعات ژنتیک رفتاری اشاره میکنند که تا 50در صد آمادگی اضطراب را، مثل بازداری رفتاری، حساسیت اضطرابی یا ترس از ارزیابی را، مردم به ارث می برند(استین و همکاران،2002به نقل از بوگلس و برچمن،2006). این امر نشان می دهد که آسیب شناسی والدین از طریق فرایند یادگیری اجتماعی، به علت سرمشق گیری راهبرهای مقابله ای ناسازگار(گرول و راپی،2002به نقل از واترز،2012) از طریق از طریق تقویت اضطراب و پاسخ اجتنابی درکودکان(راپی و اسپنس2004) و با انتقال تهدید وابسته به اطلاعات و محیط(فیلد ولاوسون ،2003) می تواند رخ بدهد. مکانیزم دومی که در اضطراب کودکان می تواند تاثیر گذار باشد سبک های والد گری است. مدل های نظری اختلال اضطرابی کودکی بر سبکهای والد گری تاکید دارند(واترز وهمکاران،2012؛ هودسان و راپی،2004). سبک والد گری را می توان به عنوان نگرش های والدین در ارتباط با فرزندان بیان کرد که بنا کننده فضای هیجانی و روانی است که در آن رفتار های والدین ابراز می شود این رفتار ها از طریق هر کدام از والدین برای انجام وظایف والدینی خود اعمال می شود(دارلینگ و استینبرگ ،1993). مطالعات نشان داده اند که سبک های والد گری نا کارآمد، ممکن است بیانگر اضطراب والدین باشند(هودسان و راپی،2002). به دیگر سخن، یک والد مضطرب به خاطر سوگیری شناختی خاص خود، افزایش ادراک تهدید شدگی و حساسیت فزون یافته نسبت به پریشانی کودک دارد و ازکودک خود به صورت افراطی مراقبت می کند(هودسان و راپی،2004؛ به نقل از گار و هودسن،2008). علاوه بر این والدینی با سطوح بالای اضطراب، به خاطر احساس کنترل کمی که نسبت به رفتار های اضطرابی کودکشان دارند، رفتارهای منفی از خود نشان می دهند(ویتکارفت و کرسویل ،2007). گینسبورگ و همکاران(2006) نشان دادند که سطوح بالای اضطراب در والدین ممکن است منجر به افزایش اضطراب در رفتار های والد گری شود(مثل دلمشغولی زیاد و انتقاد)که آسیب پذیری و آمادگی کودک را برای ایجاد اضطراب تقویت می کند و بدین طریق هم والد و هم کودک در یک رابطه ای متقابل درگیر می شوند. بدین سان می توان گفت که آسیب پذیری کودک(مثل خلق و خوی اولیه) با سبک والدگری ناسازگار در تعامل هست. باید توجه داشت که چندین سبک والد گری در ارتباط با اضطراب کودکان شناسایی شده است، از قبیل : سبک انتقادی، فزون کنترلی، سطوح پایین گرمی و پذیرش، ارائه خود مختاری که در قالب تعارض و سردرگمی نقش مطرح می شود. مطالعات نشان داده اند که والد گری مضطرب در مقایسه با والدین کودکان عادی (واترز و همکاران،2012)، با کنترل افراطی برانجام تکالیف کودک درخانواده و ارائه خود مختاری کمتر، کودکانشان را نسبت به تجربه های جدید محروم می کنند(وارلا و همکاران،2013). والدگری فزون حمایت گر، با تنظیم کنندگی شدید والدینی نسبت به فعالیت های روزمره کودکان، تشویق وابستگی کودکان به والدین و آموزش آمرانه نحوه تفکر و احساس کردن به کودکان مشخص می شود. هنگامی که کودک به طور افراطی مورد حمایت قرار می گیرد گیرد والدین با دنیای بیرونی به عنوان مکانی خطرناک برخود کرده و کودکان را از یاد گیری این که چگونه با موقعیت های اضطراب برانگیز مقابله کنند، باز میدارند(گیری و همکاران،2013). همچنین الگوی طرد والدینی نشانگر صمیمیت کمتر در رابطه با کودک است(وارلا و همکاران،2013). این والدین نسبت به ایده های کودکانشان پذیرش کمتری دارند، گرمی کمتری نشان می دهند و بیشتر قضاوتی و بازدارنده هستندکه این روش ها با افزایش نشانه های اضطرابی در کودک همراه است(هاندسن و راپی،2001). مکانیزم سومی که با اضطراب کودکان همراه است خود کارآمدی والدینی می باشد(هرین و اشنایدر ،2013). خود کارآمدی به منزله انتظارات شخص، برای توانایی مقابله موفقیت آمیز با موقعیت های دشوار است(بندورا،1977به نقل ازکوهلوف و بارنت ،2013). خودکارآمدی والدینی، اعتقاد به این امر است که تا چه حد افراد می توانند وظایف والدگری خود را به طور موفق انجام دهند(کلمن و بارکر،1997به نقل از لی و همکاران،2012). خود کارامدی والدینی با پیامد های والدینی و کودکی مهمی همراه است. خود کارامدی والدینی یا اعتقاد به این که افراد در تکالیف والدگری خود موفق باشند (کلمن و کاراکر1997) شکلی از ساز گاری والدین می باشد که از کمال گرایی والدینی تاثیر می پذیرد. والدین با خود کارامدی پایین استرس والد گری بالاتری را و رضایت والدینی کمتری را تجربه می کنند و کودکانشان علائم رفتاری بیشتری را از خودشان نشان می دهند(کلمن و کاراکر،1997) در رابطه با نقش بنیادهای روانشناختی در ایجاد خود کارآمدی والدینی، عوامل متنوعی مورد شناسایی قرار گرفته است، ولی دانش روان شناسی در این باره هنوز محدود است(کوهولف وبارنت،2013). در درون بافت والد گری، خود کار آمدی بیانگر میزانی است که والدین احساس راحتی و اطمینان در کنترل کردن مشکلات مربوط به کودک دارند. پژوهش ها نشان دادند که بین خودکارآمدی والدینی با اضطراب کودکان رابطه وجود دارد و والدین کودکان مضطرب خودکارامدی پایین تری را نسبت به والدین کودکان عادی دارند(هرین و همکاران،2013؛لانگ و همکاران،2005) تنها یک مطالعه در زمینه خود کارامدی والدین کودکان مضطرب موجود است. هرین و همکاران (2013) نشان دادند که والدین کودکان مضطرب خود کارامدی پایین تری در مقایسه با کودکان عادی دارند. همچینین در ایران ما با فقدان پژوهش در رابطه خود خودکارامدی والدینی کودکان مضطرب مواجه هستیم. مکانیزم چهارمی که در اضطراب کودکان تاثیر گذار است کمال گرایی والدین می باشد(میشل و همکاران،2013؛کوک و کرنی ،2009). کمال گرایی شامل معیار های بالا و طاقت فرسا و پیگیری بسیار زیاد آنها برای ارزیابی خویشتن و عملکرد خود است(گلاور و همکاران،2007). چندین مطالعه نشان می دهد که بین کمال گرایی و سطوح بالاتر اضطراب همبستگی وجود دارد(کریستنسن و همکاران،1993به نقل از میشل و همکاران،2013)و ارتباط ویژه ای بین کمال گرایی با یک اختلال اضطرابی خاصی شامل اختلال وسواسی جبری و اختلال اضطراب اجتماعی وجود دارد(آلدن وهمکاران،2002؛فروست و یبارتولو ،2002به نقل از میشل و همکاران،2013). ون کاستل و همکاران(2009) دریافتند که کودکان با مسائل اضطرابی دارای والدینی مضطرب و والدینی که رفتار های والد گری کمال گرایانه دارند، می باشند. این نوع مراقبت افراطی با اضطراب کودکان همراه است و مسیری بالقوه را برای آغاز اضطراب در کودکان هموار می سازد . فلت و هویت (2002 ، به نقل از کوک و کرنی،2009) مدل فرزند پروری مضطرب گونه کمال گرا را ارائه داده اند که در آن والدین پیوسته درباره ی بی عیب و نقص بودن کودکشان نگران هستند. و همچنین با نگرانی والدین درباره امنیت کودکشان و پیشگیری از خطرات و همچنین رفتار های مراقبتی کمال گرا می باشد. محققان معتقدند که کودکان مضطرب عموما والدین مضطرب دارند و کمال گرایی والدین با اضطراب کودک همراه است. ولی اطلاعات اندکی در رابطه با جنبه هایی از کمال گرایی کودک و آسیب شناسی والدین از قبیل اضطراب، افسردگی، وسواس فکری عملی در دسترس است. در اکثر مطالعات مربوط به کمال گرایی در آسیب شناسی از جمعیت بزرگسال به دست آمده است. با این حال مطالعاتی در مورد رابطه کمال گرایی با ناسازگاری های کودکان و نوجوانان ازقبیل افزایش علائم اضطراب، افسردگی، اختلال خوردن در دسترس است(کوک و کرنی،2009؛نوبل 2007به نقل از میشل،2013). برخی از تحقیقات و نظریات در رابطه با کمال گرایی، بیشتر بر نقش محیط خانوادگی، به خصوص بر نقش سبک های والد گری متمرکز شده اند(فلت و همکاران،2002). بدین ترتیب سبک والد گری میتواند واسطی بین بسیاری از مکانیزمهای موثر بر رفتارهای کودکان، به ویژه رفتارهای اضطرابی، باشد.مطالعات نشان داده اند که کودکان مضطرب عموما والدین مضطرب دارند، و این که کمال گرایی والدینی با علائم اضطرابی کودکان همراه است. اما اطلاعات اندکی در باره ابعاد کمال گرایی والدین با علائم اضطرابی کودکان در دسترس است(فیساک و گریلس تاکوچل ،2007) البته در ایران هم تحقیقاتی در این زمینه صورت گرفته بیشتر در زمینه مداخلات درمانی در سطح خانواده و والدین کودکان اختلالات اضطرابی بوده (خدایاری فرد و پرند،1385؛ ذوالفقاری مطلق و همکاران،1387؛موسوی وهمکاران،1384) و کمتر به مسائل سبب شناسی در بافت خانواده در نمونه های بالینی پرداخته شده است و تحقیقاتی هم در زمینه آسیب شناسی والدین و ویژگی های شخصیتی در والدین دارای کودک اضطراب جدایی صورت گرفته( ذوالفقاری مطلق و همکاران،1388) در حال حاضر ما با کمبود پژوهش در زمینه سبک های والدگری در گروه بالینی اختلالات اضطرابی کودکان و همچنین برخی از ویژگی های شخصیتی والدین کودکان مضطرب از قبیل کمال گرایی و خودکارامدی والدینی مواجه هستیم. در عین اینکه در مورد متغیر هایی که در بروز اختلالات اضطرابی نقش دارند مثل نوع دلبستگی، سبک والدگری وتجارب زندگی توافق عمومی وجود دارد، اما باید دقت کرد که هر یک از این مولفه ها متاثر از شرایط فرهنگی می باشند. بر این اساس و بدین طریق به سادگی نمی توان از نقش فرهنگ در بروز اختلالات اضطرابی کودکان فاصله گرفت(وارلا و همکاران،2009). اگرچه امروزه تحقیقات اندکی درمورد ارتباط بین خصوصیات فرهنگی و اضطراب کودکان شده است(وارلا و همکاران،2009)امادر فرهنگ های مختلف در مورد ارتباط بین آسیب شناسی والدین، سبک های والدگری نتایج متفاوتی به دست آمده است. با توجه به تمهیدات یاد شده در زمینه تفاوت برخی از متغیر های مورد اشاره در بین والدین کودکان مضطرب با کودکان غیر مضطرب، و نقش آنها در شکل گیری اضطراب کودکان، مساله اصلی تحقیق حاضر این است که آیا بین میزان اضطراب، خودکارامدی والدینی، ابعاد کمال گرایی والدین و سبک والد گری در والدین کودکان مضطرب و والدین کودکان غیر مضطرب تفاوت وجود دارد؟ 1-2- ضرورت نظری و عملی تحقیق کودکان با اختلالات اضطرابی در معرض قربانی شدن و نادیده گرفته شدن از طرف همسالان قرار دارند(استروچ و همکاران،2006) و همچنین آنها با آسیب قابل توجهی در عملکرد تحصیلی و افت کارکرد خانواده روبرو هستند (گریل و اولاندیک ،2002)این امر می تواند عامل خطر جدی برای ایجاد افسردگی، اختلال خواب و مسائل سو مصرف مواد در این افراد باشد(آلفانو و همکاران،2007؛کندال و همکاران،2004 به نقل از کومر و همکاران،2012).هنگامی که اضطراب کودکی مورد غفلت باشد این اختلال می تواند در طول بزرگسالی تداوم داشته باشد و در طول زمان می تواند با سایر اختلالات روانپزشکی همراه شود. بنابراین وارسی علل شکل گیری و تداوم اضطراب دوران کودکی از اهمیت بسیاری، چه در جهت آموزش پیشگیری و چه در جهت درمان و شناسایی و رفع علل مرتبط، برخوردار است. بنابراین میتوان از ضرورت این تحقیق در دو جهت نظری و عملی سخن گفت: الف )ضرورت نظری: پژوهش حاضر به لحاظ نظری می تواند به شناسایی عوامل دخیل در شکل گیری و تداوم اختلالات اضطرابی در کودکان منجر شود. علاوه براین، بدنه ای علمی فراهم می آید که می تواند زمینه گسترش تحقیق در اختلالات دوران کودکی در فرهنگ ایرانی باشد و هم امکان مقایسه این نتایج با نتایج تحقیقات مشابه را فراهم میسازد. ب) ضرورت عملی: به لحاظ عملی نتایج به دست آمده می تواند با شناسایی متغیر های دخیل در اضطراب کودکان، استفاده از آن را درضابطه مندی و ارائه مداخله های روانشناختی مربوط به اختلالات اضطرابی کودکان، مورد توجه قرار دهد. در صورتی که بین آسیب شناسی والدین مثل اضطراب والدین یا دیگر موارد با اضطراب کودکان رابطه جدی و اساسی وجود داشته باشد، می تواند دربرنامه ریزی های پیشگیرانه و تربیتی و نیز طرح ریزی درمانی با توجه به نقش والدین یاری رساند. در صورت ارتباط بین سبک های والد گری و کمال گرایی با علائم اضطرابی کودکی می توان اصلاح الگوهای والد گری و کمال گرایی را در برنامه ها و آموزشهای خانواده در نظر گرفت. همچنین در صورت ارتباط بین خود کارامدی والدینی با اضطراب کودکان می توان در مداخلات درمانی کودکان سهم خودکارامدی والدین را در بهبود علائم اضطرابی این کودکان در نظر گرفت و به اصلاح باورهای خودکارامدی والدین پرداخت. همچنین سازمان هایی مانند بهزیستی، آموزش و پرورش می توانند برنامه هایی را برای پیشگیری اختلالات اضطرابی کودکان در سطح والدین در دستور کار خود قرار دهند و همچنین به شناخت و درک بیشتر مولفه های مربوط به اختلالات اضطرابی کودکان ، به مشاوران و روانشناسانی که در حوزه کودک کار می کنند، یاری رسانند. 1-3- اهداف پژوهش متناسب با مساله اساسی تحقیق، هدفهای زیر تنظیم شده اند : 1)تعیین تفاوت میزان اضطراب در والدین کودکان مبتلا به اختلال اضطرابی و کودکان بهنجار 1-1 ) تعیین تفاوت میزان اضطراب حالت در والدین کودکان مبتلا به اختلال اضطرابی و کودکان بهنجار 1-2) تعیین تفاوت میزان اضطراب صفت در والدین کودکان مبتلا به اختلال اضطرابی و کودکان بهنجار 2) تعیین تفاوت سبک والد گری در والدین کودکان مبتلا به اختلالات اضطرابی و کودکان بهنجار 2-1) تعیین تفاوت میزان تعارض و سردرگمی در والدین کودکان کودکان مبتلا به اختلال اضطرابی و کودکان بهنجار 2-2)تعیین تفاوت میزان پاسخدهی در والدین کودکان مبتلا به اختلالات اضطرابی و کودکان بهنجار 2-3) تعیین تفاوت میزان دسترس پذیری در والدین کودکان مبتلا به اختلالات اضطرابی و کودکان بهنجار 3)تعیین تفاوت میزان خود کارامدی والدینی در والدین کودکان مبتلا به اختلال اضطرابی و کودکان بهنجار این مطلب را هم بخوانید : امتیاز کیفی تبلیغات گوگل یا Quality Score چیست؟ 4)تعیین تفاوت ابعاد کمال گرایی در والدین کودکان مبتلا به اختلال اضطرابی و کودکان بهنجار 1-4- فرضیه های پژوهش: ) میزان اضطراب مادران کودکان مضطرب بیشتر از اضطراب مادران کودکان بهنجار است . 1-1)میزان اضطراب صفت مادران کودکان مضطرب بیشتر از اضطراب صفت مادران کودکان بهنجار است. 1-2)میزان اضطراب حالت مادران کودکان مضطرب بیشتر از اضطراب حالت مادران کودکان بهنجار است. 2) بین سبکهای والد گری در مادران کودکان مضطرب با والدین کودکان بهنجار تفاوت وجود دارد. 2-1) میزان تعارض و سردرگمی مادران کودکان مبتلا به اضطرب بیشتر از تعارض و سردرگمی والدین کودکان بهنجار است. آدرس سایت برای متن کامل پایان نامه ها 2-2) میزان دسترس پذیری مادران کودکان مبتلا به اضطرب کمتر از دسترس پذیری والدین کودکان بهنجار است. 2-3) میزان پاسخدهی و حساسیت مادران کودکان مبتلا به اضطراب کمتر از والدین کودکان بهنجار است

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

[دوشنبه 1399-06-31] [ 02:21:00 ب.ظ ]




فهرست جدول‌ها ذ‌ فهرست شکل‌‌ها ر‌ فصل 1- کلیات پژوهش 1 1-1- بیان مسئله 2 1-2- ضرورت تحقیق 7 1-3- اهداف تحقیق 8 1-4- فرضیه های پژوهش 8 1-5- تعاریف نظری و عملی متغیرها 9 1-5-1- اختلال وسواس فکری عملی: 9 1-5-2- بینش : 9 1-5-3- فراشناخت: 9 1-5-4- کارکردهای اجرایی: 10 فصل 2- مروری بر پیشینه های نظری و عملی پژوهش تحقیق 11 2-1- مبانی نظری 12 2-1-1- طبقه بندی و تشخیص اختلال وسواس فکری عملی 12 2-1-1-1- تاریخچه 12 2-1-1-2- طبقه بندی اختلال وسواس فکری – عملی 16 الف) طبقه بندی بر اساس(DSM-IV-TR) 16 ب)طبقه بندی جدید اختلال وسواس فکری عملی در DSM-5 17 2-1-2- دیدگاه های نظری در مورد وسواس 18 2-1-2-1- مدلهای روان­پویشی 18 2-1-2-1-1- برخی نظریات روان­پویشی وسواس 18 فهرست مطالب عنوان صفحه 2-1-2-1-2 نظریه و درمان روان­پویشی مالان 20 الف) تبیین روان­پویشی و نقش بینش 20 ب) دو مثلث 20 2-1-2-2- مدل های شناختی رفتاری 21 2-1-2-2-1- هدف مدل های شناختی رفتاری 21 2-1-2-2-2- مدل رفتاری اختلال وسواس فکری – عملی: پیش شرط رویکردهای معاصر 22 2-1-2-2-3- مدل های شناختی رفتاری 24 الف) مدل رفتاری شناختی سالکوویسکیس برای اختلال وسواس فکری- عملی 24 ریشه مسئولیت پذیری افراطی 27 ب) نظریه شناختی راچمن برای وسواس های فکری 29 ج) نظریه شناختی پوردون و کلارک با تاکید بر اهمیت کنترل افکار 31 د) نظریه شناختی – رفتاری با تاکید بر انتظار خطر 32 ه) نظریه شناختی رفتارهای اجباری چک کردن 33 2-1-2-3- مدل فراشناختی اختلال وسواس فکری عملی 34 الف) مدل فراشناختی اختلالات روانشناختی 34 ب) مدل فراشناختی اختلال وسواس فکری- عملی 38 ج)کارکردهای فراشناختی درگیر در اختلال وسواس فکری – عمل 41 د) تاثیر بدکارکردی فراشناخت ها 41 ه( ابعاد آسیب شناسی فراشناختی و MCQ 42 2-1-2-4- مدل نوروسایکولوژیک 42 2-1-2-4-1- اهمیت دیدگاه تحولی 43 2-1-2-4-2 محدودیت های مدل نوروسایکولوژیک 44 الف) پایه های نظری 44 ب) ارتباط با نشانه های وسواسی جبری 45 2-1-2-4-3- مدل نقائص دیداری فضایی در وسواس 45 2-1-2-4-4- مدل کاستی های حافظه در وسواس 50 الف) حافظه برای عمل 52 فهرست مطالب عنوان صفحه 2-1-2-4-5- مدل کاستی­های کارکرد های اجرایی در وسواس 54 الف) برنامه ریزی 55 ب) سیالیت 55 ج) آمایه تغییر 56 د) بازداری حرکتی و سرکوب پاسخ 58 2-1-2-4-6- تصویربرداری عصبی ساختاری و کارکردی 61 الف) آناتومی و کارکرد جسم مخطط در وسواس 62 ب) آناتومی و کارکرد قشر پیش حدقه ای در وسواس 63 ج) تصویر برداری عصبی و نوروسایکولوژی در وسواس 63 2-1-3- ارتباط کارکردهای اجرایی و باورهای فراشناختی 65 2-1-4- بینش 69 2-1-4-1- تعاریف 69 2-1-4-2- تمایز بینش از قضاوت، دانش و فراشناخت 70 2-1-4-3- سطوح مختلف بینش 73 2-2- ادبیات تحقیق 79 2-2-1- پژوهش های خارج از کشور 79 الف) تابلوی بالینی اختلال وسواس فکری عملی با بینش پایین و بالا 79 ب) مقایسه کارکردهای نوروپسیکولوژیک در بیماران مبتلا به وسواس و افراد سالم 82 ج) رابطه جنبه های نوروپسیکولوژی با بینش در بیماران وسواس 84 د) باورهای فراشناختی در بیماران مبتلا به وسواس فکری عملی و افراد سالم 85 ه) رابطه باورهای فراشناختی و بینش در بیماران مبتلا به اختلال وسواس فکری- عملی 86 2-2-2- پژوهشهای داخلی 87 فصل 3- فرایند روش شناختی پژوهش 92 3-1- نوع تحقیق 93 3-2- آزمودنی ها 93 3-3- ابزار های تحقیق 94 3-3-1- پرسشنامه جمعیت شناختی و بالینی: 94 فهرست مطالب عنوان صفحه 3-3-2- مقیاس وسواس فکری عملی ییل براون: 94 3-3-3- پرسشنامه افسردگی بک(BDI-II): 96 3-3-4- پرسشنامه سلامت عمومی 12 گویه ای(GHQ-12): 96 3-3-5- مقیاس باورهای فراشناختی -30(MCQ-30): 96 3-3-6- آزمون استروپ: 97 3-3-7- برج لندن: 99 3-3-8- آزمون کارت های ویسکانسین: 100 3-4- روش تحلیل داده ها 102 فصل 4- یافته های پژوهشی 104 4-1- نتایج توصیفی 105 4-1-1- شاخصهای توصیفی مربوط به ویژگیهای جمعیت شناختی در گروههای سه گانه 105 4-1-2- شاخصهای توصیفی مربوط به متغیرهای تحقیق در گروههای سه گانه 110 4-2- بررسی فرضیه­های پژوهش 117 4-2-1- بررسی فرضیه اول تحقیق 117 4-2-2- بررسی فرضیه دوم تحقیق 120 4-2-3- بررسی فرضیه سوم تحقیق 122 4-2-5- بررسی فرضیه چهارم تحقیق 125 فصل 5- بحث و نتیجه گیری 126 5-1- مقدمه 127 5-2- خلاصه نتایج 129 5-3- بحث و نتیجه گیری 130 5-3-1- بررسی همسویی یا ناهمسویی یافته ها با پیشینه پژوهشی 130 5-3-2- همسویی با پیشینه نظری 132 5-3-3- دیگر حدسهای علمی در تبیین یافتهها 138 5-4- محدودیت های پژوهش 141 5-5- پیشنهادهای پژوهشی 142 5-5-1- پیشنهاد های پژوهشی 142 5-5-2- پیشنهاد کاربردی 142 فهرست منابع 144 فهرست مطالب عنوان صفحه ضمیمه ‌ألف – نتایج تکمیلی 162 أ-1) مقایسه کارکردهای اجرایی و باورهای فراشناختی در افراد مبتلا به وسواس با بینش بالا و پایین با افراد غیر مبتلا 162 أ-2) مقایسه کارکردهای اجرایی و باورهای فراشناختی در افراد مبتلا به وسواس با و بدون افسردگی 165 ضمیمه ‌ب – ابزارها 168 1-1- بیان مسئله اختلال وسواس فکری عملی[1] چهارمین اختلال شایع در میان اختلالات روانپزشکی به حساب می­آید(سادوک و سادوک،2007). این اختلال با افکار، تصاویر و رفتارهای تکراری مشخص می شود که باعث آشفتگی و ناتوانی فرد می شوند(اندرسون[2]،2004؛ منیزس[3] و همکاران، 2007؛ ویسواناس[4] و همکاران، 2010؛ کشیاپ[5] و همکاران ،2013؛ انجمن روانپزشکی امریکا، 2013). پژوهش ها در مورد این نوع بیماران، گاه به وارسی رابطه برخی متغیر های در درون این گروه ، و گاه به مقایسه رابطه این متغیرها در مقایسه با دیگران بیماران پرداخته اند. یکی از این متغیرها بینش[6] است. در این میان بینش متغیری است که توانایی برقراری تمایز در بین بیماران وسواسی را دارد. هر چند باید خاطر نشان کرد که وسواس به طور سنتی، یک بیماری با بینش خوب نسبت به نشانه ها در نظر گرفته شده است (بریوس[7]، 1985؛ کشیاپ،2012). اما نسخه بازنگری شده چهارمین راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانپزشکی[8] نشان داده است که حدود یک چهارم از بیماران وسواسی در مورد غیر منطقی یا افراطی بودن نشانه هایشان اطمینان ندارند(فوآ[9] و کوزاک[10]، 1995؛ چریان[11]، 2012؛ کشیاپ، 2012). به همین جهت بررسی همبسته های بالینی بینش از اهمیت بسزایی برخوردار است و توجه فزاینده پژوهشگران را به خود جلب کرده است. بر این اساس و با توجه به نتایج مطالعات انجام شده، سطوح بینش، می تواند شاخص مهمی از پیش آگهی و پاسخ به درمان در بیماران وسواسی تلقی شود (فانتنل[12] و همکاران، 2010؛ چریان، 2012). بینش به عنوان توانایی تشخیص علت و معنای موقعیت یک فرد و همچنین آگاهی از بیماری تعریف می شود(کاپلان و سادوک، 2003؛ اونن[13]، 2013).البته در اینکه بینش در اختلال وسواس متوجه نشانه ها، نیاز به درمان و یا یک آگاهی کلی است ،توافقی وجود ندارد(مارکوا[14] و همکاران،2009؛ کشیاپ،2012). بینش در سطح نشانه شناسی به آگاهی فرد از مهمل بودن وسواس ها[15] مربوط می شود(لاچنر[16] و استین[17] ،2003؛ کشیاپ، 2012). فانتنل و همکاران(2010) پیشنهاد می کنند که بجای در نظر گرفتن بینش به عنوان یک مفهوم دو قطبی ، نگاهی پیوستاری به آن داشته باشیم(فانتنل و همکاران، 2010؛ چرین، 2012). بر این اساس می توان بینش در بیماران وسواسی را روی پیوستاری قرار دارد که از بینش خوب –که در آن بیماران به افراطی و غیر منطقی بودن افکار و نگرانی هایشان به خوبی آگاهند- تا اطمینان هذیانی[18]- که در آن وسواس ها واقعی و منطقی در نظر گرفته می شود- گسترده شده است(مارکوا و همکاران، 2009؛ کشیاپ، 2012؛ اونن،2013). از این رو نسخه چهارم راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی، بینش ضعیف را به صورت ناتوانی فرد برای تشخیص افراطی یا غیرمنطقی بودن نشانه های خود تعریف می کند(انجمن روانپزشکی امریکا،1994؛کشیاپ، 2012). همچنین آنچه که در نسخه چهارم راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی تحت عنوان بینش ضعیف مطرح شده، در نسخه پنجم راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی به صورت بینش خوب یا نسبتا خوب، بینش ضعیف و عدم بینش ، تصحیح شده است(انجمن روانپزشکی آمریکا[19]، 2013). بینش ضعیف در اختلال وسواس فکری – عملی با برخی ویژگی های بالینی از قبیل تعداد و شدت بیشتر وسواس و اجبار ها، سن شروع پایین تر، طولانی تر بودن مدت بیماری، دوره مزمن بیماری و شدت بیشتر بیماری ارتباط دارد(کیشور[20] و همکاران،2004؛ کاتاپانو[21] و همکاران،2001؛ کاتاپانو و همکاران، 2010؛ جاکابوسکی[22]، 2011؛ بلینو[23] و همکاران، 2005؛کشیاپ، 2012). همچنین اختلال شخصیت اسکیزوتایپال، نشانه های افسردگی همبود یا وسواس ها و اجبارهای انباشت با بینش ضعیف مرتبط است (ماتسوناگا[24] و همکاران، 2002؛ ترکسوی[25] و همکاران، 2002؛ آلونسو[26] و همکاران، 2008؛ کیشور، 2004؛ بلینو و همکاران، 2005؛ ساموئل[27] و همکاران، 2007؛ براردیس[28] و همکاران، 2005، اونن، 2013). ازسوی دیگر ، بینش پایین به عنوان یک از قوی ترین پیش­بینی کننده های نتیجه درمانی ضعیف در نظر گرفته شده است( کاتاپانو و همکاران،2001؛ ترکسوی و همکاران، 2002؛ کشیاپ،2012). برخی محققان بر این باورند که که بینش ضعیف ممکن است ناشی از نقائص شناختی باشد و یا ممکن است با یک مسئله ارگانیکی در ارتباط باشد(آیگنر[29] و همکاران،2005؛به نقل از کشیاپ،2012). بنابراین به طور کلی می توان دو دسته متغیر های روان شناختی و عصب روان شناختی را در ادبیات تحقیق در مورد وسواس مشاهده کرد. برای اختلال وسواس مبانی عصب روان شناختی قویی مطرح شده است. از جمله مهمترین این متغیر ها کارکرد های اجرایی است. بیشترین کارکردهای اجرایی مورد بررسی پژوهشگران که در گروه بیماران وسواسی نسبت به گروه سالم دارای نقائص قابل توجهی هستند عبارتند از: حل تعارض / بازداری[30]، آمایه تغییر[31]، حافظه غیر کلامی، سیالیت[32] ، برنامه ریزی، تصمیم گیری، حافظه کاری فضایی، توجه و سرعت پردازش و سازماندهی حافظه کلامی(کشیاپ،2012؛ کشیاپ، 2013). با توجه به اینکه برخی دیگر از پژوهشگران چنین نتایجی را گزارش نمی کنند(کولز[33] و همکاران،2004؛ آبروزس[34] و همکاران،1995) به نظر می رسد که یافته های بدست آمده در این زمینه متناقض باشد(کشیاپ و همکاران، 2013). در ادبیات پژوهش فقط سه مطالعه منتشر شده رابطه بین عملکرد عصب روان شناختی و بینش را مورد بررسی قرار داده است. کیتیس[35] و همکاران(2007) نشان دادند که گروه بیماران وسواس با بینش پایین در یادگیری کلامی و حافظه کلامی عملکرد ضعیف تری نسبت به گروه بیماران با بینش بالا داشتند(کیتیس و همکاران،2007؛ به نقل از کشیاپ،2012). همچنین کشیاپ(2012) نتیجه گرفت که بینش پایین با تخریب بیشتر در حل تعارض/ بازداری پاسخ، سیایلیت و حافظه کلامی ارتباط دارد(کشیاپ و همکاران،2012). مطالعه دیگر نشان داد که هرچند عملکرد عصب روان شناختی در دو گروه مقایسه اسکیزوفرنیا(با همبودی وسواس و بدون همبودی وسواس) مشابه بود اما گروه وسواس با بینش پایین عملکردضعیف تری را از خود نشان دادند(تومکایا[36] و همکاران، 2009؛ به نقل ازکشیاپ و همکاران، 2012). کارکرد های عصب روان شناختی نه تنها برای مطالعاتی که به مبانی زیستی اشاره دارند مهم است بلکه در توانایی های سطح بالاتر فراشناختی نیز نقش دارند. اشاره شده که برخی فرایند های فراشناختی بهنجار مانند خود انعکاسی[37]، خود آگاهی[38] و توانایی نگهداری بازنمایی های ذهنی برای تفکر، بنیانی اساسی برای بینش است. از اینرو بینش محدود در فرد، بیانگر مشکل وی در معنا دهی به تجارب روزانه به منظور بنا کردن یک احساس شخصی پیچیده و منسجم از خود است (کشیاپ و همکاران، 2012). فراشناخت ارتباط نزدیکی با کارکردهای اجرایی دارد، چرا که هر دو توانایی “نظارت”[39] و “کنترل” فرایندهای شناختی برای انجام رفتار هدفمند را شامل می شود(فرناندز[40] و همکاران،2000). فراشناخت به عنوان تفکر درباره تفکر تعریف شده و شناخت در مورد صحت واکنش های فرد به محرک ها را در بر می گیرد. فراشناخت یک مفهوم گسترده است که آگاهی و تنظیم فعالیت های شناختی را در بر می گیرد. آگاهی فراشناختی دربر گیرنده آگاهی فرد در موردتوانایی های شناختی، راهبردهای شناختی و تکالیف شناختی خود است. در حالی که تنظیم فراشناختی نظارت و کنترل شناختی را در بر می گیرد(فرناندز و همکاران،2000). بنابراین نظارت و کنترل دو مولفه مشترک در مفاهیم فراشناخت و کارکرداجرایی است. اهمیت فرایند های فراشناختی مانند ارزیابی افکار و باور هایی درمورد تفکر، در شکل گیری و امتداد افکار خودآیند همواره مورد تاکید قرار می گیرد(اونن، 2013). نشان داده شده که آگاهی فرد در مورد افکار خودش و ارزیابی های منفی درباره افکار خودآیند پیش بینی کننده افکار وسواسی است (اونن، 2013). اونن(2013) نشان داده که نمرات فراشناختی در گروه وسواسی به طور معنا داری بالاتر از گروه سالم است. هرمان[41] و همکاران(2003) نیز نشان دادند که نمرات تمام خرده مقیاس های فراشناخت در گروه افراد وسواسی بالاتر از گروه کنترل است.(هرمان و همکاران، 2003؛ به نقل از اونن، 2013)البته باید توجه داشت که در پیشینه پژوهش ، با وارسی های ما ،تنها یک مطالعه رابطه بین بینش و فراشناخت را مورد بررسی قرار داده است. اونن(2013) نتیجه می گیرد که نمرات کنترل ناپذیری و خطر،اطمینان شناختی ، نیاز به کنترل افکار و خود آگاهی شناختی در بیماران وسواس با بینش پایین نسبت به گروه های دیگر(بیماران وسواسی با بینش پایین و گروه کنترل) پایین تر است(اونن، 2013). برخی مطالعات نشان داده اند که کنترل ناپذیری و خطر، نگرانی و نشانه های وسواسی جبری را پیش بینی می کنند. به علاوه نیاز به کنترل افکار به طور خاص شاخص خوبی برای باورهای نگرانی در مورد آیین ها ست. در این بافت تکنیک های فراشناختی این پتانسیل را دارند که اینگونه باور ها را افزایش دهند و تکنیک ها توجه آگاهی گسلیده می تواند درمان منطقی برای بیماران وسواس با بینش خوب باشد اما برای بیماران با بینش ضعیف مناسب نیست (اونن، 2013). از آنجا که نیاز به کنترل افکار از تعیین کنندگی کمتری برای افراد وسواس با بینش ضعیف برخوردار است، احتمالا مواجهه با افکار نا خواسته یا تصاویر ذهنی نمی تواند به چالش با باورهای فراشناختی و تسهیل گسلش از افکار وسواسی کمک کند(اونن، 2013). بررسی رابطه بین سطوح بینش با متغیرهای روان شناختی و عصب روان شناختی تلویحات بالینی و پژوهشی مهمی را در بردارد. برای مثال اصلاح باورهای مبتنی بر مواجهه از خوگیری مبتنی بر مواجهه و جلوگیری از پاسخ برای بیماران وسواس با بینش ضعیف کارایی بیشتری دارد. همچنین در صورت وجود یک پروفایل عصب روانشناختی متمایز برای بیماران با بینش ضعیف زمینه پژوهش های بیشتر در مورد مبناهای زیستی و ژنتیکی فراهم می شود. این ارتباط در حیطه بالینی می تواند پتانسیلی را برای ایجاد راهبردهای جدید برای بیماران با بینش پایین ایجاد کند(کشیاپ و همکاران، 2012). با توجه به شدت بیشتر بیماری در افراد با بینش ضعیف به نظر می رسد این افراد نقائص عصب روانشناختی بیشتری را تجربه می کنند. در افراد با بینش ضعیف تعارض بین باور های غیر منطقی و اطلاعات صحیح به صورت ناسازگارنه با ایجاد باورهای خود خوان تر اداره می شود. از این رو ما استدلال می کنیم که بینش ضعیف ممکن است با نقص بیشتر در حل تعارض ارتباط داشته باشد(کشیاپ و همکاران، 2012). با توجه به نقش فرهنگ در بروز و زمینه سازی نشانه های وسواسی(یورولماز[42]، 2007) و نوسان نتایج در مورد ارتباط کارکرد های عصب روانشناختی و بینش در بیماران وسواس و همچنین کمبود پیشینه پژوهشی در زمینه ارتباط بین فراشناخت ها و بینش، همچنین با توجه به تمهیدات یاد شده در مورد تفاوت برخی متغیرها ی روانشناختی در افراد مبتلا به وسواس با بینش بالا و پایین با افراد سالم، مساله اساسی تحقیق حاضر اینست که آیا باورهای فراشناختی (باورهای فراشناختی منفی و مثبت درباره نگرانی )و کارکردهای اجرایی ( سنجش حل تعارض/ بازداری پاسخ، برنامه ریزی و ایجاد تغییر ) در افراد مبتلا به وسواس، با بینش پایین و بالا از یک سو، و افراد سالم از سوی دیگر تفاوت وجود دارد؟ 1-2- ضرورت تحقیق امروزه وسواس یکی از شایع ترین اختلال های روانی بحساب می آید و شیوع آن بیش از دوبرابر اسکیزوفرنیا گزارش شده است. کیفیت زندگی وسواسی ها به مراتب بد تر از کل جامعه هست. بسیاری از آیین واره های وسواسی که باید بر طبق توالی و ترتیب خاصی انجام پذیرد می تواند برای افراد فلج کننده باشد و ساعات زیادی از اوقات بیداری آنها را به خود اختصاص دهد. این امر باعث می شود که کارکرد این افراد در زمینه های شغلی ،اجتماعی و روابط بین فردی به شدت کاهش پیدا کند(استگتی، 1389). بنابر این بررسی و شناخت بیشتر این اختلال، از دو جهت دارای اهمیت است: الف:ضرورت نظری: به لحاظ نظری میتوان به موارد زیر اشاره کرد: عدم وجود توافق کلی در موضوع ارتباط بین کارکردهای عصب روان شناختی و سطوح بینش در بیماران وسواس. همچنین بررسی ارتباط بین بینش و کارکردهای عصب روانشناختی تلویحات پژوهشی مهمی را در بر دارد از جمله اینکه در صورت وجود ارتباط بین بینش ضعیف و یک نیمرخ عصب روانشناختی متمایز، پژوهش های بیشتری د این مطلب را هم بخوانید : ابعاد وعناصر CRM:/پایان نامه درمورد رسانه اجتماعیر مورد نقش عوامل بنیادین زیستی به ویژه مسایل مغز ، وهمچنین ژنتیکی شکل خواهد گرفت. بررسی ارتباط بین فراشناخت و سطوح بینش می تواند کاستی های پژوهشی در این زمینه را جبران کند از آنجا که فرهنگ در بروز و زمینه سازی نشانه های وسواسی نقش مهمی ایفا می کند و موارد فوق در فرهنگ ایرانی مورد بررسی قرار نگرفته است بررسی این موارد در شناخت بیشتر این بیماری در ایران ضروری مینماید. بنابراین هر تلاشی که بتواند ابعاد یاد شده را بیشتر آشکار سازد، هم به شکل گیری زمینه های پژوهشی مرتبط با بیماران وسواسی در ایران یاری خواهد داد و هم امکان مقایسه نتایج به دست آمده را با نتایج دیگر کشورها و بومها فراهم خواهد ساخت . ب: ضرورت عملی: با توجه به اینکه بینش در تشخیص، پیش اگهی و درمان بیماران مبتلا به وسواس نقش مهمی ایفا می کند(چریان، 2012) ، هرنوع یافته ای در این زمینه میتواند یاری گر تلاشهای بالینی متخصصان علوم رفتاری باشد. همچنین در صورتی که بین باور های فراشناختی و سطح بینش در بیماران وسواسی ارتباطی وجود داشته باشد، می توان در درمان این قبیل بیماران به استفاده از تکنیک های مرتبط با اصلاح باورهای فراشناختی بیشتر توجه نمود. 1-3- اهداف تحقیق متناسب با مسئله اساسی تحقیق، اهداف ذیل شکل گرفته اند: تعیین تفاوت کارکرد های اجرایی در بیماران وسواسی و افراد بهنجار تعیین تفاوت کارکردهای اجرایی در بیماران وسواسی با بینش بالاو پایین تعیین تفاوت باورهای فراشناختی در بیماران وسواسی و افراد بهنجار تعیین تفاوت باور های فراشناختی در بیماران وسواسی با بینش بالا و پایین 1-4- فرضیه های پژوهش

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

 [ 02:21:00 ب.ظ ]




نتیجه گیری:حساسیت اضطرابی ، نگرانی و مشکل در تنظیم هیجان سازه های شناختی به هم پیوسته ای هستند که بر علایم اختلالات اضطرابی ،خصوصا اختلال اضطراب فراگیر و اختلال استرس پس از سانحه تاثیر گذاشته و موجب تشدید وتداوم این اختلال ها می شوند.

کلید واژه ها: حساسیت اضطرابی، نگرانی، مشکل در تنظیم هیجان، اختلال اضطراب فراگیر، اختلال استرس پس از سانحه

  

فهرست مطالب

                                                                                    

           عنوان                                                                                               صفحه

فصل اول: کلیات پژوهش

1-1-مقدمه………………………………………………………………………………………………………………………2

1-2–بیان مساله………………………………………………………………………………………………………………3

1-3-اهمیت وضرورت پژوهش…………………………………………………………………………………………9

1-4-اهداف پژوهش……………………………………………………………………………………………………….10

1-5-فرضیه­های پژوهش………………………………………………………………………………………………….12

1-6-تعریف مفهومی و عملیاتی پژوهش…………………………………………………………………………….13

فصل دوم: ادبیات و پیشینه پژوهش

2-1-اختلال اضطراب فراگیر……………………………………………………………………………. …………18

2-2-نظریه­های اولیه در تبیین اختلال اضطراب فراگیر………………………………………………………………………….20

2-3-دیدگاه روانکاوی………………………………………………………………………………………………………………………………….20

2-4-دیدگاه رفتاری……………………………………………………………………………………………………………………………………21

2-5-مدل شناختی اختلال اضطراب فراگیر…………………………………………………………………………………………….22

2-6-مدل­های ویژه اختلال اضطراب فراگیر……………………………………………………………………………………………..22

2-6-1-مدل اجتناب از نگرانی اختلال اضطراب فراگیر………………………………………………………………………….23

2-6-2- مدل فراشناختی اختلال اضطراب فراگیر (MCM)……………………………………………………………..27

2-6-3- مدل بد تنظیمی هیجانی…………………………………………………………………………………………………………29

2-6-4- مدل مبتنی بر پذیرش اختلال اضطراب فراگیر (ABM)…………………………………………………….31

2-6-5- مدل عدم تحمل بلاتکلیفی…….. ……………………………………………………………………………………………..33

2-7-اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)……………………………………………………………………………………..35

2-8-سبب­ شناسی اختلال PTSD………………………………………………………………………………………………………39

آدرس سایت برای متن کامل پایان نامه ها

 

2-9-نظریه­های زیستی………………………………………………………………………………………………………………………….41

2-10-عوامل روان پویشی…………………………………………………………………………………………………………………….42

2-11-عوامل شناختی…………………………………………………………………………………………………………………………..42

2-12-ریشه­های PTSD……………………………………………………………………………………………………………………….43

2-12-1-نظریه باورهای در هم شکسته…………………………………………………………………………………………….44

2-12-2-نظریه شرطی­سازی……………………………………………………………………………………………………………….45

2-12-3-نظریه پردازش هیجانی………………………………………………………………………………………………………..46

2-12-4-شکست روانی……………………………………………………………………………………………………………………….47

2-12-5-نظریه پردازش دوگانه…………………………………………………………………………………………………………..48

2-13-حساسیت اضطرابی……………………………………………………………………………………………………………………49

2-14-نگرانی………………………………………………………………………………………………………………………………………….54

2-15-مشکل در تنظیم هیجان……………………………………………………………………………………………………………59

فصل سوم :روش شناسی پژوهش

3-1-طرح پژوهش:………………………………………………………………………………………………………………………………..66

3-2-جامعه ونمونه آماری………………………………………………………………………………………………………………….66

3-3-روش نمونه گیری………………………………………………………………………………………………………………………66

3-4-روش اجرا:………………………………………………………………………………………………………………………………….67

3-5-ابزار جمع آوری اطلاعات………………………………………………………………………………………………………….67

3-6-روش تجزیه وتحلیل داده ها……………………………………………………………………………………………………..70

فصل چهارم :یافته های پژوهش

4-1-مقدمه………………………………………………………………………………………………………………………………………….72

4-2-داده های توصیفی………………………………………………………………………………………………………………………72

4-3- نتایج حاصل از تحلیل واریانس چند متغیره(MANOVA)…………………………..73

فصل پنجم: بحث و نتیجه گیری

5-1-بحث ونتیجه گیری………………………………………………………………………………………………………………83

5-2-محدودیت های پژوهش……………………………………………………………………………………………………….91

5-3-پیشنهادات پژوهشی………………………………………………………………………………………………………………….92

5-4-پیشنهادات کاربردی…………………………………………………………………………………………………………………92

این مطلب را هم بخوانید :

استراتژی مدیریت ارتباط با مشتری و سیستم مدیریت ارتباط با مشتری

مقدمه

اختلالات اضطرابی از شایع ترین اختلالات روانپزشکی در جمعیت عمومی هستندو نسبت ابتلای زنان تقریبا دو برابر مردان است، اختلالات اضطرابی با عوارض زیادی همراهند، اغلب مزمن شده و نسبت به درمان مقاوم هستند، این اختلالات را می توان خانواده ای از اختلالات روانی مجزا و درعین حال مرتبط به هم درنظر گرفت (سادوک وسادوک،1389). (انجمن روانپزشکی آمریکا[1]،2000) شش طبقه عمده برای اختلالات اضطرابی ارایه کرده است: فوبی(هراس)، اختلال پانیک، اختلال اضطراب فراگیر، اختلال وسواسی –اجباری، اختلال استرس پس ازسانحه و اختلال استرس حاد.

دراین میان دواختلال اضطراب فراگیرو اختلال استرس پس از سانحه به نظر می رسد که ریشه های مشابه داشته باشند، به این خاطر که تجربه حوادث آسیب زا هم احتمال ابتلا به اختلال استرس پس از سانحه و هم ابتلا به اختلال اضطراب فراگیر را افزایش می دهند، درواقع به نظرمی رسد که افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر بیشتراحتمال دارد که درگذشته حادثه آسیب زایی را تجربه کرده باشند، درنهایت می توان گفت که این دو اختلال علل زیست شناختی و روانشناختی مشترکی می توانند داشته باشند(کسلر[2]و همکاران،1995).

اختلال اضطراب فراگیر(GAD) ازتشخیص های بسیار رایج اختلالات اضطرابی است، با شیوع تمام عمر 4.1% الی 6.6% در جمعیت عمومی (بلازر، هوگز، جورج، اسوارتز،و بویر[3]،1991؛ کسلرو همکاران، 1994). بر طبق راهنمای تشخیصی وآماری اختلالات روانی[4](DSM IV TR)، اختلال اضطراب فراگیر با نگرانی شدید و غیر قابل کنترل در مورد مسایل مختلف، که در بیشتر روز ها، حداقل شش ماه اتفاق می افتد مشخص می شود، نگرانی سبب پریشانی و یا اختلال در عملکرد می شودو با حداقل سه تا از ویژگی های زیر مربوط است: بی قراری، تحریک پذیری یا بی صبری، زود خسته شدن، تنش عضلانی، و اختلال خواب.

اختلال استرس پس از سانحه(PTSD) عبارت است از مجموعه ای از علایم که در پی مواجهه با حوادث آسیب زای زندگی پیدا می شود؛ فرد به صورت ترس و درماندگی به این تجربه پاسخ می دهد، واقعه را دایما در ذهن خود مجسم می کند و درعین حال می خواهد از یادآوری آن اجتناب کند. برای این که بتوان تشخیص این اختلال را مطرح کرد، علایم مزبور باید حداقل یک ماه طول کشیده باشد و بر حوزه های مهمی از زندگی بیمار نظیر حوزه های خانوادگی و شغلی او تاثیر چشم گیری نهاده باشد. میزان شیوع مادام العمر این اختلال را حدود هشت درصد در جمعیت عمومی می دانندو میزان بروز آن در طول عمر 9 تا 15 درصد تخمین زده می شود (سادوک و سادوک،1389).

دراین فصل ابتدا به بحث وبررسی درباره مساله، اهمیت وضرورت و سپس اهداف کلی وجزیی، فرضیه ها، متغیرهاو تعاریف مفهومی وعملیاتی متغیرها می پردازیم. درفصل دوم، به بیان مبانی نظری پژوهش و بحث درباره پژوهش های انجام شده در زمینه پژوهش حاضر خواهیم پرداخت. در فصل سوم به بحث درباره روش شناسی پژوهش و در انتها، در فصل پنجم به بحث و نتیجه گیری در مورد یافته های به دست آمده می پردازیم.

1-2-بیان مسئله:

شناخت آن دسته از اختلالات روانی که تحت عنوان اختلال اضطراب فراگیر و اختلال استرس پس از سانحه معرفی می شوند، توجه بسیاری از روان شناسان، روان پزشکان و پژوهشگران را به خود جلب کرده است. این اختلالات در طول تاریخ بشر همواره وجود داشته اند و امروزه نسبت قابل ملاحظه ای از روانرنجوری ها را به خود اختصاص داده اند. شدت و تداوم این اختلالات گاه به حدی می رسد که نیرو وکارآیی افراد را کاملا از بین می برد و اثری فلج کننده در زندگی شخصی و اجتماعی بیمار بر جای می گذارند(قاسم زاده ،1376). به طور کلی همه نظریات و تحقیقات بر این عقیده اند که تمام اختلالات اضطرابی دارای سطوحی از هیجان پذیری منفی یا روانرنجورخویی هستند(منیکا[5]و همکاران،1998). و از جهتی دیگر عوامل شناختی خاص مسؤل گسترش و تداوم اختلالات اضطرابی خاص هستند(استارسیویک و بیرلی[6]،2006). مثال هایی  از این عوامل خاص شامل حساسیت اضطرابی، نگرانی و مشکل در تنظیم هیجان در اختلال اضطراب فراگیر و اختلال استرس پس از سانحه می باشد. لذا حساسیت اضطرابی، نگرانی و مشکل در تنظیم هیجان از جمله عوامل شناختی هستند که بایستی نقششان را در شروع و تداوم اختلال اضطراب فراگیر و اختلال استرس پس از سانحه مورد بررسی قرار داد.

عامل آسیب‌ پذیری در مورد اضطراب و اختلال‌های اضطرابی که امروزه توجه علمی بسیاری به سوی آن معطوف شده است. حساسیت اضطرابی است، این سازه در دو دهه قبل در مورد روش‌شناسی، ارزیابی و درمان اختلالات اضطرابی توجه گسترده ای به دست آورده است (تیلور[7]، 1999).

مطالعات زیادی ارتباط بین حساسیت اضطرابی با اختلال اضطراب فراگیر و اختلال استرس پس از سانحه را نشان داده اند. حساسیت اضطرابی (AS) (ریس و مک نالی[8]،1985؛ ریس،1991)  به عنوان ترس از احساس های مربوط به اضطراب تعریف می شوند که از باور به اینکه این احساسات تهدید اجتماعی، جسمانی یا روانشناختی برای فرد دارند ناشی می شود. مفاهیم رایج از حساسیت اضطرابی و ابعاد آن یک سازه چند بعدی رتبه ای با یک عامل کلی (مانند حساسیت اضطرابی عمومی ) و سه عامل مرتبه ای پایین را مطرح می کند :1- ترس از احساسات بدنی (نگرانی های جسمانی) 2- ترس از نشانه های قابل مشاهده عمومی (نگرانی های اجتماعی) و 3- ترس از عدم کنترل شناختی. حساسیت اضطرابی به عنوان عامل خطری برای رشد اختلالات اضطرابی فرض می شود و تحقیقات انجام شده با افراد بزرگسال و نوجوانان نشان داده است که حساسیت اضطرابی افراد با اختلال اضطرابی، بالاست، علی رغم این که، در مطالعات طولی برای اختلال پانیک نقش آغازین دارد (مالر[9]و ریس ،1992).

مطالعات همبستگی نشان داده اند که سازه حساسیت اضطرابی در چندین اختلال اضطرابی دیگر نیز بالاست (کوکس، بورگر، و اینس[10]، 1992). برای مثال، تیلور، کوخ،[11]و مک نالی (1992) دریافتند که نمرات شاخص حساسیت اضطرابی (ASI ؛ ریس، پترسون، کارسکی[12]، و مک نالی،1986) در تمام گروه های اختلالات اضطرابی به جز فوبی ساده در مقایسه با گروه کنترل، بالا بود. همچنین مطالعات سطوح بالایی از حساسیت اضطرابی را در افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر در مقایسه با گروه کنترل یافتند(دیاکون وآبراموویتز[13]،2006). برای مثال شواهد اخیر نشان می دهد که بین حساسیت اضطرابی و سطوحی از نگرانی  رابطه وجود دارد، به خصوص ترس از عدم کنترل شناختی در حساسیت اضطرابی به طور معناداری در افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر نسبت به افراد مبتلا به سایر اختلالات اضطرابی دیده می شود. علاوه بر این، تجربه عدم کنترل که یکی از ویژگی های نگرانی است، درافرادی که حساسیت اضطرابی بالایی دارند، سهیم است(دیاناورابین،2008). رودریگویز وهمکارانش(2004) نشان دادند که نمرات عامل عدم کنترل شناختی، به طور قوی با اختلال اضطراب فراگیر در ارتباط است که همسان با ارزیابی های شناختی تجربه شده در نگرانی است و افکار خودکار و خودانگیخته « فاجعه ذهنی» را که بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر در طی انگیختگی ناشی از اضطراب تجربه می کنند، را نشان می دهد. در حقیقت علایم و نشانه های اضطرابی در افراد دارای اختلال اضطراب فراگیر به شدت سایر اختلالات اضطرابی مانند اختلال پانیک نیست و مطالعات مختلف نشان می دهند که افراد دارای اختلال اضطراب فراگیر علایم فیزیولوژیکی کمتری، (از قبیل ضربان قلب، فشار خون، میزان تنفس) نسبت به افراد مبتلا به سایر اختلالات اضطرابی تجربه می کنند؛ به همین دلیل افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، سرکوبگر خودمختار نامیده شده اند. بورکوویک و همکاران (1990) نشان می دهند که اگرچه برانگیختگی پیرامونی خودمختار در افراد دارای اختلال اضطراب فراگیر محدود شده است، اما فرایند های شدیدی در لوب پیشانی، خصوصا در نیمکره چپ این افراد وجود دارد که این عمل موجب سرکوبی خودمختار می شود که این موضوع می تواند با عامل ترس از عدم کنترل شناختی در حساسیت اضطرابی مرتبط باشد(بارلو ودوراند،2002). همچنین چندین مطالعه ارتباط بین حساسیت اضطرابی و اختلال استرس پس از سانحه را مطالعه کرده اند. برای مثال تیلور و همکاران (1992) به این نتیجه رسیدند که حساسیت اضطرابی در تمام اختلالات اضطرابی وجود دارد و بیشترین میانگین نمرات حساسیت اضطرابی در افراد مبتلا به اختلال  پانیک و اختلال استرس پس از سانحه است و نمرات این دو گروه به طور معناداری بالاتر از گروه کنترل بودند. در مطالعه دیگری که حق شناس و همکاران (1384) پس از زلزله بم در ایران انجام دادند، بین حساسیت اضطرابی بالا و اختلال استرس پس از سانحه در میان گروهی از نجاتگران  رابطه یافتند، آن ها گزارش کردند که در میان گروهی از نجاتگران آموزش ندیده، دانشجویانی که نمرات بالاتری در حساسیت اضطرابی داشتند، سطوح بالاتری از اثرات روانی را نشان دادند.

افراد مبتلا به اختلالات اضطرابی اغلب بیان می کنند که در بیشتر مواقع زندگیشان نگران بوده اند. نگرانی به صورت رشته ای از افکار منفی که غالبا کلامی اند و هدفشان حل مسئله است تعریف شده است(بورکوویک، رابینسون، پروزینسکی، و دپری[14]1983). تحقیقات رابطه قوی مستقیمی بین نگرانی و تولید اضطراب و همچنین اضطراب و تولید نگرانی را ثابت کرده اند (کانا، مارتین، و کانوت[15]،2001). نگرانی شایع و به صورت بالقوه ای ناتوان ساز ویژگی تعداد زیادی از افراد مبتلا به اختلالات اضطرابی است (کسلر وهمکاران،2005). اگرچه نگرانی شدید درباره مشکلات اخیر نمی تواند بین اختلال اضطراب فراگیر و دیگر اختلالات اضطرابی تفاوت بگذارد، اما نگرانی شدید درباره رخدادهای آینده ممکن است ویژگی مرکزی اختلال اضطراب فراگیر باشد(دوگاز [16]و همکاران،1998).

با این حال تحقیقاتی وجود دارند که مطرح می کنند نگرانی در میان تعداد زیادی از اختلالات اضطرابی مشترک است و فقط مطالعات نسبتا اندکی واقعا وابستگی نگرانی به اختلال اضطراب فراگیر را ثابت کرده اند (تلیز[17]و همکاران،1994). برای مثال دوگاز، فریستون، لدوسر[18]و همکاران (1998) اختلال اضطراب فراگیر و دیگر اختلالات اضطرابی را در تفاوت بین نگرانی شان مقایسه کردند، وقتی که ابعاد نگرانی مانند نگرانی در مورد کار، نگرانی مالی، نگرانی در مورد تهدید جسمانی و نگرانی در مورد آینده مقایسه شدند، فقط نگرانی درباره آینده به صورت واضحی  بین بیماران مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر و دیگر اختلالات اضطرابی متفاوت بود. همچنین مطالعات نسبتا کمی نقش نگرانی در اختلال استرس پس از سانحه را آزمایش کرده اند. مدل های شناختی اختلال استرس پس از سانحه مطرح می کنند که راهبردهای اجتناب شناختی مانند نگرانی، سرکوب فکرو نشخوار فکری در پردازش هیجانی موفق آسیب مداخله می کنند(اهلرز و کلارک[19]،2000؛ فوآ، استکتی، و روتبوم[20]،1989). برای مثال تحقیق پیشینی دریافت که راهبردهای کنترل فکر مانند نگرانی به صورت مثبتی با نشانه های اختلال استرس پس از سانحه همبسته بودند (روسکیوو ولز [21]،2006). علاوه بر این در مطالعه ای که بر روی قربانیان تصادفات رانندگی صورت گرفت، یافت شد که نگرانی به عنوان متغیر مداخله ای ناسازگار بین اختلال استرس پس از سانحه و شناخت های نا کارآمد عمل می کنند )بنت، بک وکلپ[22]،2009).

همچنین شواهد آشکاری وجود دارند که مشکلات مختلفی در تنظیم هیجان ممکن است نقش مرکزی در بیماری زایی اختلال اضطراب فراگیر و اختلال استرس پس از سانحه داشته باشند (منین و همکاران،2005؛ منین، هولاوی، فرسکو، موری، هیمبرگ[23]،2007؛ سالترز–پدنئولت[24]و همکاران،2006؛ میچایل[25]و همکاران،2009). تنظیم هیجان به شیوه های سازگارانه پاسخدهی به هیجان اشاره دارد (بدون توجه به شدت یا واکنش شان) به طور خاص، کرتزو رومر (2004) چندین بعد مجزا که به تنظیم هیجان سازگارانه مربوط است را مشخص کرده اند :1-آگاهی و فهم هیجان،2-پذیرش هیجانات 3-توانایی کنترل رفتارهای تکانه ای و درگیری در فعالیت های هدفمند وقتی که هیجانات اتفاق می افتند و 4-توانایی دسترسی و انعطاف در استفاده از راهبردهای تنظیم هیجانی مناسب با موقعیت. مشکل ممکن است در هر یک از ابعاد بالا ظاهر شود که به عنوان مشکل در تنظیم هیجان مشخص می شود. برای مثال منین و همکاران (2005) دریافتند که آزمودنی های بالینی و غیر بالینی اختلال اضطراب فراگیر مشکلات تنظیم هیجانی بالایی را (مانند: مشکل در فهم هیجان، واکنش منفی به هیجانات و ناتوانی در خودتسکینی به هنکام تجربه هیجان منفی نشان می دهند، علاوه براین این مشکلات در تنظیم هیجان پیش بین وضعیت اختلال اضطراب فراگیر بودند حتی وقتی که سایر متغیر های مرتبط مانند نگرانی، اضطراب و شدت نشانه های افسردگی کنترل شده بودند. بر مبنای این مفهوم سازی از تنظیم هیجان، تول، بارت[26]و همکاران (2007) تفاوت مشکلات تنظیم هیجان در میان نمونه ای از افراد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه و آنهایی که فقط علایم زیر آستانه ای اختلال استرس پس از سانحه را داشتند، مقایسه کردند، و به این نتیجه رسیدند که افراد مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه به طور معنا داری مشکلات بالاتری در تنظیم هیجان کلی مانند ابعاد خاصی از فقدان پذیرش هیجانی، مشکلات درگیری در فعالیت های هدفمند در مواقع پریشانی، دسترسی محدود به راهبردهای تنظیم هیجانی موثر و فقدان وضوح هیجانی داشتند، با این حال وقتی که برای کوواریانس مربوطه کنترل شدند، فقط تفاوت های مربوط به مشکلات در کنترل رفتار های تکانه ای در مواقع پریشانی، دسترسی محدود به راهبردهای تنظیم هیجانی موثر و فقدان وضوح هیجانی باقی ماندند. در جمع بندی مبانی نظری و پژوهشی مرور شده می توان گفت که حساسیت اضطرابی، نگرانی و مشکل در تنظیم هیجان ازجمله مولفه های روانشناختی هستند که نقش مهمی در اختلال اضطراب فراگیر و اختلال استرس پس از سانحه دارند. هر چند شواهد پژوهشی بیانگر ارتباط این متغیرها با اختلال اضطراب فراگیر واختلال استرس پس از سانحه  می باشد اما پژوهش های اندکی به بررسی مقایسه ای این متغیرها در افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، اختلال استرس پس ازسانحه و افراد عادی پرداخته اند. لذا هدف پژوهش حاضر بررسی این مسئله بود که آیا بین افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، اختلال استرس پس از سانحه و افراد عادی از نظر متغیرهای حساسیت اضطرابی، نگرانی و مشکل در تنظیم هیجان تفاوت وجود دارد؟

1-3-اهمیت وضرورت تحقیق

اختلالات اضطرابی از جمله شایع ترین اختلالات روانپزشکی هستند و با مشکلات رشدی، زیستی و آسیب شناختی قابل توجهی مرتبط هستند. آن ها به حوزه های چند گانه از عملکرد مانند هیجانی، شناختی و رفتاری آسیب می زنند و معمولا ماهیت مزمنی دارند، آن ها همچنین خطر همایندی چنداختلال روانپزشکی دیگر را نیزافزایش می دهند (پینه[27]و همکاران،1998 ). اختلال اضطراب فراگیر و اختلال استرس پس از سانحه از جمله شایع ترین اختلالات اضطرابی هستند، این اختلالات با عوارض زیادی همراهند و احتمال همایندی بالایی باهم دارند و اغلب مزمن شده  نسبت به درمان مقاوم هستند. بیماران مبتلا به این اختلالات در اثر احساس های مزمن و شدید اضطراب درمانده می شوند و مشکلات زیادی در کارکرد شغلی، بین فردی، مالی، تحصیلی، زناشویی و مراقبتی خود پیدا می کنند و مقادیر بالایی از خدمات بهداشتی را صرف خود می کنند (سادوک وسادوک ،1389). به علت ماهیت عاجزکننده و اختلال های مربوط، داروهای تجویزی برای اضطراب ازجمله پرمصرف ترین داروها در جهان هستند. شیوع اختلالهای اضطرابی  18.7% بوده و شیوع آن در زنان و طبقات پایین اقتصادی – اجتماعی بیشتر است، با توجه به شیوع قابل ملاحظه این اختلال ها لزوم تشخیص و درمان به موقع  آن ها امری ضروری است (هالجین و ویتبورن ،1383).  بنابراین تشخیص و درمان اختلال های اضطرابی پیامدهای بلند مدت و آزارنده آن ها را کاهش می دهد. در دهه های اخیر مطالعات زیادی جهت شناختن عامل های روانشناختی موثر در شروع و تداوم اختلال های اضطرابی انجام یافته است و نتایج این مطالعات رابطه این اختلالات را با برخی عوامل روانشناختی از قبیل حساسیت اضطرابی، مشکل در تنظیم هیجان و نگرانی را نشان داده است که این عوامل در اختلالات اضطرابی دیده می شوند و باعث ایجاد و تداوم اضطراب مرضی می شوند. بااین وجود مطالعات کمی به بررسی و مقایسه این سازه ها در افراد مبتلا به اختلال اضطراب  فراگیر، اختلال استرس پس از سانحه و افراد عادی  پرداخته اند . لذا ضرورت انجام این پژوهش تعیین و مقایسه این سازه ها در افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، اختلال استرس پس از سانحه و افراد عادی می باشد تا با شناخت بهتر رابطه این عوامل با اختلالات مذکور، داده های مفیدتری در اختیار درمانگران قرار بگیرد و به این ترتیب گام های موثرتری در شناخت و درمان این اختلالات برداشته شود. از طرف دیگر، از آن جایی که پژوهش های اندکی در رابطه با این عوامل در بیماران دارای اختلال اضطراب فراگیر و اختلال استرس پس از سانحه  به عمل آمده است، ضرورت انجام این پژوهش بیشتر احساس می شود.

1-4-اهداف پژوهش

هدف کلی: مقایسه سازه های شناختی حساسیت اضطرابی، نگرانی و مشکل درتنظیم هیجان و ابعاد هریک از آنها در افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، اختلال استرس پس از سانحه و افرادعادی.

اهداف اختصاصی:

اهداف اختصاصی این پژوهش عبارتند از:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

 [ 02:20:00 ب.ظ ]




1-4- اهداف تحقیق……………………………………………. 13

1-5- فرضیه ها ……………………………………………… 13

1-6-سوالات پژوهش ……………………………………………. 13

1-7- تعاریف نظری و عملیاتی…………………………………… 14

فصل دوم: ادبیات و پیشینه تحقیق

الف)مبانی نظری…………………………………………….. 16

1 درد …………………………………………………….. 16

1-1- تعریف درد……………………………………………… 16

1-2- انواع درد …………………………………………….. 18

1-3- طبقه بندی درد …………………………………………. 20

1-4- آستانه ی درد و ادراک……………………………………. 20

1-5- نظریه های درد………………………………………….. 22

1-5-1- نظریه اختصاصی بودن درد………………………………… 22

1-5-2- نظریه تصمیم حسی………………………………………. 22

1-5-3- نظریه الگو…………………………………………… 23

1-5-4- نظریه کنترل دریچه…………………………………….. 24

1-5-5- نظریه امروزی درد……………………………………… 24

1-6- درد مزمن………………………………………………. 25

1-6-1- انواع درد مزمن……………………………………….. 26

1-7- همه گیر شناسی درد مزمن………………………………….. 26

1-8- چندبعدی بودن درد ………………………………………. 28

1-9- جنبه روانشناختی درد…………………………………….. 31

1-10- تئوری های اخیر درد مزمن ……………………………….. 32

1-11- افسردگی و اضطراب در مبتلایان درد مزمن…………………….. 33

1-12- سبب شناسی درد مزمن…………………………………….. 34

1-13- اهداف درمانی درد مزمن………………………………….. 34

1-13-1- پیشگیری و درمان درد مزمن……………………………… 35

1-13-2- اصول درمانی عمومی……………………………………. 36

پایان نامه - مقاله - متن کامل

 

1-13-3- طبقه بندی داروهای مورد استفاده در درد مزمن……………… 37

1-13-4- درمان های روانشناختی برای درد…………………………. 38

1-14- سردرد مزمن……………………………………………. 39

1-14-1- سبب شناسی سردرد مزمن…………………………………. 39

1-14-2- علائم سردرد مزمن……………………………………… 40

1-14-3- فاکتورهای سردرد مزمن…………………………………. 44

1-14-4- درمان سردرد…………………………………………. 44

1-15- مدیریت درد……………………………………………. 47

1-15-1- برنامه های مدیریت درد………………………………… 49

1-15-2- رویکرد روانشناختی در مدیریت درد……………………….. 50

2- شناخت…………………………………………………… 51

2-1- تعاریف فراشناخت………………………………………… 52

2-2- ریشه های تاریخی مفهوم فراشناخت…………………………… 53

2-3-مولفه های فراشناخت بر اساس دیدگاه فلاول…………………….. 55

2-4- باورهای فراشناختی………………………………………. 59

3- تنظیم هیجان……………………………………………… 62

3-1- تعریف تنظیم هیجان………………………………………. 63

3-2- تاریخچه تنظیم هیجان…………………………………….. 65

3-3- چهارچوب تنظیم هیجان…………………………………….. 66

3-4- تنظیم هیجان و اسیب شناسی روانی…………………………… 68

3-5- مدل گروس در تنظیم هیجان…………………………………. 69

3-6- درد و تنظیم هیجان………………………………………. 70

3-7- تنظیم شناختی هیجان……………………………………… 71

3-8- راهبردهای تنظیم هیجان…………………………………… 76

4- شناخت و درد……………………………………………… 78

5- هیجان و درد …………………………………………….. 78

6- رابطه هیجان با شناخت……………………………………… 79

ب) پیشینه تحقیقاتی…………………………………………. 80

 

این مطلب را هم بخوانید :

تحقیقات انجام شده در خارج از کشور……………………………. 80

تحقیقات انجام شده در داخل کشور………………………………. 86

ج) جمع بندی……………………………………………….. 88

فصل سوم: روش تحقیق

3-1- روش تحقیق……………………………………………… 91

3-2- جامعه آماری……………………………………………. 91

3-3- نمونه آماری و حجم آن……………………………………. 91

3-4- متغیرهای پژوهش…………………………………………. 92

3-5- ابزار جمع آوری اطلاعات…………………………………… 92

3-5-1- مقیلس راهبردهای تنظیم شناختی هیجان……………………… 92

3-5-2- پرسشنامه باورهای فراشناختی…………………………….. 97

3-5-3- پرسشنامه درد مک گیل…………………………………… 99

3-6- روش اجرا……………………………………………… 100

3-7- روش تجزیه و تحلیل اطلاعات……………………………….. 100

فصل چهارم: نتایج و یافته های تحقیق

4-1- یافتهای توصیفی ……………………………………….. 103

4-2- یافته های استنباطی…………………………………….. 105

4-2-1- فرضیه اول…………………………………………… 105

4-2-2- فرضیه دوم…………………………………………… 107

4-2-3- سوال تحقیق………………………………………….. 108

فصل پنجم: بحث و نتیجه‌گیری و پیشنهادات

5-1- بحث و نتیجه گیری………………………………………. 115

5-2- نتیایج حاصل از آزمون فرضیات و سوال پژوهش…………………. 116

5-3-نتیجه گیری…………………………………………….. 123

5-4- محدودیت ها……………………………………………. 125

5-5- پیشنهادات برای تحقیقات بعدی…………………………….. 125

5-6- پیشنهادات کاربردی……………………………………… 126

فهرست منابع و ماخذ

منابع…………………………………………………….. 127

ضمایم…………………………………………………….. 143

چکیده انگلیسی     148

مقدمه

درد در خدمت یک هدف مهم یعنی هشدار به شما برای آسیب دیدگی عضوی از بدن مانند رگ به رگ شدن مچ پا و یا سوختگی دست است. درد مزمن، اغلب پیچیده تر از این است. اگرچه مردم فکر می کنند که درد احساسی کاملا فیزیکی است ولی درد دارای عواملی بیولوژیکی، روانشناختی و هیجانی است. علاوه بر این، درد مزمن می تواند سبب احساساتی همچون خشم، ناامیدی، غم و اندوه و اضطراب شود. بنابراین برای درمان موثر درد باید جنبه های فیزیکی، هیجانی و روانشناختی را نیز لحاظ کرد (انجمن روانشناسی آمریکا[1]،2012). درمان های پزشکی، از جمله دارو، عمل جراحی، توانبخشی و ورزش درمانی ممکن است برای درد مزمن مفید باشد. اما درمان های روانشناختی نیز بخشی مهم از مدیریت درد است. درد و مدیریت افکار، هیجانات و رفتاری که همراه با ناراحتی است می تواند به شما در کنار آمدن موثر با درد کمک کند و در واقع درد شما را کاهش دهد(فیلدز[2] و همکاران، 1991؛ به نقل از هنسن[3]، 2005). مدیریت درد[4] شاخه ای پزشکی با به کارگیری رویکردی چندرشته ای برای کاهش درد و رنج و بهبود کیفیت زندگی افراد مبتلا به درد است (واجوکی[5]، 2013). تیم مدیریت درد شامل پزشک، روانشناس، فیزیوتراپ، کاردرمانگر است (انجمن درد انگلستان، 2010). مدیریت موثر بلند مدت نیاز به تلاش هماهنگ این گروه دارد. در تحقیقات مشخص شده است که 80-85 % بیماران مبتلا به درد هیچ آسیب علی ندارند و در عوض دارای مشکلات روانشناختی و هیجانی اند ( ویگنا[6]، 2011). عوامل روانشناختی نقش مهمی در تشدید درد مزمن دارد ( براون، سی مور، دردی، جونز[7]، 2008). در مدیریت درد تنطیم هیجان[8] نقش مهمی ایفا می کند (پاکوت، کرگوت و دوب[9]،2005؛ کانلی، کف، افلک، اندرسون، واتر و لاملی[10]، 2007). مهارت های عمومی تنظیم هیجان ( به عنوان مثال مهارت هایی که می تواند برای تنظیم موفقیت آمیز طیف وسیعی از هیجانات به کار گرفته شود) به چند دلیل حائز اهمیت هستند: اول: هیجانات منفی که لزوما در شاخص های تشخیصی اختلالی خاص به آن اشاره نشده، عموما نشانه ی رفتاری مرتبط با اختلال هستند (مانند نشانه های خشم در شراب خواری؛ نشانه های غم و اندوه در سوء مصرف مواد). دوم: هیجانات منفی لزوما در معیارهای تشخیصی ذکر نشده اغلب در استفاده از راهبردهای مقابله ای موثر و اجرای راهبردهای یادگرفته شده در طول درمان تداخل ایجاد می کند ( به عنوان مثال اضطراب در استفاده از راهبردهای فعال حل مسئله در بیماران افسرده ممانعت ایجاد می کند؛ خلق افسرده و احساس ناامیدی مانع از درگیر شدن بیماران مضطرب در موقعیت های هراس انگیز می شود) در آخر اینکه مشکل بسیاری از افرادی که به بیش از یک اختلال دچار هستند ( برکینگ[11] و همکاران، 2008؛ به نقل از کروگر و مارکون[12]،2006) را می توان تا حدودی با نقص در مهارت های تنظیم هیجان توضیح داد (به عنوان مثال عدم توانایی در پذیرش احساسات خود منجر به پاسخ های مختلفی از جمله اجتناب یا نشخوار فکری می شود که در نهایت باعث اختلالات گوناگونی از جمله اضطراب و افسردگی می شود). فاکتورهای شناختی نیز قویا با ناتوانی در ارتباط است. طیف وسیعی از مفاهیم شناختی در ایجاد و پایداری درد نقش اساسی ایفا می کنند (کف[13] و همکاران، 2004؛ به نقل از روجی[14] و همکاران، 2009، ترک[15] و همکاران، 2002). مفاهیم شناختی شامل خودکارامدی (بندورا[16]،1997؛ به نقل از روجی و همکاران، 2009)، سبک های مقابله ای شناختی (لازاروس[17]، 1984؛ به نقل روجی و همکاران، 2009)، شرایط اجتناب – ترس (لتهام، 1983؛ لیین و همکاران،1955؛  به نقل از روجی و همکاران 2009)، باورهای مرتبط با بیماری (لونتال و همکاران، 1980؛ به نقل از روجی و همکاران، 2009)  می باشد. در مطالعات مختلف، ارتباط مناسبی بین باورهای مرتبط با درد و عملکرد دیده شده است برای مثال مدت درد (ویلیامز و ترون[18]،1989؛ به نقل از دیسویک[19]، 2004) و ثبات درد (هردا [20]و همکاران، 1994، ویلیامز و همکاران، 1994؛ به نقل از دیسویک، 2004) ارتباط موثری با شدت درد دارند. باورهای مرتبط با درد در ثبات (هردا و همکاران،1994؛ به نقل از دیسویک، 2004؛ استراد، تورن[21]، جنسن[22] و بوتبی، 2000) و پایداری درد (تورنر[23]، جنسن و رومانو[24]، 2000، ویلیامز و همکاران، 1994؛ به نقل از دیسویک، 2004) ارتباط قوی با علت شناسی روانشناختی اختلالات دارد. این باورها راجع به ماهیت درد با نتایج درمانی ضعیف و استرس روانی همراه است (هردا و همکاران، 1994، ویلیامز و همکاران، 1994؛ به نقل از دیسویک، 2004)کسانی که در درمان باورها را نادیده می گیرند درمان موثر را تضعیف می کنند (ویلیامز و همکاران، 1994؛ به نقل از دیسویک،2004). به نظر می رسد در زمینه ی باورهای مرتبط با درد، فاجعه سازی از درد و کنترل درونی فاکتورهای مهمی باشند ( اسمیت[25] و همکاران، 2006). با انجام این پژوهش به بررسی رابطه ی بین تنظیم هیجان و باورهای فراشناختی با مدیریت درد می پردازیم که می تواند گامی مثبت در جهت تعیین ارتباط متغیرهای هیجانی و شناختی با مدیریت درد باشد.

1-2-بیان مساله:

درد تجربه ی رایج هر انسانی از تولد تا مرگ است (بوری، ولان و مازور[26]، 2013 ). طیف وسیعی از بیماری ها شامل درد به عنوان یک نشانه ی بارز است و همچنین درد رایج ترین علت برای مراجعه به مراکز درمانی است (بوری و همکاران، 2013؛ به نقل از کرنز و همکاران، 2003، کلوا و همکاران، 2005، ترک و همکاران، 2001، برنال[27]، 2004 ). درد مزمن دردی است که بیش از 6 ماه طول بکشد، دارای عللی غیر خطرناک هستند و به روش های درمانی موجود پاسخ نمی دهند و ممکن است در طول زندگی بیمار پایدار باقی بماند (دانجیک[28]، 1999؛  به نقل از دیسویک،2004). افراد در درد مزمن طیف وسیعی از سازگاری را نشان می دهند که از دخالت کم در زندگی روزمره تا ناتوانی کلی متغیر است ( پارک و سونتی[29]، 2010). درد می آید و می رود و یا ممکن است پایدار باشد همچنین ممکن است خفیف یا شدید باشد. درد در افراد مختلف منحصر به فرد است و می تواند در طول زمان تغییر کند (کارتر[30]، 2013). هنگامی که درد به طور موثر درمان یا رها نشود، ممکن است اثرات مضری بر روی تمام جنبه های کیفیت زندگی داشته باشد. بیماران مبتلا به درد مزمن در تمام جنبه های کیفیت زندگی پایین تر از افراد عادی هستند (دیسویک و همکاران، 2004). درد می تواند بر روی جنبه های مختلف زندگی اثر منفی داشته باشد که برخی از این اثرات منفی عبارتست از: محدودیت توانایی در عملکرد (خواب، کار، ورزش و انجام کارهای روزمره)، کاهش یا افزایش اشتها، کاهش صمیمیت با شریک زندگی، آهسته کردن فرایند بهبود پس از بیماری یا عمل جراحی، اختلال در توانایی بدن در مقابله با عفونت، دگرگونی خلق (کارتر، 2013)، ایجاد استرس، تداخل با ظرفیت عملکردی و اختلال در اجرای نقش های خانوادگی، اجتماعی و شغلی (ترک، 1996؛ به نقل از دیسویک، 2004). درد شامل مدارهای پیچیده ی حسی، هیجانی، شناختی، فرهنگی و غیره است ( سیمون، المن، برسوک[31]، 2014، زنگی، گارات، هاگن، استنتون[32]، 2009، دیسویک، 2004). به همین دلیل در زمینه ی مدیریت درد نیازمند رویکردی یکپارچه در زمینه های دارویی، روانی هستیم ( انجلر، بارانووسکی، اولیویرا، النیل، هوگس، مسلینک، افون و ویلیامز[33]، 2013، هنسن، 2005). انواع مختلفی از درد وجود دارد که شامل درد حاد و مزمن است که شایع ترین دردها سردرد و کمردرد می باشند (بوری و همکاران، 2013).  سردرد ها انواع مختلفی دارند که برخی از آن ها مزمن می باشد. منظور از سردرد مزمن، دردی است که بیش از 3 ماه و حداقل 15 روز در ماه طول کشده باشد (کرومبی[34] و همکاران به نقل از مسگریان و همکاران، 1391). علت بسیاری از این سردرد ها نا مشخص است و علت اصلی سردرد مزمن قابل شناسایی نمی باشد (مایو، 2012). اما عوامل مختلفی در سردرد مزمن نقش موثری ایفا می کنند که شامل عوامل هیجانی، فیزیکی، عوامل بیرونی و غیره می باشد (کنی، 2011). مدیریت درد یک رویکرد چند رشته ایست که در سال های اخیر بسیار به آن توجه شده است ( لوریگ و همکاران، 1999، بیکر[35] و همکاران، 2000، کوران و همکاران، 2001، دیسویک و همکاران؛ 2004 ؛ به نقل از یتسه[36] و همکاران، 2011). این رویکرد شامل پرداختن به قسمت های مختلف درد است و به عنوان یک مدل یکپارچه با هدف تشویق مشارکت فعال و افزایش ظرفیت مقابله برای کنترل درد می باشد (یتسه و همکاران، 2011).  لازم به ذکر است که به دلیل وجود مضرات درمان دارویی، نیازمند کاهش درد افراد از طریق راهبردهای مقابله ای مناسب و تنظیم هیجان و پذیرش درد هستیم ( کمپبل، اندرو، سیپیو، فلورس، فلیوو و کف[37]، 2009). تحقیقات به رابطه ی درد و هیجان اشاره کرده اند(پاکوت، کرگوت، دوب،2005، کانلی، کف، افلک، لاملی، اندرسون، واترز، 2007، زنگی، کارات، هاگان، استنسون، منکل، فینست، 2009، بورن، موریک[38]،  2011، میدن دروپ، لاملی، جاکوب، دورمن، بیجما، گینن[39]، 2008). نوسانات روزانه در متغیر های مرتبط با هیجان مانند خشم، غم و استرس ارتباط مثبت با نوسانات درد در همان روز در میان بیماران مبتلا به درد مزمن داشته است (افلک[40] و همکاران، 1994؛ به نقل از نیلر[41] و همکاران 2005، گرین وود[42] و همکاران، 2003).  علاوه بر این، سایر عوامل هیجانی نیز نقش مهمی در درد دارند که شامل عواطف منفی، استرس، اضطراب و مقابله ی ضعیف ( زنگی و همکاران، 2009) و باورها و رفتارهای اجتنابی هستند( پین کاس[43] و مک کراکر، 2013). در مدیریت درد تنطیم هیجان نقش مهمی ایفا می کند (پاکوت، کرگوت و دوب،2005، کانلی، کف، افلک، لاملی، اندرسون و واتر[44]، 2007). تنظیم هیجان به عنوان فرایندهای بیرونی و درونی مسئول نظارت و ارزیابی و اصلاح واکنش های هیجانی به ویژه در خصوصیات زمانی و فشرده برای به هدف رساندن فرد تعریف شده است (برکینگ و همکاران، 2008). بر اساس این تعریف تنظیم هیجان شامل 9 مولفه می باشد که عبارتست از: (1) توانایی پردازش آگاهانه ی هیجانات (برای مثال لیستک و اید[45]، 2003)، (2) شناسایی هیجانات (برای مثال باگبی[46] و همکاران، 1994، فلدمن[47] و همکاران، 2001)، (3) تفسیر درست هیجانات مرتبط با حس های بدنی (داماسیو[48]، 1994، مارشسی[49] و همکاران، 2005)، (4) فهم برانگیختن هیجانات ( گرو  و کندال[50]،2002)، (5) حمایت از خود در شرایط آشفتگی هیجانی (گیلبرت[51] و همکاران، 2002)، (6) تغییر فعالانه ی هیجانات منفی به منظور احساس بهتر داشتن ( کاتانزارو و گرینوود[52]، 1994؛ سالوی[53] و همکاران،1995)، (7) پذیرش هیجانات ( گرینبرگ، [54]2002، هایس[55] و همکاران، 1999، لیهی[56]، 2002)، (8) انعطاف پذیر بودن و تحمل هیجانات منفی ( زین[57]، 2003، کوباسا[58] و همکاران،1982)، (9) مقابله با موقعیت های هیجانی استرس زا برای دست یابی به اهداف مهم ( هایس و همکاران،1996، مارگراف و برکینگ[59]، 2005). همانطور که اشاره شد، در درد عوامل گوناگونی همچون فاکتورهای هیجانی و شناختی سهیم هستند. از میان عوامل مختلفی که با درد مرتبط است، به نظر می رسد که با توجه به ماهیت ادراکی درد، عوامل شناختی یکی از برجسته ترین فاکتورها در درد باشد. متغیرهای شناختی مختلفی می تواند نقش میانجی در تجربه ی درد داشته باشد که مهم ترین این عوامل عبارتند از: باورهای مرتبط با درد، ادراک کنترل درد، انتظارات مرتبط با درد، خطاهای شناختی، حافظه و غیره (مورنو[60] و همکاران، 1999). درد با انتظارات و باورها همراه است (اطلس و واگر[61]، 2012). باورهای مرتبط با درد می تواند نقش موثری در راه های مقابله با درد، پایبندی به برنامه های درمان و پاسخ های بیمار به برنامه های مداخله داشته باشد (اسکوارتز و کول، 1985، ریلی و کول، 1988، ویلیامز و تورن، 1989؛ به نقل از مورنو و همکاران، 1999). ویلیامز و تورن (1989) سه بعد از باورهای افراد با درد مزمن را شناسایی کردند. اول بعد زمانی است یعنی درد در زندگی فرد وجود دارد و ممکن است ادامه دار باشد؛ دوم اینکه درد پدیده ای مرموز و کمتر درک شده می باشد؛ و سوم حس مقصر دانستن خود است که بدین معناست که خود فرد باعث ایجاد این درد شده است (مورنو و همکاران، 1999). باورها راجع به درد، اهمیت آن، مفهوم سازی در مورد علل آن، ارزیابی توانایی های هر فرد برای مدیریت درد و خطاهایی در پردازش اطلاعات (سبک های غلط تفکر)، همه ی این موارد می تواند در تجربه ی درد فرد اثرگذار باشد. در کل می توان گفت که باورها از مولفه های فراشناختی تشکیل می شود که کنش وری تفکر و سبک مقابله را هدایت می کند و نیز از آن تاثیر می پذیرد (سالاری فر و پوراعتماد، 1390). فراشناخت ها بر پردازش هیجانی، از طریق تاثیر دانش و راهبردهای فراشناختی بر روی تغییر باورها اثر می گذارد ( ولز و همکاران، 2000؛ کروکران و همکاران، 2008 به نقل از سالاری فر و پوراعتماد، 1390). همچنین از لحاظ عصب شناختی مشخص شده است که مداری که تنظیم هیجان را در مغز کنترل می کند، همان مداری است که فراشناخت را نیز کنترل می کند. فراشناخت در کودکان و بزرگسالان همانند یک مدیر اجرایی عمل می کند که وظیفه اش تجزیه و تحلیل اطلاعات جدید، قضاوت در مورد فاصله فرد تا هدف، تخصیص توجه، انتخاب استراتژی، تلاش برای ارائه راه حل، نظارت بر موفقیت یا شکست در عملکرد فعلی و تصمیم گیری برای تغییر استراتژی های مختلف می باشد (فلاور و میلر، 1990 به نقل؛ از

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

 [ 02:20:00 ب.ظ ]




فصل اول: کلیات پژوهش مقدمه…………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………2 بیان مسئله…………………………………………………………………………………………………………………………………………………………3 اهمیت و ضرورت موضوع …………………………………………………………………………………………………………………………………5 هدف کلی پژوهش……………………………………………………………………………………………………………………………………………7 اهداف جزیی پژوهش………………………………………………………………………………………………………………………………………..7 فرضیه­­ های تحقیق……………………………………………………………………………………………………………………………………………8 تعریف‌های مفهومی و عملیاتی متغیرها……………………………………………………………………………………………………………9 تعریف مفهومی سبک یادگیری………………………………………………………………………………………………………………………..9 تعریف مفهومی سبک یادگیری همگرا…………………………………………………………………………………………………………….9 تعریف مفهومی سبک یادگیری واگرا……………………………………………………………………………………………………………10 تعریف مفهومی سبک یادگیری جذب کننده………………………………………………………………………………………………10 تعریف مفهومی سبک یادگیری انطباق یابنده…………………………………………………………………………………………….10 تعریف عملیاتی سبک یادگیری……………………………………………………………………………………………………………………11 تعریف عملیاتی سبک یادگیری همگرا…………………………………………………………………………………………………………11 تعریف عملیاتی سبک یادگیری واگرا……………………………………………………………………………………………………………11 تعریف عملیاتی سبک یادگیری جذب کننده………………………………………………………………………………………………11 تعریف عملیاتی سبک یادگیری انطباق یابنده…………………………………………………………………………………………….11 تعریف مفهومی هوش هیجانی……………………………………………………………………………………………………………………..12 تعریف عملیاتی هوش هیجانی……………………………………………………………………………………………………………………..12 تعریف مفهومی ارزیابی و ابراز هیجان…………………………………………………………………………………………………………..12 تعریف عملیاتی ارزیابی و ابراز هیجان…………………………………………………………………………………………………………..13 تعریف مفهومی تنظیم هیجان……………………………………………………………………………………………………………………….13 تعریف عملیاتی تنظیم هیجان………………………………………………………………………………………………………………………13 تعریف مفهومی بهره برداری از هیجان…………………………………………………………………………………………………………13 تعریف عملیاتی بهره برداری از هیجان…………………………………………………………………………………………………………14 تعریف مفهومی انگیزه پیشرفت………………………………………………………………………………………………………………………14 تعریف عملیاتی انگیزه پیشرفت………………………………………………………………………………………………………………………14 فصل دوم: پیشینه‌ی پژوهش مقدمه………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………16 سبک های یادگیری……………………………………………………………………………………………………………………………………….16 تعریف سبک های یادگیری……………………………………………………………………………………………………………………………16 انواع سبک های یادگیری……………………………………………………………………………………………………………………………….18 سبک های شناختی یادگیری………………………………………………………………………………………………………………………..18 الف) سبک­های وابسته به زمینه و نابسته به زمینه…………………………………………………………………………………19 ب)سبک­های تکانشی و تأملی………………………………………………………………………………………………………………..21 ج) سبک­های همگرا، واگرا، جذب کننده و انطباق یابنده………………………………………………………………………23 د) سبک­های عمقی و سطحی……………………………………………………………………………………………………………….30 سبک­های محیطی، هیجانی، جامعه­شناختی، فیزیولوژیکی و روانشناختی………………………………………………..31 ویژگی­های اساسی سبک­های یادگیری……………………………………………………………………………………………………….36 هیجان…………………………………………………………………………………………………………………………………………………………..37 هوش هیجانی……………………………………………………………………………………………………………………………………………….38 تاریخچه هوش هیجانی………………………………………………………………………………………………………………………………..39 تعاریف هوش هیجانی…………………………………………………………………………………………………………………………………..43 مدل های هوش هیجانی……………………………………………………………………………………………………………………………..45 مدل توانایی…………………………………………………………………………………………………………………………………………………..45 مدل هوش هیجانی دانیل گلمن………………………………………………………………………………………………………………….48 مدل شخصیتی بار – آن………………………………………………………………………………………………………………………………49 انگیزه پیشرفت…………………………………………………………………………………………………………………………………………….51 تعریف انگیزه پیشرفت…………………………………………………………………………………………………………………………………51 انگیزش درونی و بیرونی برای پیشرفت……………………………………………………………………………………………………….52 نظریه های موجود در زمینه انگیزش…………………………………………………………………………………………………………..52 انگیزش و نظریه یادگیری رفتاری………………………………………………………………………………………………….52 انگیزش و نظریه انسانگرا…………………………………………………………………………………………………………………53 انگیزش و نظریه اسناد……………………………………………………………………………………………………………………..53 انگیزش و نظریه فرهنگی اجتماعی…………………………………………………………………………………………………54 ارتباط جو مدرسه، انگیزه پیشرفت و عملکرد تحصیلی دانش­آموزان……………………………………………………………55 پیشینه داخلی………………………………………………………………………………………………………………………………………………..56 پیشینه خارجی………………………………………………………………………………………………………………………………………………57 فصل سوم: روش پژوهش مقدمه…………………………………………………………………………………………………………………………………………………………….64 طرح پژوهش………………………………………………………………………………………………………………………………………………….64 جامعه‌ی آماری و روش نمونه‌گیری……………………………………………………………………………………………………………….64 ابزارهای پژوهش…………………………………………………………………………………………………………………………………………….65 روش تجزیه تحلیل داده ها……………………………………………………………………………………………………………………………71 فصل چهارم: یافته‌های پژوهش مقدمه ………………………………………………………………………………………………………………………………………………………….73 یافته­های توصیفی………………………………………………………………………………………………………………………………………..73 یافته‌های مربوط به فرضیه‌های پژوهش……………………………………………………………………………………………………..74 فصل پنجم: بحث و نتیجه‌گیری مقدمه …………………………………………………………………………………………………………………………………………………………..84 تبیین فرضیه‌های پژوهش……………………………………………………………………………………………………………………………84 محدودیت­های پژوهش ………………………………………………………………………………………………………………………………..89 پیشنهادهای پژوهش…………………………………………………………………………………………………………………………………….89 پیشنهادهای نظری………………………………………………………………………………………………………………………………………..89 پیشنهادهای کاربردی…………………………………………………………………………………………………………………………………..90 خلاصه‌ی پژوهش………………………………………………………………………………………………………………………………………….91 منابع فارسی…………………………………………………………………………………………………………………………………………………………..94 انگلیسی………………………………………………………………………………………………………………………………………………………..98 مقدمه آموزش و پرورش در تمامی کشورهای دنیا از اهمیت به سزایی برخوردار است. این امر به دلیل آموزش و تعلیم نیروهای مورد نظر بخش های مختلف جامعه می باشد. یکی از مفاهیم اساسی در آموزش و پرورش پیشرفت تحصیلی است. پیشرفت تحصیلی در گرو عوامل بی شماری بوده و به دو دسته عوامل کلی (مانند: خانواده، مدرسه و دوست) و تفاوتهای فردی (مانند: ویژگی­های شخصیتی[1]، انگیزه پیشرفت[2]) تقسیم می شود. در این میان نقش عوامل انگیزشی به ویژه انگیزه پیشرفت در تبیین پیشرفت تحصیلی حائز اهمیت می باشد. مفاهیم انگیزه پیشرفت و پیشرفت تحصیلی از جمله زمینه های پژوهش هستند که در دهه های اخیر روان شناسان و پژوهشگران متعددی را به خود مشغول داشته است. در سایه تلاش های مستمر این متخصصان روی آوردها و نظریه های گوناگونی در مورد هر یک از مفاهیم مزبور شکل گرفته است (طالب پور، نوری و مولوی، 1385). پیشرفت دانشجویان در دانشگاه و دوران بزرگسالی نه تنها به توانایی آنها بلکه به انگیزه و نگرش ها و واکنش های عاطفی آنها به مدرسه و سایر مسائلی که در موقعیت دخالت دارند، بستگی دارد. یکی از سازه های اولیه که روان شناسان برای آن ارائه کرده اند انگیزه پیشرفت می باشد (یعقوبی، علیزاده و مرادی،1389). از دیگر سازه های تأثیرگذار در پیشرفت تحصیلی سبک های یادگیری[3] می باشد. از آن جا که دانشجویان دارای سبک های یادگیری مختلف هستند و این سبک های یادگیری مختلف بر پیشرفت تحصیلی آنان تأثیر می گذارد؛ لازم است استادان از چگونگی و انواع آنها آگاه باشند تا دانشجویان را در استفاده از سبک های مختلف یادگیری کمک کنند (سیف،1387، به نقل از حسینی نسب و شریفی، 1389). هوش هیجانی[4] نیز پیش بینی موفقیت فرد را ممکن می سازد زیرا نشان می دهد که چگونه فرد دانش خود را در یک موقعیت بلادرنگ به کار می گیرد (بار- آن[5]، 2000، به نقل از باقرزاده گلمکانی، 1384). تحقیقات نشان دهنده تأثیر هوش هیجانی و سبک های یادگیری[6] در انگیزه پیشرفت است در این پژوهش به مقایسه تفاوت دانشجویان دختر دارای سبک­های یادگیری متفاوت از لحاظ هوش هیجانی و انگیزش پیشرفت پرداخته شد. بیان مسأله سبکهای یادگیری را می­توان یکی از مهم­ترین سازه های علم روان شناسی تربیتی محسوب کرد. همواره متخصصان و مربیان به دنبال شناسایی عوامل مؤثر بر این سازه هستند تا از این طریق بتوانند بازدهی یادگیری انسان را در محیط های آموزشی به حداکثر برسانند (محمدزاده، شهنی ییلاق و مهرابی زاده، 1388). سبک یادگیری را نیز می توان مؤلفه­ای نسبتاً پایدار از نحوه دریافت و تعامل فراگیر با محیط یادگیری توصیف کرد (کسیدی[7]، 2004). دمبو سبک های یادگیری را به مثابه تفاوتهای فردی می داند که یادگیری در موقعیت کلاس درس را تحت تأثیر قرار می دهد (دمبو[8]، 1994). دیوید کلب[9] (1984) یکی از نظریه پردازان حوزه آموزش، یک مدل را در رابطه با سبکهای یادگیری ارائه نمود که شامل این مراحل می باشد: تجربه واقعی یا ملموس، مشاهده بازتابی یا نگاه کردن، مفهوم سازی انتزاعی (تفکر)، تجربه نمودن (عمل) (رشیدی، صفاری، سنایی نسب، پاکپور و خواجه آزاد، 1391). کلب (1948) معتقد است شناخت سبک یادگیری یکی از مؤلفه های اصلی برای بهبود فرایند یادگیری محسوب می­شود. یکی از متغیرهایی که به نظر می رسد با سبک های یادگیری مرتبط می باشد، هوش هیجانی است. هوش هیجانی جدیدترین مفهوم در زمینه تحول ارتباط میان تفکر و هیجان است. این اصطلاح اولین بار از سوی سالوی و مایر پیشنهاد شد. هوش هیجانی عبارت است از ظرفیت ادراک، ابراز، شناخت، کاربرد و اداره هیجان های خود و دیگران (مایر[10]و سالوی[11]، 1997، به نقل از اصغرنژاد، 1386). مسلم آن است که از آغاز مطالعه هوش غالباً بر جنبه های شناختی آن نظیر حافظه و حل مسأله تأکید شده است، در حالی که ابعاد غیر شناختی یعنی توانایی های عاطفی و کرداری نیز نه تنها پذیرفتنی هستند بلکه ضروری هم می باشند (چرنیس[12]، 2000، به نقل از اصغرنژاد، 1386). امروزه پژوهشگران با توسل به تئوری هوش هیجانی و اجتماعی در صدد تبیین موفقیتهای تحصیلی هستند (مایر و سالوی، 1997، به نقل از اصغرنژاد، 1386). پتریدز[13]، فریدریکسون[14] و فوررنام[15] (2004) در پژوهشی با عنوان نقش هوش هیجانی در عملکرد تحصیلی دریافتند که هوش هیجانی رابطه میان توانایی شناختی و عملکرد تحصیلی را تعدیل می کند. انگیزه پیشرفت نیز یکی از متغیرهایی است که به نظر می رسد با سبک های یادگیری مرتبط می باشد. انگیزه پیشرفت به عنوان متغیر شخصیتی برای توصیف تفاوتهای فردی در موقعیتهای کاری زیادی نظیر مدرسه، ورزش و دنیای کار مورد استفاده قرار گرفته است (کانفر[16]، 1990، به نقل از شکرکن و محب، 1388). علاوه بر این، پژوهشگران از این متغیر برای توصیف رفتار انگیزشی استفاده می کنند. انگیزه پیشرفت عبارت است از سائقی برای پیشی گرفتن بر دیگران، دستیابی به پیشرفت با توجه به ملاکهای مشخص و تلاش جهت کسب موفقیت (روبینز، 1994، به نقل از شکرکن و محب، 1388). نخستین شکل بندی از انگیزه پیشرفت توسط هنری موری[17] صورت گرفت. به اعتقاد موری انگیزه پیشرفت به مفهوم غلبه بر موانع و مبارزه با آن چه که به دشوار بودن شهرت دارد، مورد استفاده قرار می گیرد. هنری موری (شولتز[18]، 2005، ترجمه­ی سید محمدی، 1385) در توصیف نیازهای روان زاد، پیشرفت را به نتیجه رساندن کاری دشوار، غلبه کردن، دست کاری کردن یا سازمان دادن اشیاء مادی، انسانها یا عقاید، چیره شدن بر موانع و دست یافتن به معیاری عالی تعریف می کند. برای نیل به یادگیری موفقیت آمیز و مؤثر، معلمان به شاگردان برانگیخته، علاقه­مند و تلاش گر نیاز دارند و خواهان چنین متعلمانی هستند. به سخن دیگر یادگیرندگانی که در فعالیت­های یادگیری و دستیابی به اهداف پرورشی، خودانگیخته و خودراهبر باشند و برای به فعالیت واداشتن آن ها نیاز کمتری به مشوق ها و محرک های بیرونی و چالش معلمان وجود داشته باشد. از طرف دیگر، بی علاقه گی یا پایین و بودن انگیزش دانش آموزان اغلب بر معلمان تأثیرات نامطلوب می گذارد. در واقع کمبود انگیزش موجب تحلیل منابع و پتانسیل­ها و کاهش بهره­وری فرآیند تدریس و یادگیری می گردد. با توجه به این امر محقق بر آن شد تا به پژوهش در این زمینه بپردازد که آیا سبک های مختلف یادگیری در دانشجویان از لحاظ متغیرهای انگیزه پیشرفت و هوش هیجانی با هو تفاوت دارند؟ بپردازد. اهمیت و ضرورت موضوع پژوهش در مورد سبک­های یادگیری، سبک­های شناختی[19] و سبک­های تفکر از مطالعات مربوط به ابعاد روانشناختی، اجتماعی و فیزیولوژیک فرایند آموزش سرچشمه گرفته است. شناخت و درک مدلهای مرتبط با سبک­های تفکر و یادگیری در واقع یکی از پیشرفت­های اساسی روانشناسی تربیتی در قرن بیستم است. باتلر[20] (1988، به نقل از دارموند[21] و استودارد[22]، 1992) در مورد اهمیت سبک­های یادگیری در امر آموزش بیان می­دارد که آگاهی معلمان از نحوه یادگیری دانشجویان و شناسایی سبک­های یادگیری ترجیحی و نقاط ضعف و قوت آنها باعث هدایت برنامه آموزشی در جهت ارائه آموزش متناسب و هماهنگ با ویژگیهای یادگیرندگان شده که نهایتاً افزایش عملکرد تحصیلی را در بر خواهد داشت. آگاهی از سبک یادگیری می­تواند مربیان را در جهت برآورده کردن نیازهای یادگیری آموزش گیرنده افزایش داده و امکان استفاده از راهبردهای آموزشی بهتر را فراهم کرد. در نتیجه از منابع موجود، توانمندی های دانش آموز، ظرفیت­های موجود آموزشی و زمان استفاده بهتری می شود و تجارب آموزشی پربازده و لذت بخشی را خلق می نماید (رشیدی و همکاران،1391). هوش هیجانی یکی از ابعاد یا توانایی­های شناخته شده انسان است. گلمن[23] (1995)، معتقد است که هوش هیجانی جنبه­ی دیگری از هوش است که در دستیابی افراد به موفقیت در ابعاد مختلف زندگی، بیشتر از هوش شناختی ایفای نقش می کند. کاربرد هیجان­ها در تعلیم و تربیت امری اجتناب ناپذیر است؛ زیرا در قرن بیستم و کم علاوه بر توجه به رشد شناختی و پیشرفت تحصیلی، می­بایست به رشد هیجانی دانش آموزان و دانشجویان توجه نموده و آن­ها را برای همکاری و مشارکت در کار، تصمیم­گیری­های مسئولانه، مقاومت در برابر فشار گروه همسالان و نفوذ وسایل ارتباط جمعی آماده نمود (خسروجردی و خانزاده، 1386). با توجه به اینکه انگیزه پیشرفت، زمینه پیشرفت تحصیلی دانشجویان را فراهم می کند و می­توان پیشرفت تحصیلی را از جمله تجلیات قابل اندازه گیری انگیزه پیشرفت تلقی کرد، در نتیجه این انگیزه یک انگیزه اجتماعی با اهمیت می باشد. از طرفی دیده می شود که علم روان شناسی شاخه های تخصصی فراوانی دارد که یکی از مهم ترین آنها یادگیری است. افراد دارای انگیزش پیشرفت سطح بالا برای حل مشکلات و رسیدن به موفقیت بسیار کوشا هستند، حتی پس از آنکه در انجام کاری شکست خوردند، از آن دست نمی کشند و تا رسیدن به موفقیت به کوشش ادامه می دهند. دانشجویان دارای انگیزش پیشرفت سطح بالا همواره می خواهند موفق بشوند و آن را انتظار می کشند. وقتی شکست می خورند کوششهای خود را دو برابر می کنند و به فعالیت ادامه می دهند تا موفق بشوند (اسلاوین، 2006). بر اساس یافته­های این پژوهش می­توان در جهت پیشرفت تحصیلی دانشجویان برنامه ریزی نموده و شیوه­های آموزشی مناسبی را بر اساس سبک یادگیری دانش آموزان ایجاد نمود تا انگیزه پیشرفت در دانشجویان افزایش یابد و به هیجان های آنها نیز توجه گردد. اهداف پژوهش هدف کلی مقایسه دانشجویان دارای سبک­های یادگیری متفاوت از لحاظ هوش هیجانی و انگیزه پیشرفت. اهداف جزئی مقایسه دانشجویان دارای سبک­های یادگیری متفاوت از لحاظ هوش هیجانی. مقایسه دانشجویان دارای سبک­های یادگیری متفاوت از لحاظ انگیزه پیشرفت. فرضیه های پژوهش بین دانشجویان دارای سبک­های یادگیری متفاوت از لحاظ هوش هیجانی و انگیزه پیشرفت تفاوت معنی­داری وجود دارد. 1-1- بین دانشجویان دارای سبک­های یادگیری متفاوت از لحاظ انگیزه پیشرفت تفاوت معنی­داری وجود دارد. 2-1- بین دانشجویان دارای سبک­های یادگیری متفاوت از لحاظ هوش هیجانی تفاوت معنی­داری وجود دارد. 1-2-1- بین دانشجویان دارای سبک­های یادگیری متفاوت از لحاظ مؤلفه ابراز هیجانی تفاوت وجود دارد. 2-2-1- بین دانشجویان دارای سبک­های یادگیری متفاوت از لحاظ مؤلفه تنظیم هیجانی تفاوت وجود دارد. 3-2-1- بین دانشجویان دارای سبک­های یادگیری متفاوت از لحاظ مؤلفه بهره برداری هیجانی تفاوت وجود دارد. تعریف مفهومی و عملیاتی متغیرها سبک یادگیری تعریف مفهومی سبک یادگیری سبک یادگیری عبارتست از ترکیب روش های شناختی، عاطفی و فیزیولوژیک که به وسیله آنها افراد به بازیابی، سازماندهی، پردازش و یادآوری اطلاعات می پردازند (رشیدی و همکاران، 1391). از دیدگاه کلب (1985)، سبک های یادگیری به روش هایی اشاره دارند که در آنها مفاهیم، قوانین و اصول را به گونه ای سازماندهی می کنند که آنان را در این مطلب را هم بخوانید : مقالات و پایان نامه های دانشگاهی | برخورد با موقعیت جدید هدایت می کند. اصطلاح سبک یادگیری به باورها، رجحان ها و رفتارهایی که افراد با استفاده از آنها به یادگیری خود در یک موقعیت کمک می کنند نیز گفته می شود. چهار نوع سبک یادگیری وجود دارد که عبارت اند از : 1) سبک یادگیری واگرا، 2) سبک یادگیری همگرا، 3) سبک یادگیری انطباق یابنده و 4) سبک یادگیری جذب کننده (هوهن[24]، 1995، به نقل از محمدزاده ادملایی، 1384) تعریف مفهومی سبک یادگیری همگرا

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

 [ 02:19:00 ب.ظ ]