هدف این کتاب همچنین روشن کردن چند مشکل اساسی است که امروزه رسانه ها با آن مواجه هستند.

چرا رسانه ها با این که  زمان چندانی از پیدایش و تأثیر شان بر تفکرات و قضاوت های ما
نمی گذرد،  اگر نخواهیم بگوئیم در چهار چوب  مراجعات روزمرۀ ما بیگانه هستند، در نظر ما نامفهوم و عجیب جلوه می کنند؟

چرا اطلاعاتی که آن ها انتشار می دهند ناقص به دست ما می رسد یا به طرزی چنان مبهم که واکنش چندانی در ما ایجاد نمی کند؟  اگر بخواهیم تنها به ذکر یک مثال بسنده کنیم، به رغم تکرار و تأکید کلام رسانه ای، اکثر ما نهایتاً در مقابل تهدیدها و خطراتی که فعالیت های بشر به سیارۀ ما تحمیل می کند، تا اندازه ای بی تفاوت می مانیم؛ تمام نگرانی هایی که ممکن است عواقب این فعالیت ها در پی داشته باشد از طریق تعهدی محکم یا راه حل های روشن، برای تغییر دادن مسائل جبران نشده است. آیا امکان دارد که خبر با وجود تنوع و حجم زیاد دربارۀ موضوعی مطرح  شود و فاقد عمق، جنبة آموزشی و تأثیر باشد؟ آیا برای ایجاد هر چیزی دیگری مگر ترس و سکون بیش از حد جنجالی به نظر نمی رسد؟

چرا بعضی از اخبار و بعضی از اطلاعات بسیار افراطی و در نهایت غیر قابل باور به نظر
می رسند و حتی با وجود اغراقشان در حد سطحی ترین خبر ها گنگ و نامفهوم هستند؟  چرا  این بی اعتمادی و بدگمانی عمومی در مقابل دنیای رسانه ای که در گذشته همانند آخرین سنگر آزادمنشانه در برابر فشار قدرت های مختلف بود، امروزه همانند آن ها و یا شبیه به آن ها، نمایان
می شود؟

آیا سانسور و کنترل دولت بر روی اخبار، از این فرض تبانی، رسوایی های دروغین یا این
سکوت های آزار دهنده، بهتر نبود؟ آیا بهتر نیست این ممنوعیت را که می توان آن را نادیده گرفت، به این خود سانسوری وحشتناک که به طور مداوم ماهیت و واقعیش را با آراستن اعمال خود با ظاهری مبرا از تحریک و گستاخی پنهان می کند، ترجیح داد؟

آیا ماهیت روزنامه نگاری حقیقتاً تغییر کرده و شیوه های کاریش یعنی جمع آوری حقایق در برخورد با شهروندان  ( انتقال این حقایق با تبدیل آن ها به حقایقی منسجم و قابل فهم ) اصلاح کرده است؟ آیا تحقیق و بررسی همیشه جزئی از مجموعه اصول روزنامه نگاری هستند، به منزلة تنها ابزارهایی که حقیقتاًً قادرند دستکاری و تحریف همة سلطه گران را از بین ببرند؟

آیا زبان رسانه ای به نوعی زبان خاص و نامفهوم برای بسیاری تبدیل نشده است که تنها به جامعة طالبان اطلاعات اختصاص یافته است؟ مهم تر سبک و واژگان روزنامه نگاری است، آیا به طور کامل لوازم نوعی هماهنگی و دنباله روی نیستند که منجر به مخاطب قرار دادن گروهی اندک یعنی برقرار کنندگان ارتباط یا

 متخصصان این حرفه می شود؟

از سوی دیگر  نارضایتی روزافزون عامة مردم از مطبوعاتی که فروش بالایی نیز دارند منجر به نوعی فقر فکری یعنی نوعی سیر قهقرایی کاملاً بی سابقه و متناقض با تمایلات و سلایق جدید ارتباطی که با حجم بالای داده های اینترنتی و قواعد متغیر اطلاعات و تبادلات بوجود آمده،
نمی شود؟

موسسة ملی آمار و مطالعات اقتصادی ) INSEE [3]  (برآورد می کند که فرانسوی ها ، یک سوم کمتر از سال 1970 هزینه هایشان را  به مطبوعات ( روزنامه و مجله ) اختصاص می دهند.  طبق نظر این موسسه، این عقب نشینی به ویژه از آغاز سال های 1990 گویاتر است و این بی علاقگی به شدت عموم مردم و جوانان را تحت تاثیر قرار می دهد. INSEE  می نویسد: هر چه نسل جدیدتر باشد، به همان اندازه سهم مطبوعات در بودجه خانوار کمتر است. آن چه که به ما اجازه می دهد، آشکارا به

این مطلب را هم بخوانید :

 نفع « ورود نسل جدید که نسبت به نسل های گذشته  کمتر از مطبوعات استفاده می کنند » رأی دهیم. ( INSEE  نخستین، عقب نشینی کتاب و مطبوعات در بودجة خانوار، اوت 2009 )

همان طور که متذکر شدیم نوعی انتقال به شکل بی علاقگی را مشاهده می کنیم که می توانست
بی شک قدرت سایر رسانه ها را افزایش دهد ، همانند ارتباطات جمعی، آگهی های بازرگانی، شایعات، منابع نامعلوم  یا متعدد مثل بلاگ های شخصی یا فرم های شبکه. تمام این شیوه های رسانه ای جدید که به

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...